گنجور

شمارهٔ ۲۱

رسید عید که عقد ملال بگشاید
در فرح بکلید هلال بگشاید
رسید وقت که دوران ز وقت خوشحالی
دری بروی دل اهل حال بگشاید
بتشنگان بیابان شوق خضر امل
ره تلاقی عذب زلال بگشاید
گرسنگان ره کعبه توکل را
زمانه خوان عموم نوال بگشاید
فلک بکام رساند نیازمندان را
نقاب هجر ز روی وصال بگشاید
ملالت متردد کشد بدامن نای
غم مقیم در انتقال بگشاید
خوش آنکه روز چنین می گشد ولی نه می
که عقل را ره ضعف و زوال بگشاید
می که قطره پاکش بهر کجا که چکد
دری ز مرحمت ذوالجلال بگشاید
خوش آنکه روز چنین بی مترجمی نبود
ولی زبان نه بهر قیل و قال بگشاید
خطیب منبر معراج معرفت گردد
زبان بمنقبت خیر آل بگشاید
محیط حلم حسین علی که نیست جز او
کسی کزو دل اهل کمال بگشاید
شهی که گر غضب او رسد طبایع را
گره ز رابطه اعتدال بگشاید
و گر نهیب دهد دور را سزد که ز هم
عقود سلسله ماه و سال بگشاید
نجات خلق محالست بی محبت او
چو کار خصم ز فکر محال بگشاید
بروی دشمن او در گشاد کار دو کونین
کسی چه گونه در احتمال بگشاید
هزبر صولت او در شکارگاه غضب
گهی که پنجه بقصد قتال بگشاید
ز چاک سینه . . . سازد چون
سباع را در رزق حلال بگشاید
فلک به سبحه او باید استخاره کند
بکار خیر چو خواهد که فال بگشاید
ز خادم در او رشک می برد رضوان
گهی که آن در جنت مثال بگشاید
در آستانه او آسمان ملایک را
همیشه جای بصف نعال بگشاید
اگر نه واسطه خدمتش بود همه عمر
فرشته نبود که بال بگشاید
ز خون ناحق او دم اگر زنم ترسم
که سیلها مژه ام ز اشک آل بگشاید
اگر سعادت پیوند او رسد به نجوم
ز گردن همه بند و بال بگشاید
چو در فشان کند ابر سخا ز هر سو بحر
هزار کف بطریق سوال بگشاید
چو گردی از ره او خیزد آسمان ز نجوم
هزار دیده پی اکتحال بگشاید
شها تویی که ندارد زمانه چون تو کسی
که بر رخش در حسن خصال بگشاید
تویی که پیش کمالت نمی تواند کس
که چشم شایبه اختلال بگشاید
شها فضولی بی صبر و دل نمی خواهد
که سوی غیر تو چشم خیال بگشاید
ز مدح غیر توان به که لب فرو بندد
بهرزه چند در هر مقال بگشاید
رجوع کار لطف تو به چو ممکن نیست
که کار بسته ز اهل ضلال بگشاید
امید هست که تا چتر ابر را گردون
بفرق ارض و بحار خیال بگشاید
رضای تو پی دفع فساد بر سر ما
همیشه چتر خلود ضلال بگشاید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسید عید که عقد ملال بگشاید
در فرح بکلید هلال بگشاید
هوش مصنوعی: زمان عید فرا رسیده است و در این زمان، غم و افسردگی را کنار می‌زنیم و شادی و خوشبختی را به زندگی‌مان می‌آوریم.
رسید وقت که دوران ز وقت خوشحالی
دری بروی دل اهل حال بگشاید
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که دوران خوشی آغاز می‌شود و آن زمان، شادی را بر دل کسانی که اهل حال و احوال‌اند، وارد می‌کند.
بتشنگان بیابان شوق خضر امل
ره تلاقی عذب زلال بگشاید
هوش مصنوعی: آنهایی که به عشق و امید دلتنگی می‌گذرانند، به زودی به آب زلال و شیرین راهی پیدا خواهند کرد که آنها را به آرزوهایشان می‌رساند.
گرسنگان ره کعبه توکل را
زمانه خوان عموم نوال بگشاید
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای که مردم در جستجوی معانی عمیق و معنوی هستند، کسانی که در سختی و فقر به سر می‌برند، می‌توانند به امید و توکل بر خداوند، درهای روزی و خیر را به روی خود بگشایند.
فلک بکام رساند نیازمندان را
نقاب هجر ز روی وصال بگشاید
هوش مصنوعی: آسمان خواسته‌های نیازمندان را برآورده می‌کند و نقاب جدایی را از روی پیوند و وصال کنار می‌زند.
ملالت متردد کشد بدامن نای
غم مقیم در انتقال بگشاید
هوش مصنوعی: غم و اندوه به توسل به نای، به تو منتقل می‌شود و مانند اینکه از جایی به جای دیگر می‌رود. این احساس به طور مداوم در حال جابه‌جایی است و در دامان نای قرار می‌گیرد.
خوش آنکه روز چنین می گشد ولی نه می
که عقل را ره ضعف و زوال بگشاید
هوش مصنوعی: خوشا آن روزی که چنین حالی را تجربه کنیم، اما نه به خاطر می‌خوری که باعث ضعف و سقوط عقل شود.
می که قطره پاکش بهر کجا که چکد
دری ز مرحمت ذوالجلال بگشاید
هوش مصنوعی: هر بار که این می‌نوشید به یک جا می‌رسد، در آنجا درهای رحمت خداوند بزرگ به روی او باز می‌شود.
خوش آنکه روز چنین بی مترجمی نبود
ولی زبان نه بهر قیل و قال بگشاید
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که روزی اینچنین بی‌حواشی و بی‌غوغا نباشد، اما زبان فقط به خاطر بحث و جدل باز نشود.
خطیب منبر معراج معرفت گردد
زبان بمنقبت خیر آل بگشاید
هوش مصنوعی: گوینده‌ای که در منبر سخن می‌گوید، با بیان فضایل و ویژگی‌های خوب اهل بیت، به درجات بالای معرفت و آگاهی دست می‌یابد و زبانش به ذکر خوبی‌های آن‌ها باز می‌شود.
محیط حلم حسین علی که نیست جز او
کسی کزو دل اهل کمال بگشاید
هوش مصنوعی: حلم و بُردباری حسین علی، دیگر هیچ‌کس را نمی‌توان یافت که دل‌های اهل کمال را این‌گونه باز کند.
شهی که گر غضب او رسد طبایع را
گره ز رابطه اعتدال بگشاید
هوش مصنوعی: سلطانی که اگر خشمگین شود، موجب می‌شود که طبیعت‌ها از پیوند و تعادل خود خارج شوند.
و گر نهیب دهد دور را سزد که ز هم
عقود سلسله ماه و سال بگشاید
هوش مصنوعی: اگر آواز بلندی به دوردست‌ها داده شود، طبیعی است که ارتباطات و پیوندهای زمان، همچون ماه و سال، گسسته خواهند شد.
نجات خلق محالست بی محبت او
چو کار خصم ز فکر محال بگشاید
هوش مصنوعی: نجات انسان‌ها بدون محبت او غیر ممکن است، همان‌طور که دشمن نمی‌تواند به کارهای غیر ممکن فکر کند.
بروی دشمن او در گشاد کار دو کونین
کسی چه گونه در احتمال بگشاید
هوش مصنوعی: جالب است که دشمن او در مقایسه با دو دنیا چگونه می‌تواند کار را برای کسی تسهیل کند.
هزبر صولت او در شکارگاه غضب
گهی که پنجه بقصد قتال بگشاید
هوش مصنوعی: قدرت و هیبت او در میدان شکار به وضوح دیده می‌شود و گاهی که بخواهد، چنگال‌هایش را برای جنگ و نبرد آماده می‌کند.
ز چاک سینه . . . سازد چون
سباع را در رزق حلال بگشاید
هوش مصنوعی: از دل شکسته و جگر سوخته، وقتی که روزنه‌ای به روی روزی حلال باز شود، همانند درندگان گرسنه به سوی آن می‌روند.
فلک به سبحه او باید استخاره کند
بکار خیر چو خواهد که فال بگشاید
هوش مصنوعی: آسمان باید با تسبیح او مشورت کند، تا در کار نیک فضل و برکت بیابد و آینده را برایش روشن کند.
ز خادم در او رشک می برد رضوان
گهی که آن در جنت مثال بگشاید
هوش مصنوعی: رضوان، نگهبان بهشت، از خدمتکار بهشت حسودیش می‌شود، وقتی که آن در بهشت گاهی باز شود.
در آستانه او آسمان ملایک را
همیشه جای بصف نعال بگشاید
هوش مصنوعی: در نزدیکی او، فرشتگان همیشه آماده‌اند تا بر سر زمین ناز و عشق بپاشند.
اگر نه واسطه خدمتش بود همه عمر
فرشته نبود که بال بگشاید
هوش مصنوعی: اگر کسی نبود که واسطه‌ای برای خدمت به او باشد، او هیچ‌گاه فرشته‌ای نمی‌شد که بال‌هایش را باز کند.
ز خون ناحق او دم اگر زنم ترسم
که سیلها مژه ام ز اشک آل بگشاید
هوش مصنوعی: اگر من از خون بی‌گناه او صدای از خود درآورم، می‌ترسم که اشک‌هایم همچون سیل، بر گونه‌ام بریزد و گشایش پیدا کند.
اگر سعادت پیوند او رسد به نجوم
ز گردن همه بند و بال بگشاید
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی به او وصل شود، مانند ستاره‌هایی که در آسمان می‌درخشند، از گردن همه زنجیرها و محدودیت‌ها رهایی می‌یابد.
چو در فشان کند ابر سخا ز هر سو بحر
هزار کف بطریق سوال بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی ابر بخشش و سخاوت را ببارد، در هر طرف دریایی از نعمت‌ها پدید می‌آید و راه‌های سؤال و درخواست برای دریافت این نعمت‌ها گشوده می‌شود.
چو گردی از ره او خیزد آسمان ز نجوم
هزار دیده پی اکتحال بگشاید
هوش مصنوعی: زمانی که گرد و غباری از مسیر او برمی‌خیزد، آسمان از ستاره‌هایش به تماشا می‌نشیند و هزار چشم به تماشا می‌گشاید.
شها تویی که ندارد زمانه چون تو کسی
که بر رخش در حسن خصال بگشاید
هوش مصنوعی: ای زیبای بی‌نظیر، زمانه هیچ‌کس را چون تو ندارد که در زیبایی و نیکویی، از تو بالاتر باشد.
تویی که پیش کمالت نمی تواند کس
که چشم شایبه اختلال بگشاید
هوش مصنوعی: تو آنقدر کامل و بی‌نقص هستی که هیچ‌کس نمی‌تواند حتی به شک و تردید در مورد تو فکر کند.
شها فضولی بی صبر و دل نمی خواهد
که سوی غیر تو چشم خیال بگشاید
هوش مصنوعی: عشق واقعی و صادقانه نمی‌تواند به جز معشوق خود توجهی داشته باشد و در انتظار و آرزو نمی‌تواند به کسی دیگری فکر کند.
ز مدح غیر توان به که لب فرو بندد
بهرزه چند در هر مقال بگشاید
هوش مصنوعی: برای ستایش دیگران، چه نیازی است که انسان زبانش را بسته نگه دارد؟ در هر سخن بیهوده‌ای، حرف‌های بسیاری می‌زند.
رجوع کار لطف تو به چو ممکن نیست
که کار بسته ز اهل ضلال بگشاید
هوش مصنوعی: کار تو باعث نیکی و لطف به ماست و غیر ممکن است که فردی از راه گمراهی بتواند کارهای بسته و مشکل‌دار را حل کند.
امید هست که تا چتر ابر را گردون
بفرق ارض و بحار خیال بگشاید
هوش مصنوعی: امیدواریم که ابرها روزی بخواهند از آسمان بگذرند و آسمان را از زمین و دریا جدا کنند.
رضای تو پی دفع فساد بر سر ما
همیشه چتر خلود ضلال بگشاید
هوش مصنوعی: همواره رضایت تو مانع از فساد و آسیب بر ما خواهد بود و این رضایت همچون چتری دائمی ما را حفظ می‌کند.