غزل شمارهٔ ۸۸
کسی که در سر او چشم مصلحت بین است
بجز رخ تو نبیند که مصلحت این است
من از حدیث دهان تو لب نخواهم بست
که نقل مجلس فرهاد نقل شیرین است
به تلخکامی عشاق تنگدل رحمی
تو را که تنگ شکر در دهان شیرین است
ز می کشان تهی کاسه، من دریغ مدار
کنون که بادهٔ عیشت به جام زرین است
ز تاب آتش می چون عرق کند رویت
گمان برند که بر قرص ماه پروین است
شب گذشته کجا بودهای که چشمانت
هنوز مست و خراب از شراب دوشین است
ز اشک نیم شبی سرخ شد رخ زردم
ببین ز عشق تو کارم چگونه رنگین است
مسافر از سر کویت کجا توانم شد
که بند پای من آن زلف عنبرآگین است
سپهر سفله نهاد از ره ستم تا کی
به هر که مهر تو ورزید بر سر کین است
بهای خون شهیدی نمیتوان دادن
که پنجههای تو از خون او نگارین است
علیالصباح که بینم رخ تو پندارم
که صبح سلطنت شاه ناصرالدین است
شهی که حرف دعایش چو بر زیان گذرد
لب فرشتهٔ رحمت به ذکر آمین است
بدین طمع که شود قابل سواری شاه
سمند سرکش گردون همیشه در زین است
فروغی از غزلش بوی مشک میآید
مگر که همنفس آن غزال مشکین است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کسی که در سر او چشم مصلحت بین است
بجز رخ تو نبیند که مصلحت این است
هوش مصنوعی: کسی که در درونش نگاهی به مصلحت و خیر دارد، جز چهره تو چیزی نمیبیند، زیرا میداند که در این لحظه، همان چهره تو بهترین و مناسبترین گزینه است.
من از حدیث دهان تو لب نخواهم بست
که نقل مجلس فرهاد نقل شیرین است
هوش مصنوعی: من داستانهای تو را فراموش نمیکنم و از گفتن آنها دست نمیکشم، چرا که حکایت عشق فرهاد و شیرین همیشه جذاب و دلنشین است.
به تلخکامی عشاق تنگدل رحمی
تو را که تنگ شکر در دهان شیرین است
هوش مصنوعی: در دل عاشقان بیرحم، با تنگدلی تنها چیزی که به یاد میآید، مهربانی توست که مانند شکر در دهان شیرین است.
ز می کشان تهی کاسه، من دریغ مدار
کنون که بادهٔ عیشت به جام زرین است
هوش مصنوعی: از کسانی که مینوشند و جامهایشان خالی است، نگاهی نکن که الان خوشی و لذت تو در جامی طلایی است.
ز تاب آتش می چون عرق کند رویت
گمان برند که بر قرص ماه پروین است
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات به واسطهٔ گرمای عشق و احساساتت مانند عرق میدرخشد، دیگران گمان میکنند که تو شبیه به زیبایی ماه و ستارهها هستی.
شب گذشته کجا بودهای که چشمانت
هنوز مست و خراب از شراب دوشین است
هوش مصنوعی: شب گذشته کجا بودهای که چشمانت هنوز از خواب و مستی شراب شب گذشته پر است؟
ز اشک نیم شبی سرخ شد رخ زردم
ببین ز عشق تو کارم چگونه رنگین است
هوش مصنوعی: در نیمه شب، اشکهای من چهرهی زردم را به رنگ سرخ درآورده است. بیا و ببین که عشق تو باعث شده کار من چگونه به رنگ و جلوهی دیگری تبدیل شود.
مسافر از سر کویت کجا توانم شد
که بند پای من آن زلف عنبرآگین است
هوش مصنوعی: مسافر نمیتواند از نزدیک تو دور شود؛ چرا که زلفی که به آن گرفتار شده، او را به خود میکشد و نمیگذارد برود.
سپهر سفله نهاد از ره ستم تا کی
به هر که مهر تو ورزید بر سر کین است
هوش مصنوعی: آسمان اوج خود را به خاطر ظلم و ستم بر سر کسانی که تو را دوست دارند، میگذارد. تا کی این وضعیت ادامه خواهد داشت؟ هرکس که به تو محبت میکند، درگیر دشمنی و کینه میشود.
بهای خون شهیدی نمیتوان دادن
که پنجههای تو از خون او نگارین است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ مبلغی نمیتواند ارزش خون یک شهید را جبران کند، زیرا یادگاریهایی که از او باقی مانده به قدری گرانبها و دلنشین است که هیچ چیزی نمیتواند آن را پر کند. خون شهید گواهی است بر فداکاری و ایثار او و این احساسات عمیقتر از هر گونه پول و جنبه مادی هستند.
علیالصباح که بینم رخ تو پندارم
که صبح سلطنت شاه ناصرالدین است
هوش مصنوعی: وقتی صبح را میبینم و چهره تو را نگاه میکنم، به نظرم میرسد که صبحی است که در آن سلطنت شاه ناصرالدین برقرار است.
شهی که حرف دعایش چو بر زیان گذرد
لب فرشتهٔ رحمت به ذکر آمین است
هوش مصنوعی: سلطانی که دعاهایش به سوی زیان برود، لبهای فرشته رحمت به ذکر "آمین" است.
بدین طمع که شود قابل سواری شاه
سمند سرکش گردون همیشه در زین است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با امید اینکه شخصی شایستهی سوار کردن اسب سلطنتی و چابک شود، همیشه در مسند و مقام خود باقی میماند. استقامت و تلاش برای رسیدن به مقام و منزلت بالاتر، همچنان او را در موقعیت خود نگه میدارد.
فروغی از غزلش بوی مشک میآید
مگر که همنفس آن غزال مشکین است
هوش مصنوعی: بوی خوشی از شعر او به مشکی بودن میماند، مگر اینکه همسخن او همان غزال مشکی باشد.
حاشیه ها
1399/03/04 20:06
نرگس افری
اگر کسی در خصوص خوانش و سجاوندی بیت چهارم نظر یا توضیحی دارد لطفاً درج کند.
1400/01/19 02:04
محمدی
احتمال زیاد بیت چهارم اشتباه تایپی داره و صحیحش " می دریغ مدار" هست.
1400/01/19 02:04
محمدی
و همینطور بیت 12 : " شهی که حرف دعایش چو بر زبان گذرد"
زیان نادرسته