شمارهٔ ۱۴
مدار هفته دوران که نفع او ضررست
نه گنج هفت درست اژدهای هفت سرست
منه ز طول امل دل بسرعت شب و روز
که مرغ عمر چنین تیز پر بدین دو پرست
گرت درو گهر آید بکف مکن طغیان
که بحر را صد ازین قطره در کنار و برست
مگو که جمع گهر تلخ کامیم ببرد
که تلخ کامیم از گرد گردن گهرست
بکش ز قید موالید سر چو می دانی
که سین سر چو شود نقطه دار شین شرست
رقم مکن طمع سیم و زر بلوح ضمیر
که سکه زر و سیم طمع خط خطرست
چو سیم جمع کنی فیض آن بخلق رسان
چو سود زانکه شجر را شکوفه بی ثمرست
در کرم بگشا تا شوی بلند مقام
که جای فتحه همیشه ز فتح بر زبرست
ز کس مکن طمع نفع تا نگردی پست
که کسره زیر نشین صفوف خط خطرست
غرض ز جمع زر و سیم چیست ممسکرا
چو در حصول غرض شرط ترک سیم و زرست
درین نظرگه پر فیض کز طریق نظر
بقدر بینش خود هر که هست بهره برست
نکو اگر نگری هیچ خلقتی بد نیست
تفاوتی بدو نیکی که هست در نظرست
بنسخه هنر هیچکس مکش خط عیب
بعیب کش خط اگر مدعای تو هنرست
بکار کوش که در کارخانه عالم
بقدر حاصل هر کار مزد کارگرست
ز هرزه کاری تو چرخ مهربان تو نیست
و گر نه مهر پسر رسم فطری پدرست
کسی که لاف هنر زد هنر نخواهد داشت
که از صداست تهی هر نی که پر شکرست
گر اهل درکی ازان علم و عقل لاف مزن
که زرق را سببست و معاشر قمرست
ورای عالمی و عاقلیست دانش حق
ز قول و فعل خدا علم و عقل کور و کرست
کدام عقل کماهی به گنه کار رسید
کدام عالم از انجام حال با خبرست
مکش که فایده قید عقل درد دلست
مکن که ما حصل بحث علم درد سرست
کمال گر طلبی در مقام عشق طلب
که فیض عشق ز علم و ز عشق بیشترست
مذاق عیش مجو مطلق از مقید عقل
که مست خواب نه آگه ز نشئه سحرست
فریب عقل مخور آن مبین که در ره قید
بچشم عقل اقالیم سبعه گنج زرست
ز نخل عشق طلب بر که مجملا بر او
محقرست بر عقل هر چه معتبرست
ز عشق مگذر اگر بر مجاز هم باشد
که مرد را بحقیقت مجاز راهبرست
کتابه که بود محض فیض مضمونش
خط عذار صنوبر قدان سیمبرست
نظر کسی که ندارد بر آفتاب وشی
چو شب هزارش اگر دیده هست بی بصرست
گمان مبر که در آب و گلست نشانه حسن
حقیقتی است که در روی خوب جلوه گرست
مشعبدیست درین پرده ور نه کس بخودی
نه پرده دار نه پرده نشین نه پرده درست
ز صورتست رهی گر توان بمعنی برد
مظاهر گل معنی حدایق صورست
بود صفای فضای فرح فزای نجف
دلیل آنکه درو پادشاه بحر و برست
امام مفترض الطاعه حیدر صفدر
که درک او ز حد دانش بشر بدرست
ملک بمحکمه او رجوع کرده قضا
احاطه بشر او کجا حد بشرست
بجوهرش حجرالاسود آمده مظهر
چه آب زنده گیست آن که ظلمتش حجرست
بران شجر که دهد جویبار قدرش آب
هر آسمان یکی از برگ سبز آن شجرست
ز شعله که زند سر ز آتش مهرش
بر اوج عز و شرف هر ستاره یک شررست
گدای درگه اقبال او همایون فال
همای اوج تمنای او فرشته فرست
ستاره شرف مهر راحت افزایش
شب دراز امل را نشانه سحرست
طلیعه علم فیض عالم آرایش
سپاه علم و عمل را علامه ظفرست
همین ز جمجمه اقبال کرده حکمش را
کشیده از خط فرمان او کدام سرست
رموز دانه خرما ازو مدار عجب
که نخل معجز او را چنین هزار برست
ببوی آن گل تازه که داد سلمان را
دماغ اهل یقین تا بهار حشر ترست
بیک نهیب دو شیر تر شد سنگ
باوج پنجه زند خصم اگر چه شیر نرست
شکستن مه و برگشتن خور از مغرب
میان خلق چو روشن بسان ماه خورست
نه در خورست که گویم بر آسمان وجود
نبی ز کوکبه شمس آمد و ولی قمرست
علی کسیست که در عزم قرب حق جبریل
براه مانده ازو همچو خاک ره گذرست
چه سان برابر جبریل دارم و گویم
علی میان خدا و نبی پیام برست
بشهر علم نبی چون علیست در چه عجب
ز جبرئل گر او را ز حاجبان درست
زهی سپهر ولایت که در ولایتها
ولایت تو چو خورشید و ماه مشتهرست
بشهر علم نبی از برای معموری
ز معجزات تو هر یک ولایت دگرست
نشان داغ وفایت بسینه احباب
بدفع تیر حوادث نمونه سپرست
سرسر افکن تیغ تو در تن بدرک
بخون فاسد طغیان کفر نیشترست
ز ذوالفقار تو و دلدل تو دشمن و دوست
بر اسم پی روی و سرکشی بنفع ضرست
بدلدلت بود آن دال دال سوی نجات
بذوالفقار تو آن ذال ذال الحذرست
ز تیغ تو جگر دشمنان همه شده خون
بعزم دشمنی تیغ تو کرا جگرست
اگر بملک جهان دل نداده چه عجب
تو شاه بازی و این صید صید مختصرست
فضای ملک عبودیت تو صحرا نیست
که همچو طایر قدسش هزار جانورست
هوای بندگی درگه تو فایده ایست
که صد خلیل بادرار ازو وظیفه خورست
کسی نیافت بقدر تو در صف عزت
قضا که انجمن ارای محفل قدرست
گلی ندیده برنگ تو در بهار وجود
صبا که چهره گشای عرایس زهرست
هزار شکر که در سلک خادمان توام
همین سعادت من بس که قدرم این قدرست
شها بلطف نظر کن همین که با چه کسان
مرا بقوت مدح تو دست در کمرست
گرفت کاتبی این راه حیرتی از پی
قدم برسم تتبع نهاده بی سپرست
میان این دو سخن هست گفته من حشو
چرا کزان دو یکی رو یکی چو آسترست
درین لباس حد نظم من معین شد
که گر بود ز یکی زیر از یکی ز برست
فضولیم من و کارم گنه اگر زین کار
کشم بعذر زبان عذرم از گنه بترست
امید هست که بدگو مرا معاف کند
چو هرز مدح تو از هر ملامتم مقرست
همیشه تا بمکافات خیر و شهر بجهان
امید و بیم بدو نیک جنت و سقرست
خوشم بدین که همیشه ز قرب تو حاصل
طواف کعبه مرا بی مشقت سفرست
مرا جدا نکند حق ز جنت در تو
که هر که هست ز جنت برون سقر مقرست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مدار هفته دوران که نفع او ضررست
نه گنج هفت درست اژدهای هفت سرست
هوش مصنوعی: زمانه در حال چرخش است و در این چرخش، گاهی سودی برای ما به همراه دارد که در عوض آن، زیانی هم خواهد داشت. ثروت و دارایی نیز مانند جانوری هفت سر است که به راحتی نمیتوان به دست آورد و همواره خطراتی را به دنبال دارد.
منه ز طول امل دل بسرعت شب و روز
که مرغ عمر چنین تیز پر بدین دو پرست
هوش مصنوعی: از امیدهای طولانی و بیهوده دل نکَن، چون روز و شب به سرعت در حال گذر هستند و عمر آدمی همچون پرندهای با دو بال، بسیار زودگذر و تندپر است.
گرت درو گهر آید بکف مکن طغیان
که بحر را صد ازین قطره در کنار و برست
هوش مصنوعی: اگر تو گوهری را در دست داشته باشی، نباید طغیان کنی و عیاشی نمایی. زیرا دریا هزاران قطره از این یک قطره را دارد و برایش اهمیت چندانی ندارد.
مگو که جمع گهر تلخ کامیم ببرد
که تلخ کامیم از گرد گردن گهرست
هوش مصنوعی: نگو که غم و اندوه ما را از هم دور کرده است، زیرا خود این اندوه سرچشمه تلخیهای درون ماست.
بکش ز قید موالید سر چو می دانی
که سین سر چو شود نقطه دار شین شرست
هوش مصنوعی: موهای خود را به آرامی جمع کن و از آنچه که در دنیا به دنیا آمده، رها شو. چون میدانی که اگر سر را درست بچرخانی، شینِ حرفی خواهد شد که نشاندهندهی اصالت و زیباییست.
رقم مکن طمع سیم و زر بلوح ضمیر
که سکه زر و سیم طمع خط خطرست
هوش مصنوعی: به دنبال ثروت و مادیات نباش، زیرا ارزش واقعی در دل و فکر انسان نهفته است و جستجوی مال دنیا تنها به خطر و چالشهای بزرگ منجر میشود.
چو سیم جمع کنی فیض آن بخلق رسان
چو سود زانکه شجر را شکوفه بی ثمرست
هوش مصنوعی: وقتی که مانند نقرهای باارزش را جمعآوری کنی، نفع و فایدهاش به دیگران میرسد. اما این سود، شبیه به درختی است که شکوفه دارد اما میوهای نمیدهد.
در کرم بگشا تا شوی بلند مقام
که جای فتحه همیشه ز فتح بر زبرست
هوش مصنوعی: باید به روی مهربانی و لطف گشوده شوی تا به مقام و مرتبهی بلندی دست پیدا کنی، زیرا نقطهی قوت و برتری همیشه بالاتر از نقطهی ضعف قرار دارد.
ز کس مکن طمع نفع تا نگردی پست
که کسره زیر نشین صفوف خط خطرست
هوش مصنوعی: از کسی انتظار منفعت نداشته باش، زیرا این کار تو را به جایگاه پستتری میکشاند. همچنین، تو در صف خطر قرار میگیری که در آن، آسیبپذیری بیشتری وجود دارد.
غرض ز جمع زر و سیم چیست ممسکرا
چو در حصول غرض شرط ترک سیم و زرست
هوش مصنوعی: هدف از جمعآوری طلا و نقره چیست، وقتی که برای رسیدن به هدف، لازم است که از طلا و نقره دست بکشی؟
درین نظرگه پر فیض کز طریق نظر
بقدر بینش خود هر که هست بهره برست
هوش مصنوعی: در این مکان پربرکت که به واسطهی دید و نگرش هر فرد بر اساس دانش و بینش خود میتواند بهرهمند شود، هر کسی به اندازهی ظرفیت خویش بهرهای میبرد.
نکو اگر نگری هیچ خلقتی بد نیست
تفاوتی بدو نیکی که هست در نظرست
هوش مصنوعی: اگر به خوبی نگاه کنی، در هیچ خلق و خوی وجود ندارد که بد باشد. تنها تفاوت در نیک و بد به نظر ما بستگی دارد.
بنسخه هنر هیچکس مکش خط عیب
بعیب کش خط اگر مدعای تو هنرست
هوش مصنوعی: اگر میخواهی هنرت را به نمایش بگذاری، نباید عیوب و کمبودهای خود را پنهان کنی یا آنها را نادیده بگیری. هنر واقعی در حقیقت و اصالت آن است و اگر ادعای هنرمند بودن داری، باید به عیوب خود نیز توجه داشته باشی و به آنها پرداخته و در راستای بهبود خود قدم برداری.
بکار کوش که در کارخانه عالم
بقدر حاصل هر کار مزد کارگرست
هوش مصنوعی: تلاش کن که در دنیای بزرگ، به اندازه دستاورد هر کار، پاداش و نتیجه آن کار نیز وجود دارد.
ز هرزه کاری تو چرخ مهربان تو نیست
و گر نه مهر پسر رسم فطری پدرست
هوش مصنوعی: به خاطر رفتار بیمورد تو، چرخ خوشبختی به نفع تو نمیچرخد وگرنه محبت پسر به پدر، یک رسم طبیعی و فطری است.
کسی که لاف هنر زد هنر نخواهد داشت
که از صداست تهی هر نی که پر شکرست
هوش مصنوعی: کسی که تنها به لاف زدن دربارهی هنر میپردازد، در واقع هنری ندارد. همچنین آن کس که ظاهری شیرین و دلنشین دارد، ممکن است درونی خالی و بیمحتوا داشته باشد.
گر اهل درکی ازان علم و عقل لاف مزن
که زرق را سببست و معاشر قمرست
هوش مصنوعی: اگر به درک و فهم علم و عقل رسیدهای، فریاد نزن که بدانی، زیرا که این ادعا تنها نمایشی فریبنده است و مثل دوستی با ماه میماند.
ورای عالمی و عاقلیست دانش حق
ز قول و فعل خدا علم و عقل کور و کرست
هوش مصنوعی: دانش حقی که خداوند از کردار و گفتار خود نشان میدهد، فراتر از هر نوع علم و عقل بشری است. دیگر دانشها و عقلها ناتوان و خاموش هستند در مقایسه با این دانش الهی.
کدام عقل کماهی به گنه کار رسید
کدام عالم از انجام حال با خبرست
هوش مصنوعی: کدام عقل مانند ماهی به گناهکار دسترسی پیدا کرده است؟ کدام عالم از وضعیت حالتی که در آن هستیم، آگاه است؟
مکش که فایده قید عقل درد دلست
مکن که ما حصل بحث علم درد سرست
هوش مصنوعی: به خودت سخت نگیر، زیرا به کار بردن عقل تنها سبب ایجاد درد دل میشود و نتیجه بحثهای علمی هم فقط دردسر است.
کمال گر طلبی در مقام عشق طلب
که فیض عشق ز علم و ز عشق بیشترست
هوش مصنوعی: اگر به کمال و تمامیت میاندیشی، در مسیر عشق به جستجو بپرداز، چرا که اعتبار و بهره عشق از علم و دانش بیشتر است.
مذاق عیش مجو مطلق از مقید عقل
که مست خواب نه آگه ز نشئه سحرست
هوش مصنوعی: لذت زندگی را بدون قید و شرط جستجو نکن، زیرا عقل در خواب است و از عطر صبحگاهی بیخبر است.
فریب عقل مخور آن مبین که در ره قید
بچشم عقل اقالیم سبعه گنج زرست
هوش مصنوعی: به خودت فریب نده و با چشم عقل به چیزهای دنیوی نگاه نکن، زیرا در مسیر نیازمندیها، دنیای واقعی مانند گنجی باارزش است که باید آن را کشف کنی.
ز نخل عشق طلب بر که مجملا بر او
محقرست بر عقل هر چه معتبرست
هوش مصنوعی: از درخت عشق میخواهم ببرم، ولی او بهطور کلی برای عقل، یا هر آنچه معقول و معتبر است، ناچیز و بیاهمیت به نظر میرسد.
ز عشق مگذر اگر بر مجاز هم باشد
که مرد را بحقیقت مجاز راهبرست
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است عشق به صورت ظاهری و سطحی باشد، از آن دست نکش؛ زیرا عشق واقعی میتواند انسان را به درک عمیقتری از حقیقت راهنمایی کند.
کتابه که بود محض فیض مضمونش
خط عذار صنوبر قدان سیمبرست
هوش مصنوعی: کتابی که فقط به خاطر بخشش و نعمتش نوشته شده، مانند خطوط زیبای صورت درخت صنوبر است که به زیبایی و ظرافت شبیه است.
نظر کسی که ندارد بر آفتاب وشی
چو شب هزارش اگر دیده هست بی بصرست
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند به آفتاب نگاه کند، حتی اگر هزار شب را ببیند، در واقع او نابینا است.
گمان مبر که در آب و گلست نشانه حسن
حقیقتی است که در روی خوب جلوه گرست
هوش مصنوعی: فکر نکن که زیبایی و جذابیت فقط به ظاهر و جسم محدود میشود، بلکه حقیقت زیبایی در عمق وجود و روح افراد نهفته است که در چهرههای زیبا همچنین خود را نمایان میکند.
مشعبدیست درین پرده ور نه کس بخودی
نه پرده دار نه پرده نشین نه پرده درست
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس به تنهایی مستقل و بدون ارتباط نیست؛ همه ما تحت تأثیر یکدیگر و شرایطی که در آن قرار داریم، هستیم. هیچکس نمیتواند به تنهایی در پس پردهای پنهان باشد یا بهطور کامل بر دیگران تسلط داشته باشد.
ز صورتست رهی گر توان بمعنی برد
مظاهر گل معنی حدایق صورست
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند به معنی واقعی گلها و زیباییهای طبیعت پی ببرد، میتواند از آنچه در ظاهر دیده میشود، فراتر برود و به عمق معانی و مفاهیمی که در باغهای زیبایی نهفته است، دست یابد.
بود صفای فضای فرح فزای نجف
دلیل آنکه درو پادشاه بحر و برست
هوش مصنوعی: فضای خوش و دلانگیز نجف به نوعی نشانهای از این است که در اینجا پادشاهی دریا و خشکی وجود دارد.
امام مفترض الطاعه حیدر صفدر
که درک او ز حد دانش بشر بدرست
هوش مصنوعی: امام، یعنی شخصی که اطاعتش واجب است و او حیدر (علی) است، دانش و معرفتی دارد که فراتر از درک و عقل انسانهاست.
ملک بمحکمه او رجوع کرده قضا
احاطه بشر او کجا حد بشرست
هوش مصنوعی: ملک در دادگاه او به قضاوت بازگشته، اما معلوم نیست محدودیتهای بشری او کجاست.
بجوهرش حجرالاسود آمده مظهر
چه آب زنده گیست آن که ظلمتش حجرست
هوش مصنوعی: در این بیت به وجود جوهری به نام حجرالاسود اشاره شده که نمادی از زندگی و حیات است. سوال میشود که این آب زندگی چه چیزی است که در تاریکیاش به صورت سنگ درآمده است. به طور کلی، مفهوم آن به جستجوی منبع حیات و روشنایی در دل تاریکیها اشاره دارد.
بران شجر که دهد جویبار قدرش آب
هر آسمان یکی از برگ سبز آن شجرست
هوش مصنوعی: درختی که آب هر آسمان به آن میرسد، هر یک از برگهای آن نمادی از نعمتها و برکات الهی است.
ز شعله که زند سر ز آتش مهرش
بر اوج عز و شرف هر ستاره یک شررست
هوش مصنوعی: از شعلهای که به خاطر عشقش شعلهور شده، بر قلههای عظمت و شرافت هر ستاره مانند یک جرقهای درخشان است.
گدای درگه اقبال او همایون فال
همای اوج تمنای او فرشته فرست
هوش مصنوعی: کسی که در درگاه سرنوشت و سعادت او درخواست کند، به او خبرهای خوشی خواهد رسید و آرزوهای بزرگش تحقق خواهد یافت. فرشتگان همواره برای او پیامهای خوب میآورند.
ستاره شرف مهر راحت افزایش
شب دراز امل را نشانه سحرست
هوش مصنوعی: ستارهای که نشانهای از خوشبختی و راحتی است، در دل شبهای طولانی آرزوها درخشیده و به ما امیدی برای سحر و dawn میدهد.
طلیعه علم فیض عالم آرایش
سپاه علم و عمل را علامه ظفرست
هوش مصنوعی: آغاز علم، برکت و جمالی است که به وجود میآورد و جلوهگر سپاهی است از دانش و عمل که علامه پیروز را نشان میدهد.
همین ز جمجمه اقبال کرده حکمش را
کشیده از خط فرمان او کدام سرست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که سرنوشت شخص به گونهای تعیین شده که او نمیتواند از آن فرار کند. حکمی که برای او نوشته شده از سرنوشتش ناشی میشود و نشان میدهد که هر کسی نمیتواند به راحتی آنچه را که سرنوشت برایش مشخص کرده تغییر دهد.
رموز دانه خرما ازو مدار عجب
که نخل معجز او را چنین هزار برست
هوش مصنوعی: راز و رمز دانه خرما را از او نپرس، چرا که این درخت نخل با معجزهاش به این اندازه خرما میدهد.
ببوی آن گل تازه که داد سلمان را
دماغ اهل یقین تا بهار حشر ترست
هوش مصنوعی: به بوی گل تازهای فکر کن که سلمان (علیهالسلام) به خاطر آن، اهل یقین را تحت تأثیر قرار داد، تا جایی که از آن بوی معطر، در روز قیامت امید پیدا کردند.
بیک نهیب دو شیر تر شد سنگ
باوج پنجه زند خصم اگر چه شیر نرست
هوش مصنوعی: با یک صدا، دو شیر را ترساند و سنگی را به حالت دفاعی مجبور کرد؛ اگرچه هیچکدام از شیرها در واقع در برابر دشمن قرار نگرفتند.
شکستن مه و برگشتن خور از مغرب
میان خلق چو روشن بسان ماه خورست
هوش مصنوعی: شکستن ابرها و بازگشتن خورشید از سمت غرب، در میان مردم مانند روشنی ماه نمایان است.
نه در خورست که گویم بر آسمان وجود
نبی ز کوکبه شمس آمد و ولی قمرست
هوش مصنوعی: نگویم که تو در آسمان وجود، مانند خورشید هستی، زیرا خورشید با تمام شکوه و عظمت خود، در برابر تو که مانند قمر هستی، چیزی نیست.
علی کسیست که در عزم قرب حق جبریل
براه مانده ازو همچو خاک ره گذرست
هوش مصنوعی: علی فردی است که در مسیر نزدیک شدن به خداوند، عزم و ارادهای قوی دارد؛ بهطوری که جبرئیل، که مقام بلندتری دارد، در برابر او بهمانند گرد و غباری در مسیر محسوب میشود.
چه سان برابر جبریل دارم و گویم
علی میان خدا و نبی پیام برست
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با جبرئیل برابر شوم و بگویم که علی در میان خدا و پیامبر، پیامرسان است؟
بشهر علم نبی چون علیست در چه عجب
ز جبرئل گر او را ز حاجبان درست
هوش مصنوعی: در شهر علم، علی مانند پیامبر است، پس جای تعجب نیست که جبرئیل هم او را به عنوان یکی از دربانان خود بشناسد.
زهی سپهر ولایت که در ولایتها
ولایت تو چو خورشید و ماه مشتهرست
هوش مصنوعی: ای سپهر بزرگ حکمرانی، خوشا به حال تو! در میان تمامی حکومتها، نام و جایگاه تو مانند خورشید و ماه تابناک و مشهور است.
بشهر علم نبی از برای معموری
ز معجزات تو هر یک ولایت دگرست
هوش مصنوعی: در شهر علم، پیامبر برای آبادانی و رونق، معجزات تو هر جایی که بروی تأثیر خاصی دارد.
نشان داغ وفایت بسینه احباب
بدفع تیر حوادث نمونه سپرست
هوش مصنوعی: علامت عشق و وفا بر سینه دوستان مانند سپری است که در برابر تیرهای سختی و مشکلات زندگی از آنها محافظت میکند.
سرسر افکن تیغ تو در تن بدرک
بخون فاسد طغیان کفر نیشترست
هوش مصنوعی: تیغ تو همچون تندر در بدن فرود میآید و خون فاسدی که از طغیان کفر میجوشد، به نیشتری شبیه است.
ز ذوالفقار تو و دلدل تو دشمن و دوست
بر اسم پی روی و سرکشی بنفع ضرست
هوش مصنوعی: با شمشیر تو و نیرنگ تو، هم دشمن و هم دوست به نام پیروزی و طغیان به نفع خود عمل میکنند.
بدلدلت بود آن دال دال سوی نجات
بذوالفقار تو آن ذال ذال الحذرست
هوش مصنوعی: دل تو پر است از آرزوهای خوب که به تو کمک میکند تا به سمت نجات برسی. این نجات همانند شمشیری در دستت است که تو را از خطرات دور نگه میدارد.
ز تیغ تو جگر دشمنان همه شده خون
بعزم دشمنی تیغ تو کرا جگرست
هوش مصنوعی: تیر و تیغ تو باعث شده که دشمنان به خاطر دشمنی با تو، تمام وجودشان آکنده از خون و رنج باشد. اما این سوال مطرح است که آیا کسی میتواند مانند تو جگر و دل سوزانی داشته باشد؟
اگر بملک جهان دل نداده چه عجب
تو شاه بازی و این صید صید مختصرست
هوش مصنوعی: اگر به حکمرانی و سلطنت دنیا دل نباختهاید، جای تعجب نیست؛ چون شما خودتان شاه هستید و این به دام انداختن یا شکار کردن، تنها یک بازی کوچک است.
فضای ملک عبودیت تو صحرا نیست
که همچو طایر قدسش هزار جانورست
هوش مصنوعی: فضای بندگی و عبادت تو مانند یک صحرا نیست که پر از موجودات و زندگانیهای مختلف باشد.
هوای بندگی درگه تو فایده ایست
که صد خلیل بادرار ازو وظیفه خورست
هوش مصنوعی: تمایل به بندگی و خدمت به درگاه تو بسیار ارزشمندتر از هر امتیاز و قدرتی است. حتی اگر کسی مانند صد خلیل هم باشد، باز هم درک این سرمایه معنوی از تمامی قدرتها و دستاوردها برتر است.
کسی نیافت بقدر تو در صف عزت
قضا که انجمن ارای محفل قدرست
هوش مصنوعی: هیچ کسی به اندازه تو در مقام و عظمت قابل احترام نیست، زیرا جمعی که در محفل گرامی قدر حضور دارند، تو را به عنوان بزرگترین و برترین میشناسند.
گلی ندیده برنگ تو در بهار وجود
صبا که چهره گشای عرایس زهرست
هوش مصنوعی: در بهار زندگی، چهرهای نمیبینم که همچون گل، زیبا و دلربا باشد، همانطور که نسیم صبحگاهی چهره عروسها را میگشاید.
هزار شکر که در سلک خادمان توام
همین سعادت من بس که قدرم این قدرست
هوش مصنوعی: من از اینکه جزء خدمتگزاران تو هستم، هزاران سپاس میگذارم. همین که به این مقدار ارزش دارم، خودش بزرگترین خوشبختی من است.
شها بلطف نظر کن همین که با چه کسان
مرا بقوت مدح تو دست در کمرست
هوش مصنوعی: ای آقا، با توجه به لطف و توجهی که داری، بر من بنگر تا ببینی چه کسانی به خاطر قدرت تو در ستایش و مدح تو در کنار من ایستادهاند.
گرفت کاتبی این راه حیرتی از پی
قدم برسم تتبع نهاده بی سپرست
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس حیرت و شگفتی از روند زندگی و مسیرهایی است که انسان برمیگزیند. گویی فردی در این مسیر دنبال حقیقت و دانش است، اما بدون محافظ و سپر، یعنی بدون دفاع از خود، در حال پیشروی است. به نوعی این بیت به جستجوی عمیق و بیرحم انسان در زندگی اشاره دارد که در آن باید با چالشها و سؤالات بیپاسخ مواجه شود.
میان این دو سخن هست گفته من حشو
چرا کزان دو یکی رو یکی چو آسترست
هوش مصنوعی: میان این دو سخن چیزی که من میگویم زائد است، چون از این دو، یکی به نوعی پوشش دیگری تبدیل شده است.
درین لباس حد نظم من معین شد
که گر بود ز یکی زیر از یکی ز برست
هوش مصنوعی: در این چهارچوب، محدودهی نظم و قاعدههای من مشخص شد که اگر چیزی از یکی تاثیر بپذیرد، از دیگری نیز میتواند تاثیر بگیرد.
فضولیم من و کارم گنه اگر زین کار
کشم بعذر زبان عذرم از گنه بترست
هوش مصنوعی: من و کارهای زائد من گناهکاریم، اگر به خاطر این کارها از زبانم عذرخواهی کنم، عذرم از گناه بدتر است.
امید هست که بدگو مرا معاف کند
چو هرز مدح تو از هر ملامتم مقرست
هوش مصنوعی: امید دارم که کسی که از من بدگویی کرده، مرا ببخشد، چون من در مدح تو از هر نکوهشی دور هستم.
همیشه تا بمکافات خیر و شهر بجهان
امید و بیم بدو نیک جنت و سقرست
هوش مصنوعی: انسان همیشه در زندگی خود با پاداشها و عواقب کارهایش مواجه است. در این دنیا، امید و ترس به همراه نعمتهای بهشت و عذابهای جهنم وجود دارند.
خوشم بدین که همیشه ز قرب تو حاصل
طواف کعبه مرا بی مشقت سفرست
هوش مصنوعی: من از این که همیشه به خاطر نزدیکیام به تو، در طواف کعبه به زحمت سفر نروم، خوشحالم.
مرا جدا نکند حق ز جنت در تو
که هر که هست ز جنت برون سقر مقرست
هوش مصنوعی: من را حق از بهشت تو جدا نکند، زیرا هر که هست، اگر از بهشت بیرون باشد، در عذاب و مکانی بد قرار دارد.