گنجور

شمارهٔ ۲۶

سپیده دم ز می لعل جوی جام بلور
خواص کوثر کاس و مزاجها کافور
ز عقد سبحه مجو نشئه صفای درون
که هست منشا آن ذوق دانه انگور
نیازمندی مستی که از سر عجز است
به از نماز فقیهی که سر نهد بغرور
ریاض میکده خوش روضه ایست یافته زیب
بساقیان چو غلمان و شاهدان چو حور
چه باشد ار نکند میل میکده زاهد
ز روضه دوری کافر نمی نماید دور
بدور ساغر می نازنین خطی دیدم
بدین عبارت رنگین و دلگشا مسطور
که ای نیافته کیفیتی ز هشیاری
فتاده شام و سحرگاه مست رگه مخمور
چه راه می سپری در طریق نامحمود
چه عمر میگذرانی به سعی نامشکور
مرو مرو که ازین ره نمی رسی بثواب
مکن مکن که ندارد چنین عمل مأجور
به بزم می دهی آرایشی ز ساغر و ساز
که آن نهایت ذوق است این کمال سرور
ولی ز معرفت هر دو نیستی آگه
ز بسکه مستی ذوقت ربوده است شعور
نه حدتست طبیعی که در مزاج می است
نه نغمه آنکه ز طنبور می رسد بظهور
دل شراب بمحرومی تو می سوزد
به بی نوایی تو نوحه می کند طنبور
پر هما زده بر سر از پی زیور
ز بهر حلیه به تن حله داده ز سمور
نشان مردمی از تو چه گونه جوید کس
که هست سیر تو در کسوت وحوش و طیور
ترا وحوش و طیورند تابع از سر عجز
تو کرده ای همه را خصم جان خویش به زور
ز بندگیت زده کرم ناتوانی دم
به خدمتت شده زنبور عاجزی مأمور
ز برگ ساده نموده یکی هزار الوان
ز زهر ناب یکی ساخته شراب طهور
کمال آن دو هنر از تو می پذیرد نقص
به صورتی که از آنها رسد بطبع نفور
چه گونه کرم بخونخواریت نبندد دل
ز نیش خویش معافت چه سان کند زنبور
قدم به مقبره نه گوش کن که نکته سراست
زبان لوح مزار از دهان حجره گور
مزن باهلی قبور از غرور استغنا
که طالبان وصال تواند اهل قبور
رهیست طول امل از وجود تا به عدم
منازلند صباح و مسا درین ره دور
تردد تو درین راه اگر بود صاد سال
مگو که قطع منازل نمی شود بمرور
شبیه نوع بشر دانهای تسبیح است
که نظم یافته در رشته سنین و شهور
روا مبین که بود گردش صغل (؟) سبحه
خلاف قاعده بی ذکر کردکار شکور
دل از تخیل دوزخ دمی مکن فارغ
که شمع از اثر نار دارد آن همه نور
نشاط شاهد و میخانه هر که دید امروز
بروز حشر ندارد قبول حور و قصور
می مغان مخور امشب که تا خوری فردا
سپیده دم ز کف ساقیان شراب طهور
شنیده ام که چو حکم خدا کسی شنود
اگر خلاف کند نیست در کنه معذور
فریب نفس مده در خطا که راه هوا
بگیر و باک مدار ان ربنا لغفور
گرفتم آن که مواخذ بفعل بد شنوی
بباغ روضه در آیی مطهر و مغفور
چنین که نیست خیالی ترا بغیر از شر
چنین که نیست هوایی ترا بغیر از شور
عجب گر از تو نیابد ملال رضوان هم
عجب گر از تو نه بیند قصور روضه قصور
همیشه کارکنان تواند بهر معاش
اگر جنوب و شمالست گر صبا و دبور
ولی ز نقد حیات تو می رسد دایم
بقدر آنچه کنند اجرتی بهر مزدور
چو جمع فائده جز مصرف خسارت نیست
چو نیست حاصل مزدور بیشتر ز اجور
بباد رفته شمر چون حباب خانه باد
خراب ساخته کز آنچه می کنی معمور
بهر کسی پی حسن معاش روی منه
فول وجه لمن ترجع الیه امور
علی عالی اعلی که در تمامی عمر
گرفته است باستادی از همه منشور
شهی که نام خوشش ورد بود و دور نبود
هنوز معجز داود و گفت و گوی زبور
میان مجمع ارواح داشت ذکر نداشت
خبر هنوز ز اشباح مجمع مذکور
مکارم ملکی در صفات او موجود
مناقب بشری در وجود او محصور
حصول هر چه ز امکان کس ازو ممکن
قضای هر چه ز مقدور کس باو مقدور
به پیش مور سلیمان سزد کمر بندد
اگر میان بکمر بسته گیش بندد دور
اگر سیاست شرعش رسد بخطه چین
عجب اگر نشود بت ز برهمن مستور
و گر بچین گذرد ذکر دست پرشکنش
ز هوش می رود از بیم همچو بت فغفور
زهی فکنده نهیب عقاب فرمانت
بباز چرخ مهابت چو باز بر عصفور
دو کون را چو نقط کرده پایمال چو حق
چو کرده نام تو بر صفحه ازل مسطور
شکست می رسد از نام دلگشات بخصم
علی بهرچه رسد جزم می کند مکسور
دو چیز هست که هست از دلیل مستغنی
باین دلیل که هم روشن است هم مشهور
یکی طلوع خور از بهر روشنایی دهر
دوم تسلسل آلت برای دور دهور
پی نمودن آثار مهر کینه تست
که دور بعد فنا می کند بنای نشور
ز صور می رسد اموات را حیات مگر
بمرده مژده فیض تو می دهد دم صور
کسی که شرع تو دید از طریق کفر گذشت
باقتدای تو کرد از پل صراط عبور
قضا جمیله این کون را بمهر تو داد
حریم قدسی از آن عقد شد سراچه سور
اگر نه مهر تو بودی سبب نبودی مهر
ذکور را باناث و اناث را بذکور
بدوستی تو برپاست پیکر هستی
زمانه را توئی از عین دوستی منظور
بدوستان تو جور از زمانه نیست عجب
چه عیب قصد رقیبان ز عاشقان غیور
خطر نیافته مطلق ز آتش دوزخ
دلی که کرده درو فکر رحمت تو ظهور
کتابه ایست بطاق خورنق از بهرام
که در فضای نجف مرده که دارد کور
ز فیض شاه نجف عفو می شود گنهش
نجات می دهدش ایزد از ظلوم کفور
اگر هست ز کفار نیست قابل حشر
میان زمره اسلام می شود محشور
بلند قدر شها چاره کن و مگذار
بدست محنت ایام این چنین مقهور
منم ز محنت ایام با دل محزون
منم ز کثرت آلام با دل مهجور
گهی دویده بهر گوشه واله و حیران
گهی نشسته بکنجی مکدر و مهجور
نیافته مزه جام وصل و بزم نشاط
ندیده امنیت ملک امن و کنج حضور
میان قومیم افتاده کز نهایت نقص
ره کمال در ایشان بود دلیل قصور
نیند طالب سوز درون ذوق سخن
چنان همین پی نان بسته اند دل به تنور
نماید از قلم تیره نظم دلسوزم
بخلق کار عصای کلیم و آتش طور
یکی بخنده زند طعن شاعر . . .
یکی . . .ور
ز بس که آب دهانت زدند از هر سو
نشسته شعله ذوقم ز سینه محرور
بمزرع دل تیره چو خاک هند کنون
ز فلفل ار فکنم تخم می دهد کافور
گهی رهی سوی بحر سخن اگر جویم
که بهر نظم بر آرم لالی منثور
هزار بار سرشکم ز دیده می ریزد
ز غصه فلک بحر کون پر شر و شور
دری که لایق نظم است و قابل مدحت
نمی توان بکف آورد ز اختلاف بحور
شها فضولی درمانده را ز راه کرم
بساحلی کش ازین ورطه فساد فطور
بروز چون شب او آفتاب رفته برآر
فروغ صبح رسان در دل شب دیجور
گرفتم آن که ترا صبر هست بر بیداد
تدارک غم ما کن که نیستیم صبور
امید هست که تا بحر غیرت کرمت
احاطه همه خلق جهان کند جمهور
ز لطف بی عدد و التفات بی حد تو
رسد همیشه دلم را مسرت موفور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپیده دم ز می لعل جوی جام بلور
خواص کوثر کاس و مزاجها کافور
هوش مصنوعی: در سپیده‌دم، جامی شفاف از شراب قرمز رنگ در دست است که خواص خاصی دارد و مانند کوثر (آب بهشتی) محسوب می‌شود، همچنین مزاج‌های مختلفی با عطر کافور را به همراه دارد.
ز عقد سبحه مجو نشئه صفای درون
که هست منشا آن ذوق دانه انگور
هوش مصنوعی: از رشته تسبیح به دنبال نشانه‌های پاکی باطن نباش، زیرا منبع این پاکی، لذت و طعم دانه‌های انگور است.
نیازمندی مستی که از سر عجز است
به از نماز فقیهی که سر نهد بغرور
هوش مصنوعی: کسی که در حال مستی و نیاز است، اما از روی ناتوانی این وضعیت را دارد، بهتر از یک عالمی است که با تکبر و خودبزرگ‌بینی، عبادت می‌کند.
ریاض میکده خوش روضه ایست یافته زیب
بساقیان چو غلمان و شاهدان چو حور
هوش مصنوعی: باغی که ما در آن هستیم، مکانی زیبا و دلپذیر است. در اینجا ساقی‌ها همچون جوانان زیبا و شاهدان نیز مانند حوری‌ها به چشم می‌خورند.
چه باشد ار نکند میل میکده زاهد
ز روضه دوری کافر نمی نماید دور
هوش مصنوعی: اگر زاهد از میکده دوری کند، چه اهمیتی دارد؟ زیرا کافر هم از باغ بهشت دور نمی‌شود.
بدور ساغر می نازنین خطی دیدم
بدین عبارت رنگین و دلگشا مسطور
هوش مصنوعی: در دور ساغر زیبا، نوشته‌ای را دیدم که با رنگی دلنشین و جذاب، جملات دل‌انگیزی را بیان کرده بود.
که ای نیافته کیفیتی ز هشیاری
فتاده شام و سحرگاه مست رگه مخمور
هوش مصنوعی: کسی که هنوز به درک واقعی و کیفیت هوشیاری نرسیده، در صبح و شب مدهوش و مست از حالت خود است و نمی‌تواند به درستی احساساتش را درک کند.
چه راه می سپری در طریق نامحمود
چه عمر میگذرانی به سعی نامشکور
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که در زندگی خود چه مسیری را انتخاب کرده‌ای که به شهرت و نام نیک نمی‌انجامد، و چه زمانی را بیهوده صرف می‌کنی در تلاش برای دست‌یابی به امور بی‌ارزش و ناپسند.
مرو مرو که ازین ره نمی رسی بثواب
مکن مکن که ندارد چنین عمل مأجور
هوش مصنوعی: نرو، نرو که از این مسیر به نتیجه نمی‌رسی. کاری نکن که پاداشی ندارد و اینگونه اعمال ارزشی ندارد.
به بزم می دهی آرایشی ز ساغر و ساز
که آن نهایت ذوق است این کمال سرور
هوش مصنوعی: در مجلس شراب، با زیبایی خاصی از جام و موزیک برای مهمانی تدارک دیده‌ای و این نشان دهنده‌ی اوج لذت و خوشحالی است.
ولی ز معرفت هر دو نیستی آگه
ز بسکه مستی ذوقت ربوده است شعور
هوش مصنوعی: اما از شناخت و آگاهی هیچ‌کدام مطلع نیستید، زیرا به قدری مست و غرق در لذت هستید که شعور و فهم شما را ربوده است.
نه حدتست طبیعی که در مزاج می است
نه نغمه آنکه ز طنبور می رسد بظهور
هوش مصنوعی: نه معیار مشخصی برای طبیعت مزاج شراب وجود دارد، و نه آواز آن که از نیِ طنبور به گوش می‌رسد، به وضوح مشخص است.
دل شراب بمحرومی تو می سوزد
به بی نوایی تو نوحه می کند طنبور
هوش مصنوعی: دل به خاطر دوری و محرومیت تو می‌سوزد و در فقر و نداشتن تو به ناله و نوحه گویی تنبور می‌پردازد.
پر هما زده بر سر از پی زیور
ز بهر حلیه به تن حله داده ز سمور
هوش مصنوعی: پرنده‌ای با پرهای زیبا بر سر دارد و به‌خاطر زینت و زیبایی، لباس فاخر و خوش‌رنگی به تن کرده که از پوست سمور تهیه شده است.
نشان مردمی از تو چه گونه جوید کس
که هست سیر تو در کسوت وحوش و طیور
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند نشانی از تو بگیرد، چرا که تو در پوشش جانوران و پرندگان زندگی می‌کنی و از آنها سیراب شده‌ای.
ترا وحوش و طیورند تابع از سر عجز
تو کرده ای همه را خصم جان خویش به زور
هوش مصنوعی: تو به دلیل ناتوانی خود، جانوران و پرندگان را به تابعیت خود درآورده‌ای، در حالی که همه آن‌ها دشمن جانت هستند.
ز بندگیت زده کرم ناتوانی دم
به خدمتت شده زنبور عاجزی مأمور
هوش مصنوعی: از لطف و کرم تو که به خاطر ناتوانی‌ام به نیابت از زنبور برای خدمت به تو آمده‌ام.
ز برگ ساده نموده یکی هزار الوان
ز زهر ناب یکی ساخته شراب طهور
هوش مصنوعی: از برگ ساده، هزار رنگ و نقش زیبایی خلق می‌شود و از زهر خالص، شراب پاک و گوارایی به وجود می‌آید.
کمال آن دو هنر از تو می پذیرد نقص
به صورتی که از آنها رسد بطبع نفور
هوش مصنوعی: دو هنر به کمال خود از تو بهره می‌گیرد و نقص‌هایی که به آن‌ها مربوط می‌شود، به شکلی است که خودشان به طور طبیعی نفرت‌انگیزند.
چه گونه کرم بخونخواریت نبندد دل
ز نیش خویش معافت چه سان کند زنبور
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که کرم به خاطر زخم‌هایی که به تو می‌زند، دلش نلرزد؟ و زنبور چگونه می‌تواند این کار را بکند؟
قدم به مقبره نه گوش کن که نکته سراست
زبان لوح مزار از دهان حجره گور
هوش مصنوعی: به محل دفن نرو و به صداها گوش نکن، زیرا انچه در زبان سنگ قبر گفته می‌شود، نکته‌های عمیق و مهمی دارد که از دل گور بیرون می‌آید.
مزن باهلی قبور از غرور استغنا
که طالبان وصال تواند اهل قبور
هوش مصنوعی: به کسانی که به دنبال گنجایش و نیازهای روحی خود هستند، هشدار می‌دهد که از تکبر و خودبینی پرهیز کنند. زیرا کسانی که در دنیا از ارتباط با خداوند و عشق حقیقی غافل هستند، ممکن است پس از مرگ در دنیای دیگر به دنبال وصال و نزدیکی به حق تعالی باشند و از این حقیقت که دیگر فرصتی برای تحقق آن ندارند، رنج ببرند.
رهیست طول امل از وجود تا به عدم
منازلند صباح و مسا درین ره دور
هوش مصنوعی: راه زندگی از وجود تا عدم، طولانی است و در این مسیر، صبح و شام ایستگاه‌هایی هستند که در این سفر دور به چشم می‌خورند.
تردد تو درین راه اگر بود صاد سال
مگو که قطع منازل نمی شود بمرور
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر دائماً در حال رفت و آمد هستی، هرگز نگو که سفر به پایان نمی‌رسد؛ چرا که با گذشت زمان، مرحله‌ها و مقاصد خود به خود مشخص می‌شوند.
شبیه نوع بشر دانهای تسبیح است
که نظم یافته در رشته سنین و شهور
هوش مصنوعی: انسان‌ها مانند دانه‌های تسبیح‌اند که به صورت منظم، در طول زمان و ماه‌ها چیده شده‌اند.
روا مبین که بود گردش صغل (؟) سبحه
خلاف قاعده بی ذکر کردکار شکور
هوش مصنوعی: نمی‌توانی ببینی که در حرکت دانه‌های تسبیح، چه کسی در حال ذکر است، زیرا این کار بر خلاف قاعده است.
دل از تخیل دوزخ دمی مکن فارغ
که شمع از اثر نار دارد آن همه نور
هوش مصنوعی: دل خود را از خیال آتش دوزخ هرگز خالی نکن، زیرا شمع نیز از شعله آتش خود نوری دارد.
نشاط شاهد و میخانه هر که دید امروز
بروز حشر ندارد قبول حور و قصور
هوش مصنوعی: اگر کسی امروز لذت و شادی میخانه و زیبایی را ببیند، به یقین دیگر در روز قیامت حاضر نیست که به وعده‌های بهشت و زیبایی‌های آن ایمان بیاورد.
می مغان مخور امشب که تا خوری فردا
سپیده دم ز کف ساقیان شراب طهور
هوش مصنوعی: امشب شراب میانسالان را نخور، زیرا اگر بخوری، فردا صبح زود وقتی که گوارا از دستان نوشیدنی‌دهندگان را می‌چشیده‌ای، هیچ حسی نخواهی داشت.
شنیده ام که چو حکم خدا کسی شنود
اگر خلاف کند نیست در کنه معذور
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که اگر کسی فرمان خدا را بشنود و خلاف آن عمل کند، در واقع در عمق خود معذور نیست.
فریب نفس مده در خطا که راه هوا
بگیر و باک مدار ان ربنا لغفور
هوش مصنوعی: فریب نفس خود را نخور و در اشتباه نرو، زیرا به دنبال خواسته‌های نفسانی نرو و نگران نباش، چون پروردگار ما آمرزنده است.
گرفتم آن که مواخذ بفعل بد شنوی
بباغ روضه در آیی مطهر و مغفور
هوش مصنوعی: به کسی که در اثر کارهای ناپسندش مورد بازخواست قرار می‌گیرد، می‌گویم که به باغی پاک و مورد رحمت خدا وارد شو.
چنین که نیست خیالی ترا بغیر از شر
چنین که نیست هوایی ترا بغیر از شور
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو هیچ خیال و آرزویی جز درد و رنج نداری و همچنین هیچ احساسی جز شوق و شور را تجربه نمی‌کنی.
عجب گر از تو نیابد ملال رضوان هم
عجب گر از تو نه بیند قصور روضه قصور
هوش مصنوعی: عجیب است اگر رضوان که نگهبان بهشت است از تو بی‌خبر باشد و عجیب‌تر این است که اگر او هیچ نقصی در بهشت نبیند.
همیشه کارکنان تواند بهر معاش
اگر جنوب و شمالست گر صبا و دبور
هوش مصنوعی: هرگز نباید غافل شد که کار و تلاش برای تأمین زندگی همیشه لازم است، چه در شرایط آرام و چه در مواقع سخت.
ولی ز نقد حیات تو می رسد دایم
بقدر آنچه کنند اجرتی بهر مزدور
هوش مصنوعی: اما از واقعیت زندگی تو همیشه به اندازهٔ کاری که برای مزدوری انجام می‌دهی، پاداشی نصیبت می‌شود.
چو جمع فائده جز مصرف خسارت نیست
چو نیست حاصل مزدور بیشتر ز اجور
هوش مصنوعی: اگر در جمع‌آوری سود تنها به مصرف بپردازیم، نتیجه‌ای جز ضرر نخواهیم داشت. چرا که اگر نتیجه‌ای حاصل نشود، مزد کارگر بیشتر از اجرتی است که پرداخت می‌شود.
بباد رفته شمر چون حباب خانه باد
خراب ساخته کز آنچه می کنی معمور
هوش مصنوعی: باد رفته مانند حباب، خانه را خراب کرده است. از آنچه که انجام می‌دهی، در حال آباد کردن نیستی.
بهر کسی پی حسن معاش روی منه
فول وجه لمن ترجع الیه امور
هوش مصنوعی: برای هر کسی به خاطر زیبایی معاشرت، چهره خوبی دارم. کسی که به من رجوع کند، امورش را مرتب می‌کند.
علی عالی اعلی که در تمامی عمر
گرفته است باستادی از همه منشور
هوش مصنوعی: علی در تمامی عمر خود به عنوان فردی برجسته و والامقام شناخته شده است که نسبت به دیگران برتری دارد و همواره استقامت و استواری او زبانزد است.
شهی که نام خوشش ورد بود و دور نبود
هنوز معجز داود و گفت و گوی زبور
هوش مصنوعی: شاهی که نام خوشایندی دارد و هنوز فاصله‌ای نیست تا معجزه‌های داوود و نغمه‌های زبور را بشنویم.
میان مجمع ارواح داشت ذکر نداشت
خبر هنوز ز اشباح مجمع مذکور
هوش مصنوعی: در میان جمع ارواح، نامی از او نبود و هنوز خبری از نشانه‌های آن جمع شنیده نمی‌شد.
مکارم ملکی در صفات او موجود
مناقب بشری در وجود او محصور
هوش مصنوعی: زخوبی‌ها و ویژگی‌های ملوکانه در صفات او وجود دارد و فضیلت‌های انسانی در وجود او محدود شده است.
حصول هر چه ز امکان کس ازو ممکن
قضای هر چه ز مقدور کس باو مقدور
هوش مصنوعی: هر چیزی که در توان و امکان انسان باشد، از جانب او ممکن است و هر آنچه که در حد قدرت او قرار دارد، به او واگذار شده است.
به پیش مور سلیمان سزد کمر بندد
اگر میان بکمر بسته گیش بندد دور
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان در مقابل بزرگی و قدرت خودش را آماده کند و در راه او تلاش کند، حتی اگر در ابتدا فکر کند که کارش کوچک و بی‌اهمیت است. در واقع، هر کس باید در جایگاه خود به وظایفش عمل کند و از توانایی‌هایش به درستی بهره ببرد.
اگر سیاست شرعش رسد بخطه چین
عجب اگر نشود بت ز برهمن مستور
هوش مصنوعی: اگر قوانین و اصول دین به سرزمین چین برسد، شگفت نیست اگر بت‌پرستی و مناسک برهمنی تحت‌الشعاع قرار گیرد و پنهان بماند.
و گر بچین گذرد ذکر دست پرشکنش
ز هوش می رود از بیم همچو بت فغفور
هوش مصنوعی: اگر او را رنجانده و بخواهد که مجازات کند، به سرعت از یاد می‌رود و مانند بت فغفور به حاشیه می‌رود.
زهی فکنده نهیب عقاب فرمانت
بباز چرخ مهابت چو باز بر عصفور
هوش مصنوعی: دست قدرت تو به اندازه‌ای قویست که همچون عقابی که بر عصفوری می‌تازد، می‌تواند در برابر نیروهای عظیم و مهلک دنیای بیرون تاثیرگذار باشد.
دو کون را چو نقط کرده پایمال چو حق
چو کرده نام تو بر صفحه ازل مسطور
هوش مصنوعی: دو جهان را مانند نقطه‌ای زیر پا می‌زنم، زیرا حق تو به اندازه‌ای بزرگ است که نام تو بر صفحه‌ی ازل نوشته شده است.
شکست می رسد از نام دلگشات بخصم
علی بهرچه رسد جزم می کند مکسور
هوش مصنوعی: شکست به خاطر نام دل‌گشا و محبوب تو بر دشمنان می‌رسد و علی، هر چیزی که لازم باشد را با اراده‌ای قوی انجام می‌دهد.
دو چیز هست که هست از دلیل مستغنی
باین دلیل که هم روشن است هم مشهور
هوش مصنوعی: دو چیز وجود دارد که نیازی به دلیل و توجیه ندارند؛ زیرا هم واضح و روشن هستند و هم به طور عمومی شناخته شده‌اند.
یکی طلوع خور از بهر روشنایی دهر
دوم تسلسل آلت برای دور دهور
هوش مصنوعی: یک خورشید به خاطر روشن کردن دنیای زمان به وجود آمده است و آلت و ابزار زمان نیز برای ادامه‌ی این چرخه در گردش است.
پی نمودن آثار مهر کینه تست
که دور بعد فنا می کند بنای نشور
هوش مصنوعی: آثار مهر و محبت تو نشانی از کینه و دشمنی است که در نتیجه، در دور بعدی، پایه‌های قیامت را از بین می‌برد.
ز صور می رسد اموات را حیات مگر
بمرده مژده فیض تو می دهد دم صور
هوش مصنوعی: از صور (سور، شیپور) برای مردگان حیات می‌رسد، مگر اینکه روح مرده‌ای را بشارت فیض تو ببخشد.
کسی که شرع تو دید از طریق کفر گذشت
باقتدای تو کرد از پل صراط عبور
هوش مصنوعی: کسی که شریعت تو را دید و از کفر عبور کرد، به پیروی از تو موفق شد تا از پل صراط عبور کند.
قضا جمیله این کون را بمهر تو داد
حریم قدسی از آن عقد شد سراچه سور
هوش مصنوعی: سرنوشت زیبا این جهان را به مهر تو هدیه کرد و به خاطر آن، حریم قدسی‌اش به منزلی شاد تبدیل شد.
اگر نه مهر تو بودی سبب نبودی مهر
ذکور را باناث و اناث را بذکور
هوش مصنوعی: اگر عشق تو نبود، هیچ‌گاه ارتباط میان مردان و زنان برقرار نمی‌شد و این پیوندها ایجاد نمی‌شد.
بدوستی تو برپاست پیکر هستی
زمانه را توئی از عین دوستی منظور
هوش مصنوعی: دوستی تو بنیاد و اساس وجود و حیات در این دنیا است. تو خود حقیقت دوستی را به تصویر کشیده‌ای.
بدوستان تو جور از زمانه نیست عجب
چه عیب قصد رقیبان ز عاشقان غیور
هوش مصنوعی: دوستان تو از زمانه سختی نمی‌کشند، جای شگفتی نیست. چه اشکالی دارد که رقبای عاشقان، بر تو حسد ورزند؟
خطر نیافته مطلق ز آتش دوزخ
دلی که کرده درو فکر رحمت تو ظهور
هوش مصنوعی: دلی که در فکر رحمت تو باشد، هرگز از آتش دوزخ نمی‌ترسد.
کتابه ایست بطاق خورنق از بهرام
که در فضای نجف مرده که دارد کور
هوش مصنوعی: کتابی است در فضایی که در آن کسی از بهرام در خورنق کشته شده و حالا مرده‌ای که نابینا است در آنجا وجود دارد.
ز فیض شاه نجف عفو می شود گنهش
نجات می دهدش ایزد از ظلوم کفور
هوش مصنوعی: به خاطر رحمت و لطف الهی، گناهکاران مورد بخشش قرار می‌گیرند و خداوند آنها را از ظلم و کفر نجات می‌دهد.
اگر هست ز کفار نیست قابل حشر
میان زمره اسلام می شود محشور
هوش مصنوعی: اگر کسی از کفار باشد، در روز قیامت نخواهد توانست در میان مسلمانان جمع شود و محشور گردد.
بلند قدر شها چاره کن و مگذار
بدست محنت ایام این چنین مقهور
هوش مصنوعی: بلند مقام و ارجمند را در نظر داشته باش و نگذار که سختی‌های زمان تو را تحت تاثیر قرار دهد و نابود کند.
منم ز محنت ایام با دل محزون
منم ز کثرت آلام با دل مهجور
هوش مصنوعی: من به خاطر سختی‌های روزگار، دلم غمگین است و به خاطر فراوانی دردهایم، دلم تنها و بی‌کس شده است.
گهی دویده بهر گوشه واله و حیران
گهی نشسته بکنجی مکدر و مهجور
هوش مصنوعی: گاهی به سوی گوشه‌ای می‌دود و سرمست و شگفت‌زده است، و گاهی در گوشه‌ای نشسته و غمگین و تنها به نظر می‌رسد.
نیافته مزه جام وصل و بزم نشاط
ندیده امنیت ملک امن و کنج حضور
هوش مصنوعی: هرگز طعم جام وصل و شادی را نچشیده‌ام و آرامش سرزمین امن و جایی که حضور دارد را ندیده‌ام.
میان قومیم افتاده کز نهایت نقص
ره کمال در ایشان بود دلیل قصور
هوش مصنوعی: ما در میان جمعیتی قرار داریم که از نقص و کاستی‌های خود آگاه نیستند و به همین دلیل نمی‌توانند به کمال و رسیدن به هدف‌های بزرگ دست یابند.
نیند طالب سوز درون ذوق سخن
چنان همین پی نان بسته اند دل به تنور
هوش مصنوعی: آنچه در این بیت بیان شده، به این معناست که برخی از افراد تنها به دنبال تأمین نیازهای ابتدایی خود هستند و توجهی به احساسات عمیق و روحی ندارند. آن‌ها به مانند کسانی که در جستجوی نان هستند، دل و روح خود را نیز به چیزهای سطحی و مادی وابسته کرده‌اند و از سوز درونی و عمق احساسات خود غافل‌اند.
نماید از قلم تیره نظم دلسوزم
بخلق کار عصای کلیم و آتش طور
هوش مصنوعی: از دل تیره‌ام، شعری می‌نویسم که شبیه به معجزات موسی و آتش کوه طور است؛ همچنان که عصای موسی معجزه‌آسا عمل کرد، اثر من نیز می‌تواند دل‌ها را تسخیر کند.
یکی بخنده زند طعن شاعر . . .
یکی . . .ور
هوش مصنوعی: یکی با خندیدن به شاعر طعنه می‌زند و دیگری...
ز بس که آب دهانت زدند از هر سو
نشسته شعله ذوقم ز سینه محرور
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از همه طرف به من آسیب رسانده‌اند، شعله‌ای از شوق و هیجان در دل داغ‌دیده‌ام روشن شده است.
بمزرع دل تیره چو خاک هند کنون
ز فلفل ار فکنم تخم می دهد کافور
هوش مصنوعی: در زمین دل تاریک مانند خاک هندوستان، اگر دانه فلفل بکارم، میوه‌اش کافور خواهد داد.
گهی رهی سوی بحر سخن اگر جویم
که بهر نظم بر آرم لالی منثور
هوش مصنوعی: گاهی برای یافتن راهی به سمت دریای سخن تلاش می‌کنم تا به خاطر نظم، سکوت پراکنده‌ام را سامان بخشم.
هزار بار سرشکم ز دیده می ریزد
ز غصه فلک بحر کون پر شر و شور
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که دارم، هزار بار از چشمانم اشک می‌ریزد و آسمان هم مانند دریایی پر از هیجان و التهاب است.
دری که لایق نظم است و قابل مدحت
نمی توان بکف آورد ز اختلاف بحور
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که وقتی در مورد چیزی با عظمت و شایسته صحبت می‌کنیم، مانند دریای بزرگ و عمیق، نمی‌توان به راحتی آن را با کلماتی که از اختلاف و تنوع سرچشمه می‌گیرد، توصیف کرد. در واقع، برای بیان زیبایی و بزرگی این موضوع، نیاز به کلماتی متناسب و هماهنگ داریم که بتوانند جلوه واقعی آن را نشان دهند.
شها فضولی درمانده را ز راه کرم
بساحلی کش ازین ورطه فساد فطور
هوش مصنوعی: ای کاش ای معشوق، با لطف و مهربانی‌ات، دست کسی را که در دریا و تلاطم مشکلات غرق شده است نجات دهی و او را به ساحل امنیت برسانی.
بروز چون شب او آفتاب رفته برآر
فروغ صبح رسان در دل شب دیجور
هوش مصنوعی: چون شب تار فرا برسد، مانند آفتاب که غروب کرده است، نور صبح را به دل این شب تار بچشان.
گرفتم آن که ترا صبر هست بر بیداد
تدارک غم ما کن که نیستیم صبور
هوش مصنوعی: من می‌دانم که تو بر درد و رنج ما صبر و تحمل داری، اما به ما کمک کن و رنج‌های ما را جبران کن، چرا که ما نمی‌توانیم صبر کنیم.
امید هست که تا بحر غیرت کرمت
احاطه همه خلق جهان کند جمهور
هوش مصنوعی: امید دارم که غیرت و بزرگواری شما به قدری فراگیر شود که همه مردم جهان را در بر بگیرد.
ز لطف بی عدد و التفات بی حد تو
رسد همیشه دلم را مسرت موفور
هوش مصنوعی: از kindness و محبت بی‌پایان تو، همواره دل من شادی و خوشحالی بسیار می‌یابد.