شمارهٔ ۲۵
سپیده دم که شد از اختلاط لیل و نهار
ره مخالطه میش گرگ را دشوار
میان سبزه تر بود در چرا رمه
رسید گرگی و نگذاشت زان رمه آثار
ز مهد خاک گشوده بگرم مهری چرخ
گرفت دایه صفت طفل مهر را بکنار
نمود طلعت خورشید و شد ستاره نهان
چنانکه از اثر خان عرب نمود فرار
بعزم صید عرب خان آسمان رفعت
به باد پای بیابان نورد گشت سوار
علم کشیده روان سایه ظفر بر سر
سپه کشید صف نصرت از یمین و یسار
غبار راه سپاهش بلطف چون سیقل
زدود ز آیینه طبع روزگار غبار
رسید از قدم مرکبش شرف بزمین
بخاک لطف چمن داد از گل رخسار
ز راه مرحمت ابواب عدل و انصافش
کشوده بود بی رحمت صغار و کبار
که ناگهش بره آمد غریب جانوری
چه جانور بره خوب رنگ و خوش رفتار
همان بره که حمل نام دارد و خورشید
باو گهی که رسید می رسد زمان بهار
ز گوسفندی زاده که بهر اسمعیل
برسم هدیه فرستاد ایزد جبار
شبیه مشک لطافت گرفته از صحرا
نمونه گل تازه شگفته در بن خار
قضا که هست نتیجه رسان هر مخلوق
درو نهفته بحکمت نتیجه بسیار
ز مغز و پوست بشاه و گدا پیام رسان
ز پشم و گوشت بصوفی و باده کش غمخوار
کشیده تیغ وهمه بهر کشتن او لیک
طبیعتش بهمه فیض خسته لیل و نهار
چو دلبران همه دل بسته محبت او
چو عاشقان همه دم کرده خو بناله زار
زبان حال کشید و بناله دلسوز
چه گفت گفت که ای جان آسمان مقدار
من ضعیف روزی که زادم از مادر
بغیر غصه ندیدم ز چرخ کج رفتار
فکند راعی حکمت مرا بجسم ضعیف
میانه عربان درشت ناهموار
جماعت نجس نخس ناپسند فعال
گروه بدروش و بدمزاج و بداطوار
قرار داد همه بر تمرد و عصیان
نفاق در دل ناپاکشان گرفته قرار
ز مدبری همه را در خطا و ضبط شعور
ز گرهی همه را فتنه و فساد شعار
گرفته ذمتشانرا حقوق بی پایان
و لیک صعب بریشان ادای یک دینار
گهی بجانب بصره گزیده راه گریز
گهی بسوی جزایر کشیده رخت قرار
ز نا امیدیشان گاو کرده ترک فدات
پی گریز ستاده همیشه در ته بار
ز فکر تفرقه شان گوسفند مانده ملول
ز بار دنبه و آوردن بره بیزار
همیشه در حذر آنکه کی نماید خیل
مدام ازان متوهم که کی رسد الغار
در آن میانه کشیدم عذاب تا وقتی
که یافتم اثر لشکر ظفر آثار
کنون هم از اثر شومی همان هردم
بمن رسید ز خیل و حشم بسی آزار
رسید غارت لشگر فراغتم نگذاشت
ز مادر و پدرم دور کرد یار و دیار
بهر که روی نهادم بقصد من برخواست
شدند تشنه بخونم سپاهی خونخوار
براه حضرت خان آمدم که شفقت او
ز پست کندن و کشتن مرا دهد زنهار
اگرچه هست گنه با مخالفان بودن
ازان گناه بصد عذر کردم استغفار
ز اختلاط سگان حشم بریدم میل
ز شکل بز قدمان عربان شدم بیزار
اگر چه داشتم اقرار بر محبتشان
چو رفت ترس من امروز کی کنم انکار
هزار لعن بمنصور باد و بر حافظ
هزار لعن دگر بر ربیعه غدار
هزار لعن بر اهل مشعشع کافر
که شد بفتوی ایشان ربیعه هم کفار
هزار شکر که عفو و عطای حضرت خان
مرا خلاصی داد از تقلب فجار
ایا بلند نظر خان معدلت پیشه
که می کند همه عالم بعدل تو اقرار
بدان رسید که از پرتو عدالت تو
به گوسفند شود گرگ بی مروت یار
تویی ملاذ بهر کس که می شود عاجز
تویی طبیب بهر کس که می شود بیمار
برای فتح چه تشویش دارد آن لشکر
که چون تو شاه سواری درو بود سردار
به فتحهای پیاپی گرفت بخت تو زیب
بصورتی که ز گلهای گونه گونه بهار
کسی که داشت بیک حبه صد هزار نزاع
گرفت بخت تو یغما ازو هزار هزار
کسی که قوت اقبال تو نمیداند
در مخالفتت میزند در اول بار
بس از مشقت بی نفع سعی بیهوده
ره متابعتت می گزیند آخر کار
ببانک طبل تو گر عرصه جوازر خواست
جمیع اهل جزایر ز خواب شد بیدار
چشید جرعه از جام مهر تو حافظ
برون شد از سر او فکر فاسد اسرار
فکند شعشعه عکس مهجه علمت
درون جان مشعشع هزار شعله نار
چه جای خطه واسط چه جای سر حد بر
بششتر و بحویزه رسید این اخبار
سپهر منزلتا با جمیع خسته دلان
تویی پناه که باشی ز عمر بر خوردار
چو هست کار فضولی ثنای اهل کرم
اگر ثنای تو گوید ازو غریب مدار
مدام تا حشم و بادیه اثر دارد
همیشه تا بود از گاو و گوسفند آثار
مباد دور ز فرق سر تو سایه حق
ز فیض بخت رسد متصل ترا ادرار
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپیده دم که شد از اختلاط لیل و نهار
ره مخالطه میش گرگ را دشوار
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرا میرسد و شب و روز با هم مخلوط میشوند، برای گرگها، که نماد خطر و چالش هستند، دشوار میشود که در میان این تغییر محیطی حرکت کنند.
میان سبزه تر بود در چرا رمه
رسید گرگی و نگذاشت زان رمه آثار
هوش مصنوعی: در میان چمنزار، وقتی گروهی از گوسفندان در حال چرا بودند، گرگی به آنها حمله کرد و هیچ نشانی از آن گوسفندان باقی نگذاشت.
ز مهد خاک گشوده بگرم مهری چرخ
گرفت دایه صفت طفل مهر را بکنار
هوش مصنوعی: از آغوش خاک، گرما و عشق چرخ را به خود جذب کرده است. دایه، که نشانهای از محبت و حمایت است، نوزاد مهر را در کنار خود میپروراند.
نمود طلعت خورشید و شد ستاره نهان
چنانکه از اثر خان عرب نمود فرار
هوش مصنوعی: خورشید درخشان خود را نشان داد و ستارهها در پسزمینه پنهان شدند، همانطور که اثر یک خان عرب باعث فرار میشود.
بعزم صید عرب خان آسمان رفعت
به باد پای بیابان نورد گشت سوار
هوش مصنوعی: با اراده شکار، عرب در آسمان اوج گرفت و پایش به بیابان زد تا سوارکاری کند.
علم کشیده روان سایه ظفر بر سر
سپه کشید صف نصرت از یمین و یسار
هوش مصنوعی: دانش و علم به مانند سایهای بر سر پیروزی قرار گرفته و در کنار این امر، صفی از یاری و حمایت از دو طرف تشکیل شده است.
غبار راه سپاهش بلطف چون سیقل
زدود ز آیینه طبع روزگار غبار
هوش مصنوعی: غبار راه جنگجویان با لطافت همانند جلا دادن، از آینه طبیعت زندگی پاک شد.
رسید از قدم مرکبش شرف بزمین
بخاک لطف چمن داد از گل رخسار
هوش مصنوعی: نزدیک شدن او با اسبش باعث افتخار زمین شد و خاک چمن را از روی گلهای صورتش نوازش داد.
ز راه مرحمت ابواب عدل و انصافش
کشوده بود بی رحمت صغار و کبار
هوش مصنوعی: از مسیر رحمت، درهای عدالت و انصافش باز بود، بدون رحم به کوچک و بزرگ.
که ناگهش بره آمد غریب جانوری
چه جانور بره خوب رنگ و خوش رفتار
هوش مصنوعی: یكی از جانوران زیبا و خوش رفتار به ناگاه ظاهر شد. این جانور با رنگی زیبا و جذاب خود، توجه همه را جلب کرد.
همان بره که حمل نام دارد و خورشید
باو گهی که رسید می رسد زمان بهار
هوش مصنوعی: گوسفند جوانی که نامش بره است، زمانی که خورشید به او نزدیک میشود، بهار نیز فرا میرسد.
ز گوسفندی زاده که بهر اسمعیل
برسم هدیه فرستاد ایزد جبار
هوش مصنوعی: خداوند جبار، هدیهای به اسماعیل فرستاد که از نسل گوسفند زاده شده بود.
شبیه مشک لطافت گرفته از صحرا
نمونه گل تازه شگفته در بن خار
هوش مصنوعی: به مانند مشک، از نرمی و دلنشینی سرشار است و از فضایی آزاد و طبیعی بهرهمند شده است. همانند گلی تازه که در میان خارها شکفته و زیباست.
قضا که هست نتیجه رسان هر مخلوق
درو نهفته بحکمت نتیجه بسیار
هوش مصنوعی: سرنوشت به گونهای است که نتیجه هر موجودی در آن به حکمت نهفته شده و از آن حاصل میشود.
ز مغز و پوست بشاه و گدا پیام رسان
ز پشم و گوشت بصوفی و باده کش غمخوار
هوش مصنوعی: از دل و وجود انسان، چه شاه و چه گدایان، پیامهایی ارسال میشود. از جسم و گوشت انسانها نیز به صوفیان و می نوشندگان دلخوشیها منتقل میشود.
کشیده تیغ وهمه بهر کشتن او لیک
طبیعتش بهمه فیض خسته لیل و نهار
هوش مصنوعی: همه برای نابودی او سلاح کشیدهاند، اما سرشتش به همه نعمتها و برکتها متکی است، چه در شب و چه در روز.
چو دلبران همه دل بسته محبت او
چو عاشقان همه دم کرده خو بناله زار
هوش مصنوعی: چنان که همه محبوبان به عشق او دلبستهاند و مانند عاشقان، همه در گلابی و نالهای زار به سر میبرند.
زبان حال کشید و بناله دلسوز
چه گفت گفت که ای جان آسمان مقدار
هوش مصنوعی: زبان حال از دل شکستهٔ عشق سخن گفت و با صدای حزینیش چنین بیان کرد که ای جان، آسمان چقدر وسیع و بزرگ است.
من ضعیف روزی که زادم از مادر
بغیر غصه ندیدم ز چرخ کج رفتار
هوش مصنوعی: در طول زندگیام، حتی از لحظهای که به دنیا آمدم، هیچ چیزی جز غم و نگرانی از دنیای ناعادل ندیدم.
فکند راعی حکمت مرا بجسم ضعیف
میانه عربان درشت ناهموار
هوش مصنوعی: چوپانی دانا، حکمت را در جسم ضعیفی قرار داده است که در میان عربهای خشن و ناهموار قرار دارد.
جماعت نجس نخس ناپسند فعال
گروه بدروش و بدمزاج و بداطوار
هوش مصنوعی: گروهی هستند که ناپسند و بیرحم به نظر میرسند و رفتار آنها ناخوشایند و عجیب است.
قرار داد همه بر تمرد و عصیان
نفاق در دل ناپاکشان گرفته قرار
هوش مصنوعی: آنان که دلهای ناپاکی دارند، همگی بر سر نافرمانی و فریبکاری به توافق رسیدهاند.
ز مدبری همه را در خطا و ضبط شعور
ز گرهی همه را فتنه و فساد شعار
هوش مصنوعی: از نیروی تدبیر، همه در اشتباه هستند و درکشان محدود است، و از هر مشکلی، فتنه و فساد به وجود میآید.
گرفته ذمتشانرا حقوق بی پایان
و لیک صعب بریشان ادای یک دینار
هوش مصنوعی: آنها به خاطر دیون بیپایانی که دارند، تحت فشار قرار گرفتهاند، اما پرداخت حتی یک دینار برایشان سخت و مشکل است.
گهی بجانب بصره گزیده راه گریز
گهی بسوی جزایر کشیده رخت قرار
هوش مصنوعی: گاهی به سوی بصره میرود و راه فرار را انتخاب میکند و گاهی به سمت جزایر میرود و در آنجا زندگی میکند.
ز نا امیدیشان گاو کرده ترک فدات
پی گریز ستاده همیشه در ته بار
هوش مصنوعی: از ناامیدیهایشان، گاو را به ترک خویش گزیدند و همیشه در حال فرار هستند، در انتهای بار.
ز فکر تفرقه شان گوسفند مانده ملول
ز بار دنبه و آوردن بره بیزار
هوش مصنوعی: از فکر جدایی و تفرقه، گوسفندها خسته شدهاند و از بار سنگین دنبه و آوردن برهها دلزده هستند.
همیشه در حذر آنکه کی نماید خیل
مدام ازان متوهم که کی رسد الغار
هوش مصنوعی: همیشه مراقب باش از کسی که به طور مداوم از خیالاتش سخن میگوید و نمیداند چه زمانی به چاله یا مشکل واقعی میافتد.
در آن میانه کشیدم عذاب تا وقتی
که یافتم اثر لشکر ظفر آثار
هوش مصنوعی: در آن زمان از درد و رنجی که میکشیدم، زمانی گذشت تا اینکه نشانههای پیروزی و موفقیت را دیدم.
کنون هم از اثر شومی همان هردم
بمن رسید ز خیل و حشم بسی آزار
هوش مصنوعی: اکنون دوباره از پیامدهای بد همان حوادثی که همیشه برایم پیش آمده، متوجه میشوم که از میان جمعیت و سربازان، آزارهای زیادی به من رسیده است.
رسید غارت لشگر فراغتم نگذاشت
ز مادر و پدرم دور کرد یار و دیار
هوش مصنوعی: حمله و سختی شرایط اجازه نداد که از والدینم دور شوم و از عشق و وطنم جدا گردم.
بهر که روی نهادم بقصد من برخواست
شدند تشنه بخونم سپاهی خونخوار
هوش مصنوعی: به خاطر کسی که به او توجه کردهام و هدفم را به او نزدیک کردهام، گروهی از جنگجویان خونخوار به سوی من آمدند و تشنهی خون من هستند.
براه حضرت خان آمدم که شفقت او
ز پست کندن و کشتن مرا دهد زنهار
هوش مصنوعی: به درگاه حضرت خان آمدم تا رحمت و محبت او به من کمک کند و مرا از خطر و آسیب نجات دهد.
اگرچه هست گنه با مخالفان بودن
ازان گناه بصد عذر کردم استغفار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه همراهی با مخالفان گناهی بزرگ است، من با صد عذر از آن گناه توبه کردهام.
ز اختلاط سگان حشم بریدم میل
ز شکل بز قدمان عربان شدم بیزار
هوش مصنوعی: از همنشینی با سگها دلزده شدم و از دیدن شکل بز، به سمت عربها رفتن را ترک کردم.
اگر چه داشتم اقرار بر محبتشان
چو رفت ترس من امروز کی کنم انکار
هوش مصنوعی: گرچه من به محبتشان اعتراف کرده بودم، حال که ترسى ندارم، نمیتوانم انکار کنم.
هزار لعن بمنصور باد و بر حافظ
هزار لعن دگر بر ربیعه غدار
هوش مصنوعی: هزاران نفر به منصور نفرین و بد و بیراه بگویند و همچنین هزار بار دیگر بر ربیعه، که خیانتکار است، لعن و نفرین شود.
هزار لعن بر اهل مشعشع کافر
که شد بفتوی ایشان ربیعه هم کفار
هوش مصنوعی: هزار بار لعنت بر کسانی که به مشعشع وابستهاند و کافر هستند، زیرا به دلیل فتواهای آنها، ربیعه هم به کافران پیوسته است.
هزار شکر که عفو و عطای حضرت خان
مرا خلاصی داد از تقلب فجار
هوش مصنوعی: هزار بار شکر که لطف و بخشش بزرگواری من را از فریب و نیرنگ افراد بد نجات داد.
ایا بلند نظر خان معدلت پیشه
که می کند همه عالم بعدل تو اقرار
هوش مصنوعی: آیا بلند همت خان با انصاف است که همه جهان به عدل تو اعتراف میکنند؟
بدان رسید که از پرتو عدالت تو
به گوسفند شود گرگ بی مروت یار
هوش مصنوعی: بدان که با وجود نور عدالت تو، حتی گرگ بیرحم هم میتواند به گوسفند مبدل شود.
تویی ملاذ بهر کس که می شود عاجز
تویی طبیب بهر کس که می شود بیمار
هوش مصنوعی: تو پناهگاه هر کسی هستی که به کمک نیاز دارد و مرهم هر کسی هستی که دردمند میشود.
برای فتح چه تشویش دارد آن لشکر
که چون تو شاه سواری درو بود سردار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که لشکری که رهبری آن را شخص بزرگی مثل تو بر عهده دارد، هیچ نگرانی و اضطرابی برای پیروزی نخواهد داشت. با داشتن سرداری چون تو، آنها از فتح و پیروزی مطمئن هستند.
به فتحهای پیاپی گرفت بخت تو زیب
بصورتی که ز گلهای گونه گونه بهار
هوش مصنوعی: بخت تو با موفقیتهای مکرر، به زیبایی صورتت افزوده است؛ همچنان که گلهای رنگارنگ بهار زیبایی خاصی دارند.
کسی که داشت بیک حبه صد هزار نزاع
گرفت بخت تو یغما ازو هزار هزار
هوش مصنوعی: کسی که بر سر یک دانه حبوبات با صد هزار نفر درگیر شد، شانس تو را از او هزار بار ربود.
کسی که قوت اقبال تو نمیداند
در مخالفتت میزند در اول بار
هوش مصنوعی: کسی که نمیداند چقدر خوش شانسی و موفقیتی داری، در اولین برخورد با تو مخالفت میکند.
بس از مشقت بی نفع سعی بیهوده
ره متابعتت می گزیند آخر کار
هوش مصنوعی: پس از زحمتهای بسیار و تلاشهای بیفایده، در نهایت بهجای رسیدن به نتیجهای مثبت، فقط باعث میشوی که راه و مسیر زندگیات را تغییر دهد و به سمتی برود که ممکن است تو را به مقصد نرساند.
ببانک طبل تو گر عرصه جوازر خواست
جمیع اهل جزایر ز خواب شد بیدار
هوش مصنوعی: صدای طبل تو اگر در میدان جنگ به گوش برسد، همه ساکنان جزیرهها از خواب بیدار میشوند و به حرکت درمیآیند.
چشید جرعه از جام مهر تو حافظ
برون شد از سر او فکر فاسد اسرار
هوش مصنوعی: حافظ با نوشیدن مقداری از عشق تو، از افکار ناپسند و نادرست خود فاصله گرفت و به دنیای جدیدی وارد شد.
فکند شعشعه عکس مهجه علمت
درون جان مشعشع هزار شعله نار
هوش مصنوعی: پرتوهای نورانی دانش تو در دل جان من، همچون شعلههای هزاران آتش میدرخشد.
چه جای خطه واسط چه جای سر حد بر
بششتر و بحویزه رسید این اخبار
هوش مصنوعی: خبرها به جایی نمیرسد که در آنجا خطه واسط یا سرحد باشد، بلکه این اخبار به مناطق بیشتر و حتی به بیشهها نیز رسیده است.
سپهر منزلتا با جمیع خسته دلان
تویی پناه که باشی ز عمر بر خوردار
هوش مصنوعی: آسمان، مکان تو است و تو پناه تمامی دلهای غمگین هستی؛ چه کسی میتواند از عمر و زندگی بهرهمند باشد؟
چو هست کار فضولی ثنای اهل کرم
اگر ثنای تو گوید ازو غریب مدار
هوش مصنوعی: اگر کسی در مورد کارهای نیکو و بخشندهگان مدح و ستایش کند، نباید از آن تعجب کنی اگر او درباره تو نیز به این ستایشها بپردازد.
مدام تا حشم و بادیه اثر دارد
همیشه تا بود از گاو و گوسفند آثار
هوش مصنوعی: همیشه نشانههایی از زندگی و کار در بیابان و دامداری وجود دارد؛ زیرا وقتیکه گاو و گوسفند هستند، این آثار نیز به جا میمانند.
مباد دور ز فرق سر تو سایه حق
ز فیض بخت رسد متصل ترا ادرار
هوش مصنوعی: مبادا که سایهی خیر و برکت از سر تو دور شود، و از نعمتهای خوب برایت قطع گردد.