گنجور

غزل شمارهٔ ۹۳

امشب ز رخش انجمنم خلد برین است
حوری که خدا وعده به من داده همین است
رفتن به سلامت ز در دوست گمان است
مردن به ملامت ز غم عشق یقین است
گفتم که گرفت آتش عشق تو جهان را
گفتا صفت عشق جهان‌سوز چنین است
فریاد که پیوسته ز ابروی تو ما را
هر گوشه کماندار بلایی به کمین است
چون زخم دل اهل نظر تازه نماند
تا پستهٔ خندان تو حرفش نمکین است
داغ ستمت مرهم جان‌های ستم کش
سودای غمت شادی دلهای غمین است
کی باز شود کار گره در گرهٔ من
تا طرهٔ مشکین تو چین بر سر چین است
هم روی دلارای تو بر هم‌زن روم است
هم چین سر زلف تو غارتگر چین است
این صورت زیبا که تو از پرده نمودی
شایسته ایوان ملک ناصر دین است
آن شاه جوان بخت فلک بخت ملک رخت
کز خنجر خود تاجور و تخت نشین است
هم گوشهٔ تاجش سبب دور سپهر است
هم پایهٔ تختش جهت علم زمین است
هم برق دم خنجر او سانحه سوز است
هم چشم دل روشن او حادثه بین است
هم حرف دعایش همه را ورد زبان است
هم نام شریفش همه جان نقش نگین است
شاها سخن از مدح تو تا گفت فروغی
الحق که ادای سخنش سحر مبین است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امشب ز رخش انجمنم خلد برین است
حوری که خدا وعده به من داده همین است
هوش مصنوعی: امشب از زیبایی چهره‌ات در جمع خودم احساس بهشتی دارم، همان حوری که خدا به من وعده داده بود.
رفتن به سلامت ز در دوست گمان است
مردن به ملامت ز غم عشق یقین است
هوش مصنوعی: رفتن به خانه دوست به نظر می‌رسد که امن و بی‌خطر است، اما واقعیت این است که جان دادن در غم و نارضایتی عشق حتمی و واقعی است.
گفتم که گرفت آتش عشق تو جهان را
گفتا صفت عشق جهان‌سوز چنین است
هوش مصنوعی: گفتم عشق تو آنچنان آتشینی است که تمام جهان را می‌سوزاند. او پاسخ داد که این خاصیت عشق است و چنین می‌شود.
فریاد که پیوسته ز ابروی تو ما را
هر گوشه کماندار بلایی به کمین است
هوش مصنوعی: فریاد که همیشه از نگاه تو، هر کجای دنیا تیری از مشکلات در کمین ماست.
چون زخم دل اهل نظر تازه نماند
تا پستهٔ خندان تو حرفش نمکین است
هوش مصنوعی: وقتی که زخم دل انسان‌های با دید عمیق و اندیشمند التیام نیابد، سخنان شیرین و خوشحالی تو نمی‌تواند اثرگذار باشد.
داغ ستمت مرهم جان‌های ستم کش
سودای غمت شادی دلهای غمین است
هوش مصنوعی: آسیب ظلم تو برای جان‌های ستم دیده، تسکین‌دهنده است و اندوه تو، موجب شادی دل‌های غمگین می‌شود.
کی باز شود کار گره در گرهٔ من
تا طرهٔ مشکین تو چین بر سر چین است
هوش مصنوعی: چه زمانی مشکل و گره‌های درون من حل خواهد شد، در حالی که زیبایی‌های موی سیاه تو همچنان بر سر و سامان من سنگینی می‌کند؟
هم روی دلارای تو بر هم‌زن روم است
هم چین سر زلف تو غارتگر چین است
هوش مصنوعی: من همواره در آرزوی دیدن زیبایی‌های چهره تو هستم و از زیبایی‌های موهای تو که خود به تنهایی مانند دزدی است که زیبایی‌های سرزمین چین را به یغما می‌برد، لذت می‌برم.
این صورت زیبا که تو از پرده نمودی
شایسته ایوان ملک ناصر دین است
هوش مصنوعی: این چهره زیبا که تو نمایان کردی، شایسته‌ی جایگاه والای پادشاهی ناصر دین است.
آن شاه جوان بخت فلک بخت ملک رخت
کز خنجر خود تاجور و تخت نشین است
هوش مصنوعی: آن پادشاه جوان و خوشبختی که ستاره‌های آسمان به او روی آورده‌اند، با شمشیر خود تاج و تخت را به دست آورده و بر آن نشسته است.
هم گوشهٔ تاجش سبب دور سپهر است
هم پایهٔ تختش جهت علم زمین است
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف چگونگی تأثیرات و جایگاه سلطنت و قدرت اشاره دارد. به این معناست که تاج پادشاهی نه تنها نماد اقتدار است، بلکه بر افرازش در آسمان نیز تأثیر می‌گذارد و در عین حال، پایهٔ تخت سلطنت به نوعی نشان‌دهندهٔ شناخت و علم مربوط به زمین و جامعه است. بنابراین، هم تاج و هم تخت نمایانگر ارتباط پادشاهی با عالم و زمین هستند.
هم برق دم خنجر او سانحه سوز است
هم چشم دل روشن او حادثه بین است
هوش مصنوعی: خنجر او همانند برق، خطرآفرین و سوزان است و چشمان دل او توانایی دیدن حوادث و وقایع را دارند.
هم حرف دعایش همه را ورد زبان است
هم نام شریفش همه جان نقش نگین است
هوش مصنوعی: همه درباره دعای او صحبت می‌کنند و هر کس نام با عظمتش را بر زبان می‌آورد؛ این نام مانند نگینی در دل‌ها جا دارد.
شاها سخن از مدح تو تا گفت فروغی
الحق که ادای سخنش سحر مبین است
هوش مصنوعی: وقتی که فروغی از تو مدح و ستایش گفت، حقیقتاً بیان او مانند سحری جالب و شگفت‌انگیز است.