غزل شمارهٔ ۷۵
مرگ بر بالین وجانان غافل است
جان بدین سختی سپردن مشکل است
سینهام مجروح و زخمم کاری است
حسرتم جانکاه و دردم قاتل است
هر که داند لذت شمشیر دوست
بر هلاک خویشتن مستعجل است
شربت مرگ از برای عاشقان
صحت کامل، شفای عاجل است
از کمند عشق نتوان شد خلاص
جهد من بی جا و سعیام باطل است
عشق طغیانش به حدی شد که جان
در میان ما و جانان حایل است
خاک کوی دوست دامنگیر ماست
وین کسی داند که پایش در گل است
کس به مقصد کی رسد از سعی خویش
کوشش ما سر به سر بیحاصل است
جان نثار مقدمش کردم، بلی
تحفهٔ ناقابلان ناقابل است
عاشق آرامی ندارد ورنه یار
مونس جان است و آرام دل است
قاتلی دارم فروغی کز غرور
خود به خون بیگناهان قایل است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرگ بر بالین وجانان غافل است
جان بدین سختی سپردن مشکل است
هوش مصنوعی: فرد در حال مرگ است و محبوبش از این موضوع بیخبر است. اینکه جان را در چنین شرایط سختی واگذار کند، کار آسانی نیست.
سینهام مجروح و زخمم کاری است
حسرتم جانکاه و دردم قاتل است
هوش مصنوعی: دل من زخمی است و جراحتهایش عمیق و دردناک. حسرتی در من وجود دارد که خیلی آزاردهنده است و این درد برایم کشنده است.
هر که داند لذت شمشیر دوست
بر هلاک خویشتن مستعجل است
هوش مصنوعی: هر کس که طعم شیرین آغوش و محبت دوست را بچشد، بدون شک برای فدای خود و به خطر انداختن جانش آمادهتر خواهد بود.
شربت مرگ از برای عاشقان
صحت کامل، شفای عاجل است
هوش مصنوعی: مرگ برای عاشقان، به نوعی آرامش و درمان کامل است.
از کمند عشق نتوان شد خلاص
جهد من بی جا و سعیام باطل است
هوش مصنوعی: نمیتوان از اسارت عشق آزاد شد، تلاشهام بیفایده و تلاشام بینتیجه است.
عشق طغیانش به حدی شد که جان
در میان ما و جانان حایل است
هوش مصنوعی: عشق به قدری شدت پیدا کرده است که جان ما و محبوب ما به هم نمیرسد و فاصلهای میانمان ایجاد شده است.
خاک کوی دوست دامنگیر ماست
وین کسی داند که پایش در گل است
هوش مصنوعی: خاک راه دوست بر ما تاثیر زیادی دارد و تنها کسی که در چاله و گل گیر کرده، میتواند این را درک کند.
کس به مقصد کی رسد از سعی خویش
کوشش ما سر به سر بیحاصل است
هوش مصنوعی: هیچکس به هدف خود از تلاش و کوشش خود نمیرسد و تلاش ما همه بینتیجه است.
جان نثار مقدمش کردم، بلی
تحفهٔ ناقابلان ناقابل است
هوش مصنوعی: من جان خود را به پای او فدای کردهام، بله، هدیهای که به او میدهم شاید ارزش چندانی نداشته باشد.
عاشق آرامی ندارد ورنه یار
مونس جان است و آرام دل است
هوش مصنوعی: عاشق هیچگاه آرامش ندارد، زیرا محبوبش همدم روح و باعث آسایش دل اوست.
قاتلی دارم فروغی کز غرور
خود به خون بیگناهان قایل است
هوش مصنوعی: من کسی را میشناسم که به خاطر خودبزرگبینیاش به قتل بیگناهان افتخار میکند.
حاشیه ها
1403/03/18 12:06
محمد خراسانی
به نظرم اشعار استاد فروغی بسطامی طبع سخن شیخ اجل سعدی شیرازی را دارد.