غزل شمارهٔ ۹۷
در سینه دلت مایل هر شعلهٔ آهی است
در سیم سفید تو عجب سنگ سیاهی است
جان از سر میدان تو بیرون نتوان برد
کز صف زده مژگان تو هر گونه سپاهی است
یک باره نشاید ز کسی چشم بپوشی
کاسوده دل از چشم تو گاهی به نگاهی است
فریاد که دل در سر سودای تو ما را
انداخت به راهی که برون از همه راهی است
گر شاهد درد دل عاشق رخ زرد است
در دعوی عشق تو مرا طرفه گواهی است
از خط تو مهر کهنم تازه شد امروز
نازم سر خطت که عجب مهر گیاهی است
چون خون مرا تیغ تو هر لحظه نریزد
کز عشق توام هر نفسی تازه گناهی است
هرگز نکشم منت خورشید فلک را
تا بر سر من سایهٔ کج کرده کلاهی است
در کوی کسی عشق فکندهست به چاهم
کز هر طرفش یوسفی افتاده به چاهی است
اندیشهای از فتنهٔ افلاک ندارد
آن را که ز خاک در میخانه پناهی است
گویند فروغی که مه و سال تو چون است
در مملکت عشق نه سالی و نه ماهی است
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در سینه دلت مایل هر شعلهٔ آهی است
در سیم سفید تو عجب سنگ سیاهی است
هوش مصنوعی: در دل تو هر شعلهای از آتش و غم وجود دارد و در سیم و گلابتون، سنگی سیاه و زشت به چشم میخورد.
جان از سر میدان تو بیرون نتوان برد
کز صف زده مژگان تو هر گونه سپاهی است
هوش مصنوعی: جان نمیتواند از میدان عشق تو خارج شود، زیرا از دل زیبایی و جذابیت چشمان تو هر نوع نیرویی به وجود میآید.
یک باره نشاید ز کسی چشم بپوشی
کاسوده دل از چشم تو گاهی به نگاهی است
هوش مصنوعی: به یکباره نمیتوان از کسی که دلتنگش هستی، چشمپوشی کرد؛ زیرا گاهی یک نگاه از او میتواند جان تازهای به دل بدهد.
فریاد که دل در سر سودای تو ما را
انداخت به راهی که برون از همه راهی است
هوش مصنوعی: فریاد و ناله که دل، به خاطر عشق تو، ما را به مسیری کشانده که از همه مسیرها متفاوت و بیسابقه است.
گر شاهد درد دل عاشق رخ زرد است
در دعوی عشق تو مرا طرفه گواهی است
هوش مصنوعی: اگر معشوق درد دل عاشق را درک نکند و به او توجهی نداشته باشد، این موضوع گواهی بر عشق من به تو است.
از خط تو مهر کهنم تازه شد امروز
نازم سر خطت که عجب مهر گیاهی است
هوش مصنوعی: امروز با دیدن خط تو، احساس تازگی و زیبایی خاصی پیدا کردم. واقعاً جالب است که این نوع زیبایی همچنان در دل من زنده است.
چون خون مرا تیغ تو هر لحظه نریزد
کز عشق توام هر نفسی تازه گناهی است
هوش مصنوعی: اگر تیغ تو هر لحظه خون مرا نریزد، بدان که عشق تو باعث میشود هر نفس جدیدی که میکشم، گناهی باشد.
هرگز نکشم منت خورشید فلک را
تا بر سر من سایهٔ کج کرده کلاهی است
هوش مصنوعی: هرگز از خورشید آسمان توقعی نخواهم داشت، زیرا سایهای که بر سر من میاندازد، به خاطر کلاهی است که بر سر دارم و آن را به کج میکند.
در کوی کسی عشق فکندهست به چاهم
کز هر طرفش یوسفی افتاده به چاهی است
هوش مصنوعی: در محله کسی، عشق بهقدری فراوان است که من در هر سمت نگاه میکنم، مانند یوسفهایی در چاه، دلباختگانی را میبینم که در فضایی غمگین و گرفتارند.
اندیشهای از فتنهٔ افلاک ندارد
آن را که ز خاک در میخانه پناهی است
هوش مصنوعی: کسی که به درون خود و ارتباطش با زمین و زندگی توجه دارد، از فتنهها و مشکلات آسمانی و آفتاب و ستارهها بینیاز است. او در میخانه، که نماد آرامش و امنیت است، جای پناهی یافته که او را از نگرانیهای بیرونی دور میکند.
گویند فروغی که مه و سال تو چون است
در مملکت عشق نه سالی و نه ماهی است
هوش مصنوعی: میگویند، ای فروغی! در سرزمین عشق، نه سال وجود دارد و نه ماه، بلکه زمان به نوعی دیگر معنا میشود.