گنجور

شمارهٔ ۱۷

بشنو ای تازه غزال این غزل تازهٔ شاه
تا شود خوش‌دلی هر دو جهان حاصل تو
در ازل چون بسرشتند ملایک گل تو
حیف و صد حیف که کردند چو آهن دل تو
همه جایی و ندانیم کجایی ای دوست
هیچ کس پا ننهاده‌ست به سر منزل تو
دل عشاق به امید وصال تو خوش است
ره ندارند به جایی به جز از محفل تو
هر کجا رو کنی ای دوست همه مشتاقان
هم چو مجنون بدوند از عقب محمل تو
دوش پیش دهنت مشکل خود را گفتم
گفت کز تنگی حل می نشود مشکل تو
عقل در چارهٔ سودای تو بی چاره بماند
وقت آن است که دیوانه شود عاقل تو»

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشنو ای تازه غزال این غزل تازهٔ شاه
تا شود خوش‌دلی هر دو جهان حاصل تو
هوش مصنوعی: ای غزالی که تازه و زیبا هستی، به این شعر تازهٔ شاه گوش بسپار تا دل هر دو دنیا برای تو شاد و پر حاصل شود.
در ازل چون بسرشتند ملایک گل تو
حیف و صد حیف که کردند چو آهن دل تو
هوش مصنوعی: در آغاز که فرشتگان تو را خلق کردند، افسوس که دل تو را همچون آهن سخت و بی‌احساس ساخته‌اند.
همه جایی و ندانیم کجایی ای دوست
هیچ کس پا ننهاده‌ست به سر منزل تو
هوش مصنوعی: دوست عزیز، تو در هر مکان و زمانی حضور داری و ما نمی‌دانیم که کجایی. هیچ کسی به خانه‌ات نرسیده و پایش را در مسیر تو نگذاشته است.
دل عشاق به امید وصال تو خوش است
ره ندارند به جایی به جز از محفل تو
هوش مصنوعی: دل عاشقان به خاطر انتظار دیدارت شاداب است، اما آنها هیچ راهی جز حضور در جمع تو ندارند.
هر کجا رو کنی ای دوست همه مشتاقان
هم چو مجنون بدوند از عقب محمل تو
هوش مصنوعی: هر جا که تو بروی، دوست من، همه عاشقان مانند مجنون به دنبالت خواهند دوید.
دوش پیش دهنت مشکل خود را گفتم
گفت کز تنگی حل می نشود مشکل تو
هوش مصنوعی: دیروز در برابر تو مشکل خود را مطرح کردم، اما گفتی که از محدودیت‌هایم نمی‌توانم این مشکل را حل کنم.
عقل در چارهٔ سودای تو بی چاره بماند
وقت آن است که دیوانه شود عاقل تو»
هوش مصنوعی: عقل در تلاش برای حل مشکل عشق تو ناامید مانده و وقت آن رسیده که عاقل هم دیوانه شود.