گنجور

غزل شمارهٔ ۸۰

چنان ز وحشت عشقت دلم هراسان است
که اولین نفسم جان سپردن آسان است
اگر به جان منت صدهزار فرمان است
خلاف رای تو کردن خلاف امکان است
میان به کشتن من بسته‌ای و خرسندم
که در میانه نخستین حجاب ما جان است
به عشق زلف و رخت فارغم ز دیر و حرم
که این معامله بیرون ز کفر و ایمان است
مجاور سر کوی تو ای بهشتی‌رو
اگر به خلد رود در بلای زندان است
اگر به خاتم لعل تو مور یابد دست
هزار مرتبه‌اش فخر بر سلیمان است
مگر به یاد لبت باده می‌دهد ساقی
که خاک میکده خوش‌تر ز آب حیوان است
بگو چگونه کنم دعوی مسلمانی
که در کمین من آن چشم نامسلمان است
میان جمع پریشان شاهدی شده‌ام
که از مشاهده‌اش مجمعی پریشان است
به راه عشق به مردانگی سپردم جان
که هر که جان نسپارد نه مرد میدان است
مهی نشاند به روز سیه فروغی را
که پرتوی ز رخش آفتاب تابان است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان ز وحشت عشقت دلم هراسان است
که اولین نفسم جان سپردن آسان است
هوش مصنوعی: عشق تو چنان مرا ترسانده که دلم همیشه نگران است، به طوری که اولین نفس کشیدن برایم مثل جان دادن آسان شده.
اگر به جان منت صدهزار فرمان است
خلاف رای تو کردن خلاف امکان است
هوش مصنوعی: اگرچه درخواست تو برای تغییر و اجرا کردن خواسته‌ات بسیار زیاد است، اما بر خلاف میل تو عمل کردن غیرممکن می‌باشد.
میان به کشتن من بسته‌ای و خرسندم
که در میانه نخستین حجاب ما جان است
هوش مصنوعی: تو در حالتی هستی که می‌خواهی مرا بکشی، اما من خوشحالم که در این میان، وجود اصلی ما خودش را نشان می‌دهد.
به عشق زلف و رخت فارغم ز دیر و حرم
که این معامله بیرون ز کفر و ایمان است
هوش مصنوعی: به خاطر عشق مو و چهره‌ات از قید دیر و حرم رها هستم، زیرا این معامله‌ای است که فراتر از ایمان و کفر می‌باشد.
مجاور سر کوی تو ای بهشتی‌رو
اگر به خلد رود در بلای زندان است
هوش مصنوعی: در نزدیکی کوی تو، ای کسی که چهره‌ات چون بهشت است، اگر هم کسی به باغ‌های بهشتی برود، اما در واقع در زنجیر زندان است.
اگر به خاتم لعل تو مور یابد دست
هزار مرتبه‌اش فخر بر سلیمان است
هوش مصنوعی: اگر دستان مورچه به مهره‌ی زینتی تو برسد، به هزاران بار بر سلیمان افتخارش می‌کند.
مگر به یاد لبت باده می‌دهد ساقی
که خاک میکده خوش‌تر ز آب حیوان است
هوش مصنوعی: آیا ساقی فقط به یاد لب تو به من شراب می‌دهد، چون خاک این میکده برایم بسیار دلپذیرتر از آب جاندار است؟
بگو چگونه کنم دعوی مسلمانی
که در کمین من آن چشم نامسلمان است
هوش مصنوعی: بگو چه کنم در دعوی مسلمان بودن، وقتی که آن چشمان نامسلمان در کمین من هستند؟
میان جمع پریشان شاهدی شده‌ام
که از مشاهده‌اش مجمعی پریشان است
هوش مصنوعی: در میان جمعی که در هم ریخته و بی‌نظم هستند، من شاهدی را دیده‌ام که خود باعث پریشانی آن جمع شده است.
به راه عشق به مردانگی سپردم جان
که هر که جان نسپارد نه مرد میدان است
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، جانم را به شجاعت بخشیدم؛ زیرا کسی که جانش را فدای عشق نکند، مردی برای میدان نبرد نیست.
مهی نشاند به روز سیه فروغی را
که پرتوی ز رخش آفتاب تابان است
هوش مصنوعی: ماه در روز تیره‌ای نوری از خود می‌تاباند که نشانه‌ای از روشنایی خورشید است.

حاشیه ها

با سلام چنان از چونان صحیحتراست .با احترام
---
پاسخ: با تشکر، چنان شد.