گنجور

شمارهٔ ۱۸

پنج بیت از شه والاست در این تازه غزل
که بود هوش ربایندهٔ هر دانایی
ای که چون حسن تو نبود به جهان کالایی
چو قد سرو روانت نبود بالایی
تنم آن روح ندارد که تو تیرش بزنی
خونم آن قدر ندارد که تو دست الایی
باغ فردوس نخواهند مقیمان درت
نیست خوش‌تر ز سر کوی تو دیگر جایی
چهرهٔ هم چو مهت را همه شب زیر نقاب
هر چه پنهان کنی ای دوست به ما پیدایی
تا تو منظور منی دیده فرو دوخته‌ام
که نیفتد نظرم بر رخ هر زیبایی
گرچه روی تو ندیدیم ولی خوشنودیم
که ندیده‌ست تو را دیدهٔ هر بینایی
لب شیرین تو گویا به حدیث آمد باز
که برآورده بسی شور ز هر شیدایی
دست در زلف رسای تو کسی خواهد زد
که سرش را ننهد بر سر هر سودایی
گر قدم بر سر شعرا نهی ای مه شاید
زان که خوانندهٔ اشعار شه والایی
نکته پرداز سخن سنج ملک ناصر دین
که به تحقیق ندارد سخنش همتایی
خسروا طبع فروغی به همین خرسند است
که سخن سنج و سخن‌دان و سخن آرایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پنج بیت از شه والاست در این تازه غزل
که بود هوش ربایندهٔ هر دانایی
هوش مصنوعی: در این غزل تازه، شعرهای پنج‌گانه‌ای از شاعری بزرگ وجود دارد که هر شنونده‌ای را مجذوب خود می‌کند و توجه هر فرد دانایی را جلب می‌کند.
ای که چون حسن تو نبود به جهان کالایی
چو قد سرو روانت نبود بالایی
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند زیبایی تو در دنیا چیزی نیست، همان‌طور که قامت بلند سرو درختان نیست.
تنم آن روح ندارد که تو تیرش بزنی
خونم آن قدر ندارد که تو دست الایی
هوش مصنوعی: وجودم بی‌روح است و جانی ندارد که تو بتوانی به آن آسیب برسانی؛ خونم آنقدر نیست که تو بخواهی با دستت به من آسیب بزنی.
باغ فردوس نخواهند مقیمان درت
نیست خوش‌تر ز سر کوی تو دیگر جایی
هوش مصنوعی: مردم باغ فردوس که در آن زندگی می‌کنند، نمی‌خواهند در آنجا بمانند، چون جای خوش‌تری از کوی تو پیدا نمی‌شود.
چهرهٔ هم چو مهت را همه شب زیر نقاب
هر چه پنهان کنی ای دوست به ما پیدایی
هوش مصنوعی: ای دوست، هرچقدر هم که تلاش کنی تا چهرهٔ زیبای خود را پنهان کنی، در نهایت برای ما آشکار و نمایان است.
تا تو منظور منی دیده فرو دوخته‌ام
که نیفتد نظرم بر رخ هر زیبایی
هوش مصنوعی: من به خاطر تو چشم‌هایم را پایین آورده‌ام تا به چهره‌ی هیچ زیبایی دیگری نگاه نکنم.
گرچه روی تو ندیدیم ولی خوشنودیم
که ندیده‌ست تو را دیدهٔ هر بینایی
هوش مصنوعی: هرچند ما نتوانستیم چهره‌ات را ببینیم، اما خوشحالیم که هر کسی که بتواند ببیند، تو را دیده است.
لب شیرین تو گویا به حدیث آمد باز
که برآورده بسی شور ز هر شیدایی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که لب‌های شیرین تو شبیه به داستانی است که دوباره زنده شده و باعث شده است که بسیاری از عاشقان دیوانه شوند.
دست در زلف رسای تو کسی خواهد زد
که سرش را ننهد بر سر هر سودایی
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی و زلف تو دست می‌زند، کسی است که به هیچ آرزویی بی‌فکری نمی‌افتد و سرش را به هر خاطر و خواسته‌ای نمی‌سپارد.
گر قدم بر سر شعرا نهی ای مه شاید
زان که خوانندهٔ اشعار شه والایی
هوش مصنوعی: اگر بر سر شاعران قدم بگذاری ای ماه، ممکن است که از این رو خوانندهٔ اشعار باشی که شهرت و جایگاه بلندی دارد.
نکته پرداز سخن سنج ملک ناصر دین
که به تحقیق ندارد سخنش همتایی
هوش مصنوعی: شخصیتی که در بیان نکته‌ها و سنجش کلمات مهارت دارد، در زمان خود به عنوان یک استاد بی‌نظیر شناخته می‌شود و سخنانش بی‌نظیر و منحصر به فرد است.
خسروا طبع فروغی به همین خرسند است
که سخن سنج و سخن‌دان و سخن آرایی
هوش مصنوعی: خسرو به خوشی و رضایت از طبع زیبای خود به این افتخار می‌کند که با هنر سخن‌وری و دانش سخن، می‌تواند احساسات و اندیشه‌های خود را به بهترین شکل بیان کند.