گنجور

شمارهٔ ۸

شاه بیت غزل بنده سه بیت از شاه است
که فروزنده‌تر از گوهر شهوار بود
« دل من مایل آن لعبت فرخار بود
جان من در ره آن شوخ دل آزار بود
زلف مشکین خم اندر خمش از بوالعجبی
تودهٔ مشک دمد طبلهٔ عطار بود
مست از خانهٔ خود چون بخرامد بیرون
دل ز دستش برود هر چه که هشیار بود»
ترسم آخر نرسد نوبت خون خواهی من
بس که در ره گذرش کشتهٔ بسیار بود
چنگ در تار سر زلف بتی باید زد
زان که حیف است کسی این همه بی کار بود
در ره عشق بریزد آن چه تو را دربار است
ره رو کعبه همان به که سبک بار بود
به که در پرده بپوشند رخ خوبان را
راز عشاق چرا بر سر بازار بود
زان خریدار سیه چشم غزالانم من
که غزلهای مرا شاه خریدار بود
سبب نقطهٔ ایجاد ملک ناصر دین
که مدار فلکش در خط پرگار بود
ملکا شعر فروغی همه در مدحت توست
که چنین صاحب اشعار گهربار بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه بیت غزل بنده سه بیت از شاه است
که فروزنده‌تر از گوهر شهوار بود
هوش مصنوعی: بیت بیان می‌کند که معشوقه در غزل، مانند جواهر گرانبهایی است که از دیگر جواهرها درخشان‌تر و برجسته‌تر است. غزل بنده، سه بیت از بهترین اشعار را به تصویر می‌کشد که هر یک زیبایی و ارزش خاصی دارند.
« دل من مایل آن لعبت فرخار بود
جان من در ره آن شوخ دل آزار بود
هوش مصنوعی: دل من به آن معشوق زیبا و دلربا می‌لغزد و جانم در راه آن دختر بازیگوش و آزاردهنده می‌سوزد.
زلف مشکین خم اندر خمش از بوالعجبی
تودهٔ مشک دمد طبلهٔ عطار بود
هوش مصنوعی: زلف‌های مشکی که به خوبی حالت گرفته‌اند، از شگفتی‌های خاصی برخوردارند که گویی توده‌ای از مشک است و عطرش همانند طبل عطار به مشام می‌رسد.
مست از خانهٔ خود چون بخرامد بیرون
دل ز دستش برود هر چه که هشیار بود»
هوش مصنوعی: وقتی فردی از خانه‌اش خارج می‌شود و سرمست و شاداب است، دیگر نمی‌تواند کنترل دل و احساساتش را به دست بگیرد و هر چیزی که به عقل و هشیاری او مربوط می‌شود، از خاطرش می‌رود.
ترسم آخر نرسد نوبت خون خواهی من
بس که در ره گذرش کشتهٔ بسیار بود
هوش مصنوعی: نگرانم که نوبت من برای طلب انتقام هرگز نرسد، چون در مسیر او کشته‌ها و قربانیان زیادی بوده‌اند.
چنگ در تار سر زلف بتی باید زد
زان که حیف است کسی این همه بی کار بود
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانیم از زیبایی‌ها و جذابیت‌های عشق لذت ببریم، باید به سراغ آن برویم و اقدامی کنیم، زیرا حیف است که کسی این‌قدر بی‌هدف و بی‌کار بماند.
در ره عشق بریزد آن چه تو را دربار است
ره رو کعبه همان به که سبک بار بود
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هر چه برای تو ارزشمند است باید کنار بگذاری. بهتر است که به سمت کعبه بروی، اما با دلی سبک و بی‌بار.
به که در پرده بپوشند رخ خوبان را
راز عشاق چرا بر سر بازار بود
هوش مصنوعی: بهتر است که زیبایی‌های معشوقان را در پرده نگه دارند، چرا که علایق و رازهای عشاق نباید در میان عموم و در بازار افشا شود.
زان خریدار سیه چشم غزالانم من
که غزلهای مرا شاه خریدار بود
هوش مصنوعی: من به خاطر چشمان سیاه و زیبای کسی که فروشنده‌اش هستم، عاشق غزال‌ها شده‌ام، چرا که شعرهایم برای کسی محبوب و پرارزش بوده است.
سبب نقطهٔ ایجاد ملک ناصر دین
که مدار فلکش در خط پرگار بود
هوش مصنوعی: دلیل پیدایش سرزمین ناصر دین، آن است که محور وجود او همانند خط یک پرگار است.
ملکا شعر فروغی همه در مدحت توست
که چنین صاحب اشعار گهربار بود
هوش مصنوعی: شعرهای فروغی همه درباره توست، زیرا او شاعر ارزشمندی بوده است.

حاشیه ها

1402/02/27 14:04
ابوتراب. عبودی

باسلام و عرض ازب محضر  استادان گرانقدر و ارجمند

 

چنگ در زلف ِ تو چون تار ِ رباب است مرا

نرگس ِ مست تـو ، مینای شـراب است مرا

از نگاه تــــو فتـد زلــــزلـه  در ارکانـم

کندم زیر و زبر ، این چه عذاب است مرا

زآتش عشق ِ تو،خون در رگِ من می جوشد

جای دل !  درقفس سینه ، کباب است مرا

همه اسباب جهان گر بدهند، هیچم باد

چشم بر گوشه ی آن چشم ِ خراب است مرا

چشمه ی چشم ِ من از هجر رُخت خشکیده

لحظه ای رخ بنما ، این چه عِقاب است مرا

من به کوی تو چو آن تشنه که می دید سراب

تشنه لب در پی آب ، این چه سراب است مرا

از غم ِ دوری ِ تو ، جان به لبم آمـده است

تاول اندر جگرم ! همچو حباب است مرا

چهره در چهره(عبودی)سخن عشق خوش است

ورنـه اینگـونه  فقط دیــده  پُـــر آب است مــرا

 

با احترام،دیوان ابوتراب عبودی،چاپ دوم