گنجور

شمارهٔ ۱۹

بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد
بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد
بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم
نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد
مگر باد از بهار آورد پیغامی که شاخ گل
ز برگ آن رخت زر بفت که . . .ان شد
ز وی سیم فراوان شکوفه شد نهان حالا
خزان بگشاد بر عالم خزانه زر فراوان شد
ز صحرا نازنینان جانب خلوت هوس کردند
بخلوت موسم بوس کنار نازنینان شد
شبستان یافت زینت از چراغ ساغر و ساقی
به سرو و لاله و گل بی تکلف به ز بستان شد
خوش آن عارف که در گنج فراغت اینچنین فصلی
همه دشوارهای شدت دی بر وی آسان شد
خزان او را برای عیش خوشتر از بهار آمد
نکرد اندیشه در خاطرش ره کین نشد آن شد
درون خلوتی با شمع و می بردست کام دل
بعینه بر مثال لعل کان پرورده کان شد
نیامد چون گل از خلوت سر از بیرون نگر آندم
که گفتند ابر نیسان باز بر گلشن در افشان شد
بهار آمد ریاض دهر رشک باغ رضوان شد
ریاحین سر زد از هر گوشه عالم گلستان شد
چکید از برگ گل شبنم ز دلها شست گرد غم
درخت گل چو خوبان در فشان از لعل خندان شد
خزان دست تسلط برکشید از غارت گلشن
گل از روی عدالت بر سریر عدل سلطان شد
هوا از شاخ گل هر حقه سربسته غنچه
که برده برد باز آورد از کرده پشیمان شد
لباس گونه گون پوشیده عالم از گل و سبزه
بر آیینی که گویا کهنه گبری نو مسلمان شد
صبا آیینه سبزه سبزه آیین گلستان است
سمن بر جلوه گل گل برقص سرو حیران شد
که گل را هست پا بر خار و دارد سرو پا در گل
چه شد آن یک چنان جنبید و این یک چون خرامان شد
فروزان گشت هر سو از شقایق منقل آتش
بدان آتش ز عالم دفع سرمای زمستان شد
بصحرا خیمه زد و ز خرگه غنچه برون شد گل
گذشت ایام خلوت موسم سیر گلستان شد
سهی قدی که از بیم هوا شمع شبستان بود
خرامان همچو سروی سوی بستان از شبستان شد
بروی سبزه تر دانه دانه قطره شبنم
فتاد و زیب فیروزه همه درهای غلطان شد
بر آمد بلبل شیرین زبان بر منبر گلبن
خطیب خطبه ایام شاهنشاه دوران شد
شهنشاهی که ذکرش مونس اهل جهان آمد
نسیم روضه مهرش بهار گلشن جان شد
بنای همتش صیدی میان حق و باطل بست
طریق طاعتش حدی میان کفر و ایمان شد
همه ویرانه معمور گشت از فیض عدل او
همین از دست جودش ظالمان گنج ویران شد
پریشانی عالم کرد ازو جمعیتی حاصل
همین گیسوی جمعی مهوشان بر رخ پریشان شد
بر افتاد آنچنان در دور او بیداد از عالم
که عاشق نیز فارغ از جفا و جور جانان شد
اساس از دولت او کرد معمار قضا روزی
که بانی بنای شش جهات و چار ارکان شد
بروز رزم آن شاهی که تیغ و تیر دلدوزش
چو آب و چون صبا هر گه چمن آرای میدان شد
دل بدخواه پر خون گشت و جسم خصم پر پیکان
گلی در غنچه و غنچه در خار پنهان شد
زمان بزم بزمش بهشتی می توان گفتن
که جامش سلسبیل و ساقیان بس حور و غلمان شد
ایا شاه فریدون بخت نور اقبال سلم آیین
که او صاف تو چون رستم بهر جا رفت دستان شد
ترا شد راست کار از راستی او صدق خصمت را
سبب بر سستی اقبال و سستیهای پیمان شد
بسان پرتو خورشید هر جانب که رو کردی
عدوی تیره بخت از پیش چون سایه گریزان شد
ترا از اقتدی شرع فیض دولت باقیست
نصیب هر که باشد پیر و حضر آب حیوان شد
فلک را رفت از حیرت عنان اختیار از کف
ترا هرگه که دشت رخش پیما گرم جولان شد
خداوندا فضولی بلبلی بود از سخن مانده
بفیض نو بهار عز و اقبالت خوش الحان شد
بدرگاه تو رو آورد شد از غیر مستغنی
فقیری بر سر خوان خلیل الله مهمان شد
چنین امید دارم کان چنان من هم شوم از تو
که از محمود فردوسی و سلطان ویس سلمان شد
دهد مدح تو نظمم را و نظم من شود شهرت
که هر کس هست از فیض سخن مشهور دوران شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد
بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد
هوش مصنوعی: به تحریک باد، برگ‌های درختان در باغ به زمین می‌ریزند و در هر سمت، زمین با خطوط سبز و درخشان پوشیده می‌شود.
بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم
نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد
هوش مصنوعی: در میان باغ و درختان، وزش بادِ غم باعث شده بود که همه چیز غمگین و غبارآلود به نظر برسد، اما سپس بارانی آمد و همه چیز را شست و صفا بخشید.
مگر باد از بهار آورد پیغامی که شاخ گل
ز برگ آن رخت زر بفت که . . .ان شد
هوش مصنوعی: شاید باد بهاری خبری بیاورد که گل‌ها با زیبایی و طراوت خود، شکوفا شوند و زینت بخش طبیعت گردند.
ز وی سیم فراوان شکوفه شد نهان حالا
خزان بگشاد بر عالم خزانه زر فراوان شد
هوش مصنوعی: از او شکوفه‌های زیادی به وجود آمد، حالا که پاییز آمده، خزانه‌ای پر از طلا را برای جهان آشکار کرده است.
ز صحرا نازنینان جانب خلوت هوس کردند
بخلوت موسم بوس کنار نازنینان شد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زیبایی‌ها و دلربایی‌های بیابان، آنها را به سمت مکانی خصوصی و دنج فراخوانده است، جایی که در آن می‌توانند لحظاتی شیرین و عاشقانه را با معشوقان خود تجربه کنند.
شبستان یافت زینت از چراغ ساغر و ساقی
به سرو و لاله و گل بی تکلف به ز بستان شد
هوش مصنوعی: شبستان زیبایی خود را از نور چراغ و جام می و ساقی به دست آورد و طبیعتی سادگی را در سرو، لاله و گل نشان داد که از باغ نیز زیباتر است.
خوش آن عارف که در گنج فراغت اینچنین فصلی
همه دشوارهای شدت دی بر وی آسان شد
هوش مصنوعی: آن عارف و دانشمندی که در نعمت آرامش و آزادگی قرار دارد، به چنین حالتی رسیده که همه سختی‌ها و دشواری‌های روزهای سرد و سخت زمستان برای او آسان و قابل تحمل شده است.
خزان او را برای عیش خوشتر از بهار آمد
نکرد اندیشه در خاطرش ره کین نشد آن شد
هوش مصنوعی: درختی که در فصل پاییز به خوشی و خوشحالی می‌رسد، بهار را فراموش کرده و به خاطر کینه‌ای که در دل ندارد، به زندگی‌اش ادامه می‌دهد.
درون خلوتی با شمع و می بردست کام دل
بعینه بر مثال لعل کان پرورده کان شد
هوش مصنوعی: در مکانی آرام و دلنشین با نور شمع و خوشگوار، لذت زندگی را تجربه می‌کنم، مانند سنگی قیمتی که به دقت و با عشق پرورش یافته باشد.
نیامد چون گل از خلوت سر از بیرون نگر آندم
که گفتند ابر نیسان باز بر گلشن در افشان شد
هوش مصنوعی: زمانی که بهار آمد و باران‌های بهاری شروع به باریدن کردند، گل‌ها سر از خلوت خود بیرون آوردند و جلوه‌گری کردند. در آن لحظه که گفته شد ابرهای نیسان دوباره بر روی باغ گل افشان شدند، زیبایی و طراوت گل‌ها نمایان شد.
بهار آمد ریاض دهر رشک باغ رضوان شد
ریاحین سر زد از هر گوشه عالم گلستان شد
هوش مصنوعی: بهار فرارسیده و طبیعت بهشت را به حسرت می‌اندازد. گل‌ها از هر جا سر بر آورده و دنیا به یک باغ زیبا تبدیل شده است.
چکید از برگ گل شبنم ز دلها شست گرد غم
درخت گل چو خوبان در فشان از لعل خندان شد
هوش مصنوعی: شبنم از برگ گل می‌چکد و دل‌ها را شاداب می‌کند و غم را از درخت گل دور می‌کند. مانند زیبایانی که لبخندشان از لعل می‌سازد، گل نیز با زیبایی‌اش درخشانی خاصی دارد.
خزان دست تسلط برکشید از غارت گلشن
گل از روی عدالت بر سریر عدل سلطان شد
هوش مصنوعی: خزانی که بر سر زمین حاکم شده، با قدرتش گل‌های باغ را از بین برد. به خاطر انصاف و عدالت، به جای گل‌ها، درخت‌های بی‌برگ و بی‌حیات بر تخت سلطنت نشسته‌اند.
هوا از شاخ گل هر حقه سربسته غنچه
که برده برد باز آورد از کرده پشیمان شد
هوش مصنوعی: نسیم از شاخ گل، راز و رمزهایی را به همراه می‌آورد که غنچه به خواب رفته، از آن‌ها خبر دارد. این نسیم، همانند بازآوردن یادها، سبب می‌شود تا آنچه که فراموش شده یا از یاد رفته، دوباره به خاطر آید و دل را از پشیمانی پر کند.
لباس گونه گون پوشیده عالم از گل و سبزه
بر آیینی که گویا کهنه گبری نو مسلمان شد
هوش مصنوعی: عالم با رنگ‌ها و حالت‌های مختلفی آراسته شده است، گویی که طبیعتش از گل و سبزه پدید آمده و به نوعی به تغییر و نوآوری رو به رو شده است، مثل این که یک فرد قدیمی به تازگی به ایمان جدیدی روی آورده است.
صبا آیینه سبزه سبزه آیین گلستان است
سمن بر جلوه گل گل برقص سرو حیران شد
هوش مصنوعی: نسیم خوشبویی از باغ و گلستان می‌وزد و آینه‌ای از زیبایی‌های سبز و گل‌های رنگارنگ را به نمایش می‌گذارد. سمن (یک نوع گل) هم به زیبایی گل‌ها می‌افزاید و باعث می‌شود که گل‌ها مانند سروها به رقص درآیند و حیرت‌زده شوند.
که گل را هست پا بر خار و دارد سرو پا در گل
چه شد آن یک چنان جنبید و این یک چون خرامان شد
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به تضاد بین دو موجود زنده اشاره می‌کند. یکی از آن‌ها که گل است، با وجود داشتن خاری در پایش، زیبایی و لطافت خود را حفظ کرده و به جلو حرکت می‌کند. در مقابل، سروی که باید بلند و استوار باشد، در بین گل‌ها به آرامی و با ناز حرکت می‌کند. این تصویرسازی نشان‌دهندهٔ تفاوت در رفتار و واکنش این دو موجود به شرایط محیطی‌شان است.
فروزان گشت هر سو از شقایق منقل آتش
بدان آتش ز عالم دفع سرمای زمستان شد
هوش مصنوعی: هر طرف که نگاه می‌کنی، شقایق‌ها به خاطر منقل آتش روشن شده‌اند و به واسطه این آتش، سرما و寒 زمستان از بین رفته است.
بصحرا خیمه زد و ز خرگه غنچه برون شد گل
گذشت ایام خلوت موسم سیر گلستان شد
هوش مصنوعی: در صحرا خیمه‌ای برپا کرد و از درگاهش غنچه‌ای به بیرون آمد، گل‌ها و روزهای تنهایی گذشت و فصل بازدید از گلستان فرارسید.
سهی قدی که از بیم هوا شمع شبستان بود
خرامان همچو سروی سوی بستان از شبستان شد
هوش مصنوعی: دختری قدبلند و زیبا که به خاطر نازکی و لطافتش شبیه شمعی در شبستان بود، با آرامی و elegance مانند سروهایی در باغ، به سوی باغ حرکت کرد.
بروی سبزه تر دانه دانه قطره شبنم
فتاد و زیب فیروزه همه درهای غلطان شد
هوش مصنوعی: بر روی چمن‌های سبز، دانه‌دانه قطرات شبنم نشسته و زیبایی فیروزه‌ای همه جا را پوشانده و به درختان و شاخه‌ها جلوه‌ای خاص بخشیده است.
بر آمد بلبل شیرین زبان بر منبر گلبن
خطیب خطبه ایام شاهنشاه دوران شد
هوش مصنوعی: بلبل خوشخوان بر روی منبر گلستان نشسته و در مورد روزهای پادشاهی سخنرانی می‌کند.
شهنشاهی که ذکرش مونس اهل جهان آمد
نسیم روضه مهرش بهار گلشن جان شد
هوش مصنوعی: پادشاهی که نامش همدم مردم دنیا شد، نسیم خوشبوی باغ مهر او مانند بهار جان را شاداب کرد.
بنای همتش صیدی میان حق و باطل بست
طریق طاعتش حدی میان کفر و ایمان شد
هوش مصنوعی: او تصمیم خود را بر این گذاشت که در میان حق و باطل باشد و راهی که در پیش گرفته، مرزی میان کفر و ایمان ایجاد کرده است.
همه ویرانه معمور گشت از فیض عدل او
همین از دست جودش ظالمان گنج ویران شد
هوش مصنوعی: همه‌ جای ویرانه‌ها به خاطر لطف و عدل او آباد شد و به همین خاطر، بخشش او باعث شد که ثروت ظالمان نیز از بین برود.
پریشانی عالم کرد ازو جمعیتی حاصل
همین گیسوی جمعی مهوشان بر رخ پریشان شد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و تأثیر یک گیسو یا موهای پریشان بر روی افرادی می‌پردازد که تحت تأثیر آن قرار گرفته‌اند. حضور این موها باعث شده که جمعیتی به دور آن معشوق جمع شوند و حالتی از پریشانی و شگفتی در چهره‌ها به وجود بیاید. به طور کلی، این تصویر از زیبایی، جاذبه و تأثیر عمیق ظاهری متولد می‌شود که همه را جذب خود می‌کند.
بر افتاد آنچنان در دور او بیداد از عالم
که عاشق نیز فارغ از جفا و جور جانان شد
هوش مصنوعی: در اثر ظلم و بی‌عدالتی در اطرافش، حتی عاشق‌ها نیز از رنج و درد ناشی از ستمگری معشوق خود بی‌خبر و بی‌توجه شدند.
اساس از دولت او کرد معمار قضا روزی
که بانی بنای شش جهات و چار ارکان شد
هوش مصنوعی: بنیاد و اساس این جهان به لطف و حکمت او شکل گرفته است، روزی که خالق این ساختارهای شش‌گانه و چهار پایه اصلی را بنا نهاد.
بروز رزم آن شاهی که تیغ و تیر دلدوزش
چو آب و چون صبا هر گه چمن آرای میدان شد
هوش مصنوعی: نبرد آن پادشاهی که شمشیر و تیرش به شدت دلنشین است، مانند آب و نسیم هر بار میدان را می‌آراید.
دل بدخواه پر خون گشت و جسم خصم پر پیکان
گلی در غنچه و غنچه در خار پنهان شد
هوش مصنوعی: دل پر از احساسات منفی و آسیب‌دیده شد و جسم دشمن پر از درد و زخم گردید. گلی که در غنچۀ خود باقی مانده بود، اکنون در میان خارها و مشکلات پنهان شده است.
زمان بزم بزمش بهشتی می توان گفتن
که جامش سلسبیل و ساقیان بس حور و غلمان شد
هوش مصنوعی: در زمان خوشی و میگساری او، می‌توان به راحتی گفت که محیطی بهشتی است، زیرا جام او از آب‌های بهشتی پر شده و نوشیدنی‌اش همراه با زیبا رویان و پسران خوش‌چهره است.
ایا شاه فریدون بخت نور اقبال سلم آیین
که او صاف تو چون رستم بهر جا رفت دستان شد
هوش مصنوعی: آیا شاه فریدون، بخت و نور خوشبختی، در آیین سلم چه سرنوشتی خواهد داشت؟ او مانند رستم، در هر جا که برود، دستانش قوی و توانمند می‌شود.
ترا شد راست کار از راستی او صدق خصمت را
سبب بر سستی اقبال و سستیهای پیمان شد
هوش مصنوعی: تو به خاطر صداقت و راستی‌ات در کارها، باعث شدی که دشمنی‌ها و خصومت‌ها برای تو مشکل‌آفرین نشود و این حقیقت که به عهد و پیمان‌هایت پایبند مانده‌ای، منجر به کاهش مشکلات و سختی‌ها در زندگی‌ات شده است.
بسان پرتو خورشید هر جانب که رو کردی
عدوی تیره بخت از پیش چون سایه گریزان شد
هوش مصنوعی: هر جا که روی، مانند نور خورشید، دشمن بدشانس مانند سایه از پیشت فرار می‌کند.
ترا از اقتدی شرع فیض دولت باقیست
نصیب هر که باشد پیر و حضر آب حیوان شد
هوش مصنوعی: از تو به عنوان الگو و سرمشق، بهره‌ای از نعمت و دولت پایدار وجود دارد، و این سهم به هر کسی که باشد، به مانند آب حیات به او می‌رسد، چه پیر باشد و چه جوان.
فلک را رفت از حیرت عنان اختیار از کف
ترا هرگه که دشت رخش پیما گرم جولان شد
هوش مصنوعی: وقتی اسب تندرو در دشت می‌تازد و به حرکت درمی‌آید، آسمان از شگفتی به تردید می‌افتد و کنترلش را از دست می‌دهد.
خداوندا فضولی بلبلی بود از سخن مانده
بفیض نو بهار عز و اقبالت خوش الحان شد
هوش مصنوعی: خداوندا، بلبل بی‌وقفه‌ای بود که از سخن گفتن بازمانده و در فصل نو بهار، خوشبختی و عظمت تو به زیبایی نمایان شده است.
بدرگاه تو رو آورد شد از غیر مستغنی
فقیری بر سر خوان خلیل الله مهمان شد
هوش مصنوعی: فقرای بی‌نیاز به درگاه تو آمده‌اند و یکی از آنها بر سر سفره خلیل خدا مهمان شده است.
چنین امید دارم کان چنان من هم شوم از تو
که از محمود فردوسی و سلطان ویس سلمان شد
هوش مصنوعی: من امیدوارم که به درجه‌ای از کمال برسم که مانند محمود فردوسی و سلطان ویس سلمان از تو الهام بگیرم و همچون آنان باشم.
دهد مدح تو نظمم را و نظم من شود شهرت
که هر کس هست از فیض سخن مشهور دوران شد
هوش مصنوعی: مدح تو باعث می‌شود که شعر من معروف شود و شعر من در نتیجه به شهرتی دست یابد که هر کسی به خاطر زیبایی کلام من شناخته می‌شود.