غزل شمارهٔ ۹۴
مرا زمانه در آن آستانه جا دادهست
چنین مقام کسی را بگو کجا دادهست
خوشم به آه دل خسته خاصه در دل شب
که این معامله را هم به آشنا دادهست
تو مست گردش پیمانهاش چه میدانی
که دور نرگس ساقی به ما چهها دادهست
به خون من صنمی پنجه را نگارین ساخت
که کشته را ز لب لعل خون بها دادهاست
چنان ز درد به جان آمدم که از رحمت
طبیب عشق به من مژدهٔ دوا دادهست
به تشنه کامی خود خوش دلم که خضر خطش
مرا نوید به سر چشمهٔ بقا دادهست
به خون خویش تپیدیم و سخت خرسندیم
که آن دو لعل گواهی به خون ما دادهست
خبر نداشت مگر از جراحت دل ما
که زلف مشک فشان بر کف صبا دادهست
خراش سینهٔ صاحبدلان فزونتر شد
تراش خط مگر آن چهره را صفا دادهست
کمال حسن به یوسف رسید روز ازل
جمال وجه حسن دولت خدا دادهست
مهی نشانده به روز سیه فروغی را
که آفتاب فروزنده را ضیا دادهست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا زمانه در آن آستانه جا دادهست
چنین مقام کسی را بگو کجا دادهست
هوش مصنوعی: زمانه مرا در موقعیتی قرار داده است که نمیتوانم آن را با هیچ مقام یا جایگاهی مقایسه کنم. بگو ببینم، چنین جایگاهی را کجا میتوان یافت؟
خوشم به آه دل خسته خاصه در دل شب
که این معامله را هم به آشنا دادهست
هوش مصنوعی: من از آه دل خستهام خوشحالم، به ویژه در دل شب، چون این احساس را با کسی آشنا به اشتراک گذاشتهام.
تو مست گردش پیمانهاش چه میدانی
که دور نرگس ساقی به ما چهها دادهست
هوش مصنوعی: تو که به حالت مستی و شادی پیمانهاش توجهی نداری، چه میدانی که زیبایی و گردشی که ساقی با نرگساش دارد، چه نعمتها و شادیهایی برای ما به ارمغان آورده است؟
به خون من صنمی پنجه را نگارین ساخت
که کشته را ز لب لعل خون بها دادهاست
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که معشوق با خون من رنگینکمانی زیبا آفرید که نشاندهندهی عشق و درد من است و حالا میتوانم بگویم که حتی کشته شدن من در عشق، ارزش و بهای خود را دارد.
چنان ز درد به جان آمدم که از رحمت
طبیب عشق به من مژدهٔ دوا دادهست
هوش مصنوعی: با توجه به اینکه از شدت درد به حدی رسیدم که دیگر تاب و توان ندارم، عشق همچون پزشک به من خبر خوشی داده که درمانی برای من وجود دارد.
به تشنه کامی خود خوش دلم که خضر خطش
مرا نوید به سر چشمهٔ بقا دادهست
هوش مصنوعی: من از آن که خود در جستجوی راهی به زندگی جاویدان هستم، خوشنودم؛ زیرا خضر که نشانهٔ آگاهی و دانش است، به من وعده داده که به سرچشمهٔ بقا راه پیدا میکنم.
به خون خویش تپیدیم و سخت خرسندیم
که آن دو لعل گواهی به خون ما دادهست
هوش مصنوعی: ما با تمام وجود خود تلاش کردیم و از این که دو گوهر ارزشمند بر این تلاش ما گواهی میدهند، بسیار خرسند و خوشحالیم.
خبر نداشت مگر از جراحت دل ما
که زلف مشک فشان بر کف صبا دادهست
هوش مصنوعی: فقط دل ما بود که از دردش خبر داشت، در حالی که نسیم فقط زلفهای مشکی را که روی دستش ریخته بود، میدید.
خراش سینهٔ صاحبدلان فزونتر شد
تراش خط مگر آن چهره را صفا دادهست
هوش مصنوعی: زخمی که بر دل دلسوزان وارد میشود، بیشتر شده، چون زیبایی آن چهره باعث شده است که همه این دردها و غمها را تحمل کنند.
کمال حسن به یوسف رسید روز ازل
جمال وجه حسن دولت خدا دادهست
هوش مصنوعی: خوبی و زیبایی به یوسف در آغاز آفرینش داده شده است و این جمال و زیبایی، لطف خداوند است که به او عطا شده است.
مهی نشانده به روز سیه فروغی را
که آفتاب فروزنده را ضیا دادهست
هوش مصنوعی: مهری در روز تاریک قرار گرفته که نوری از آفتاب تابان را به همراه دارد.

فروغی بسطامی