گنجور

شمارهٔ ۱۲

مطربی زمزمه سر کرد سحر در گل‌زار
رفتم از این غزل شاه به یک بار از کار
«مجلس ما چو بهشت است در این فصل بهار
خیز ای ساقی مستان قدح باده بیار
باده هم چو گل احمر یا لالهٔ سرخ
باده هم چو دل عاشق یا روی نگار
بادهٔ کهنه گر از عمرش پرسم گویند
که ز پنجاه فزون است و صد آید به شمار
باده‌ای گر شود از غرب تهی شیشهٔ آن
می نیابی تو به شرق اندر مردی هشیار
بادهٔ صاف چو دل‌های حکیمان اله
تلخ چون زاهد سجاده فکن در بازار
تا به کی گردم بر خاک درت خوار و ذلیل
تا به کی باشم در دست غمت زار و نزار
بی تو گیرد همه شب لشکر آهم به میان
بی تو ریزد همه دم گوهر اشکم به کنار
عاشقان را به سر کوی تو نه راه و نه رسم
پاک بازان را بهر تو نه خواب و نه قرار »

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مطربی زمزمه سر کرد سحر در گل‌زار
رفتم از این غزل شاه به یک بار از کار
هوش مصنوعی: در صبح زود، وقتی که فضای گل‌زار پر از سر و صدا و زنبق‌ها بود، مطربی شروع به خواندن کرد و من با یک بار شنیدن این غزل از شاه، به فکر رفتم.
«مجلس ما چو بهشت است در این فصل بهار
خیز ای ساقی مستان قدح باده بیار
هوش مصنوعی: مجلس ما در این فصل بهار مانند بهشت است. ای ساقی، برخیز و برای می‌نوشان، جامی از باده بیاور.
باده هم چو گل احمر یا لالهٔ سرخ
باده هم چو دل عاشق یا روی نگار
هوش مصنوعی: شراب مانند گل سرخ است و شادابی آن به دل عاشق یا چهره معشوق شباهت دارد.
بادهٔ کهنه گر از عمرش پرسم گویند
که ز پنجاه فزون است و صد آید به شمار
هوش مصنوعی: اگر از عمر این بادهٔ کهنه بپرسم، می‌گویند که بیش از پنجاه سال دارد و به سده نزدیک می‌شود.
باده‌ای گر شود از غرب تهی شیشهٔ آن
می نیابی تو به شرق اندر مردی هشیار
هوش مصنوعی: اگر باده‌ای از غرب بیفتد، دیگر در شیشه باقی نخواهد ماند و تو نمی‌توانی آن را در شرق پیدا کنی، حتی اگر مردی باهوش و هشیار باشی.
بادهٔ صاف چو دل‌های حکیمان اله
تلخ چون زاهد سجاده فکن در بازار
هوش مصنوعی: شراب زلال و خالص مانند دل‌های حکیمان است، در حالی که شراب تلخ به مانند زاهدانی است که خود را از دنیا کناره‌گیری کرده‌اند. پس در بازار زندگی، به زیبایی و خلوص رویکرد حکیمان توجه کن.
تا به کی گردم بر خاک درت خوار و ذلیل
تا به کی باشم در دست غمت زار و نزار
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید در کنار در خانه‌ات احساس ذلت و حقارت کنم و تا کی باید تحت تاثیر غم تو بی‌نوا و اندوهگین باشم؟
بی تو گیرد همه شب لشکر آهم به میان
بی تو ریزد همه دم گوهر اشکم به کنار
هوش مصنوعی: وقتی تو نیستی، تمام شب غم و اندوه بر من حاکم می‌شود و در هر لحظه اشک‌هایم مانند جواهرات از چشمانم سرازیر می‌شوند.
عاشقان را به سر کوی تو نه راه و نه رسم
پاک بازان را بهر تو نه خواب و نه قرار »
هوش مصنوعی: عاشقان نتوانند به کوی تو وارد شوند، و پاکان نیز برای تو نه آرامش دارند و نه آسایش.