شمارهٔ ۲۰
فلک ز دور مخالف مگر پشیمان شد
که هرچه در دل ما بود عاقبت آن شد
مقیم زاویه محنت و بلا نشدیم
مقام راحت ما خاک درگه خان شد
ای آفتاب فلک سایه خان فرخ رخ
که از قضا همه دشوار بر تو آسان شد
دمی که حیمه برون زد سپاهت از بغداد
دل تمامی اهل عراق لرزان شد
چو آفتاب برون آمدی فکندی نور
عدو ستاره صفت هر چه بود پنهان شد
قدم بحله نهادی چراغ دولت تو
ز نور قبه صاحب زمان فروزان شد
برای عرض کشیدی در آن فضای شریف
چنان سپاه که هر کس که دید حیران شد
ز بید راز بدی کرد و هم تیغ تو دور
توجه تو بلایی باهل عصیان شد
علم زدی بر ماهیه و ز مقدم تو
فضای رابعه رشک ریاض رضوان شد
کسی که بود گریزان ز تو بهمت تو
نه در حصار گرفتار بند و زندان شد
اگر چه خواست پریشان دل ترا جمعی
هزار شکر که آن جمع خود پریشان شد
بباغ ملک عرب از بهار مقدم تو
گلی شکفت دگر عالمی گلستان شد
مخالفان تو تکیه بر آب می کردند
که صد راه شود سد راه ایشان شد
ز صدق پاک تو آبی که بود اصل حیات
بدفع دشمن جاه تو تیغ بران شد
هوای سرکشی و کبر هر که در سر داشت
گذشت از سر تقلید و بنده فرمان شد
کنون مطیع تو آن اهل کفر را ماند
که از صلابت اهل غزا مسلمان شد
بود تمرد بدخواه جاهت آن کفری
که از ظهور محمد بدل به ایمان شد
بیک سفر که درو حرم دو قلعه گرفت
شکوه و دولت و اقبال تو دو چندان شد
مقررست که این فتحهای بی رحمت
ز یمن صدق درستی عهد پیمان شد
معین است که دارد همیشه دست بفتح
کسی که بنده درگاه شاه مردان شد
امیر تخت نجف پادشاه انس و ملک
که چاکر در او هم ملک هم انسان شد
امام مفترض الطاعتی که طاعت اوست
وسیله که ز حق مستحق غفران شد
بشکر کوش فضولی که حب شاه نجف
ترا حقیقت اسلام و اصل ایمان شد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فلک ز دور مخالف مگر پشیمان شد
که هرچه در دل ما بود عاقبت آن شد
هوش مصنوعی: آسمان گویا از سر دوری و مخالفت خود پشیمان شده است، زیرا هر چیزی که در دل ما بود در نهایت به واقعیت پیوست.
مقیم زاویه محنت و بلا نشدیم
مقام راحت ما خاک درگه خان شد
هوش مصنوعی: ما در گوشهای از درد و رنج زندگی ساکن نشدهایم، آرامش ما در این است که در سرای این خان، ذرهای از خاک باشیم.
ای آفتاب فلک سایه خان فرخ رخ
که از قضا همه دشوار بر تو آسان شد
هوش مصنوعی: ای خورشید آسمان، که سایهات بر خانهی خوشچهرگان افتاده و تقدیر باعث شده که همهی مشکلات به راحتی برای تو حل شود.
دمی که حیمه برون زد سپاهت از بغداد
دل تمامی اهل عراق لرزان شد
هوش مصنوعی: لحظهای که سپاه تو از بغداد بیرون آمد، دل تمام مردم عراق به لرزه درآمد.
چو آفتاب برون آمدی فکندی نور
عدو ستاره صفت هر چه بود پنهان شد
هوش مصنوعی: وقتی خورشید بیرون آمد، نوری را پخش کرد که دشمنان همچون ستارهها درخشان بودند و همه چیز که پنهان بود، اکنون نمایان شد.
قدم بحله نهادی چراغ دولت تو
ز نور قبه صاحب زمان فروزان شد
هوش مصنوعی: با ورود تو به این عرصه، نور و روشنی زندگیات باعث شد تا فضا و محیط به شکلی پر از برکت و موفقیت دربیافتد.
برای عرض کشیدی در آن فضای شریف
چنان سپاه که هر کس که دید حیران شد
هوش مصنوعی: در آن مکان با شکوه، گروهی را به نمایش گذاشتی که دیدن آنها هر بینندهای را دچار حیرت و شگفتی کرد.
ز بید راز بدی کرد و هم تیغ تو دور
توجه تو بلایی باهل عصیان شد
هوش مصنوعی: از بید، رازی بدی به عمل آمد و تیغ تو، که دور از توجه توست، به بلایی در اثر سرکشی تبدیل شد.
علم زدی بر ماهیه و ز مقدم تو
فضای رابعه رشک ریاض رضوان شد
هوش مصنوعی: علمی که تو به ماهیت و حقیقت دنیا آموختی، باعث شد که آسمان و فضای بهشتی، حسادت و غبطه بخورد.
کسی که بود گریزان ز تو بهمت تو
نه در حصار گرفتار بند و زندان شد
هوش مصنوعی: آدمی که از تو دوری میکرد، به خاطر قدرت تو نه تنها در حصار و زندان گرفتار نشد، بلکه از تو فرار کرد.
اگر چه خواست پریشان دل ترا جمعی
هزار شکر که آن جمع خود پریشان شد
هوش مصنوعی: هرچند که دل تو در هم و برهم است و در آرزوی چیزی میباشد، اما جمعی از هزاران شکر و نعمت در کنارت حضور دارند که این جمع هم خود دچار آشفتگی و بینظمی شدهاند.
بباغ ملک عرب از بهار مقدم تو
گلی شکفت دگر عالمی گلستان شد
هوش مصنوعی: در باغ سرزمین عرب، به خاطر آمدن تو، گلی شکوفا شد و دنیای دیگری را به گلستان تبدیل کرد.
مخالفان تو تکیه بر آب می کردند
که صد راه شود سد راه ایشان شد
هوش مصنوعی: مخالفان تو تلاش میکردند که به آسانی به اهدافشان برسند، اما همین تلاشها باعث شد که راهشان سد شود و به مشکل بر بخورند.
ز صدق پاک تو آبی که بود اصل حیات
بدفع دشمن جاه تو تیغ بران شد
هوش مصنوعی: به خاطر صداقت و پاکی تو، آب که منبع حیات است، به وسیله تیغی تیز تبدیل شده تا بتواند دشمنی که به مقام و جایگاه تو آسیب میزند، از بین ببرد.
هوای سرکشی و کبر هر که در سر داشت
گذشت از سر تقلید و بنده فرمان شد
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش تمایل به سرکشی و خودبزرگبینی داشت، از تقلید دیگران عبور کرد و به مرحلهای رسید که دیگر تنها پیرو دیگران نیست و به یک راهنمای مستقل تبدیل شد.
کنون مطیع تو آن اهل کفر را ماند
که از صلابت اهل غزا مسلمان شد
هوش مصنوعی: اکنون مانند کسانی هستم که به خاطر استقامت و قاطعیت مجاهدان، به ایمان هدایت شدهاند، حتی اگر در ابتدا کافر بودند.
بود تمرد بدخواه جاهت آن کفری
که از ظهور محمد بدل به ایمان شد
هوش مصنوعی: کسی که در برابر مقام و عظمت محمد (ص) کافر بود، اکنون به خاطر ظهور او به ایمان و باور آمده است.
بیک سفر که درو حرم دو قلعه گرفت
شکوه و دولت و اقبال تو دو چندان شد
هوش مصنوعی: در یک سفری که در آن حرم (مکانی مقدس) با دو دژ محاصره شده، شکوه و عظمت و خوشاقبالی تو به طرز قابل توجهی افزایش یافته است.
مقررست که این فتحهای بی رحمت
ز یمن صدق درستی عهد پیمان شد
هوش مصنوعی: این فتحهای بیرحم به خاطر صداقت و استواری در رعایت عهد و پیمان به دست آمده است.
معین است که دارد همیشه دست بفتح
کسی که بنده درگاه شاه مردان شد
هوش مصنوعی: مشخص است که همیشه دست کسی که به خدمت شاهان حقیقت و بزرگی درآمده، گشوده است و به او کمک میشود.
امیر تخت نجف پادشاه انس و ملک
که چاکر در او هم ملک هم انسان شد
هوش مصنوعی: امیر تخت نجف، که فرمانروای دنیا و دنیای معنوی است، به قدری عظیم و با احترام است که خدمتگزارانش نیز هم انگار که ملک هستند، هم انسان.
امام مفترض الطاعتی که طاعت اوست
وسیله که ز حق مستحق غفران شد
هوش مصنوعی: امام به عنوان پیشوایی که لازم است از او اطاعت شود، وسیلهای است برای رسیدن به آمرزش و بخشش الهی.
بشکر کوش فضولی که حب شاه نجف
ترا حقیقت اسلام و اصل ایمان شد
هوش مصنوعی: به خاطر ارائه شکر و سپاس، تلاش کن ای فضولی، زیرا عشق به شاه نجف برای تو حقیقت اسلام و بنیاد ایمان گردیده است.