گنجور

غزل شمارهٔ ۷

زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را
به روز رزم چه حاجت به جوشن است تو را
سزاست گر صف ترکان به یکدگر شکنی
که صف شکن مژهٔ لشگر افکن است تو را
توان شناختن از چشم مست کافر تو
که خون ناحق مردم به گردن است تو را
چگونه روز جزا دامنت به دست آرم
که دست خلق دو عالم به دامن است تو را
به دوستی تو با عالمی شدم دشمن
چه دشمنی است ندانم که با من است تو را
دلم شکستی و چشم از دو عالمم بستی
دو زلف پرشکن و چشم پر فن است تو را
به سایهٔ تو خوشم ای همای زرین بال
که بر صنوبر دلها نشیمن است تو را
کجا ز وصل تو قطع نظر توان کردن
که در میان دل و دیده مسکن است تو را
چسان متاع دل و دین مردمان نبری
که چشم کافر و مژگان رهزن است تو را
ز بخت تیره فروغی بدان که دم نزند
که تیره بختی عشاق روشن است تو را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را
به روز رزم چه حاجت به جوشن است تو را
هوش مصنوعی: زره‌ای که بر تن داری، از پیچ و تاب زلف محبوب تو ساخته شده است. در روز جنگ، به چه نیاز داری که به زره و جوشن بپوشی؟
سزاست گر صف ترکان به یکدگر شکنی
که صف شکن مژهٔ لشگر افکن است تو را
هوش مصنوعی: شایسته است اگر گروه ترک‌ها را به یکدیگر تقسیم کنی، زیرا مژگان تو همانند ابری است که لشکر را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
توان شناختن از چشم مست کافر تو
که خون ناحق مردم به گردن است تو را
هوش مصنوعی: از نگاه زیبای و جذاب تو می‌توان فهمید که چگونه به خاطر اتهامات نادرست خود، گناه خون بی‌گناهانی بر دوش تو است.
چگونه روز جزا دامنت به دست آرم
که دست خلق دو عالم به دامن است تو را
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم در روز قیامت به تو نزدیک شوم، در حالی که همه موجودات در دو جهان به دامن تو چنگ زده‌اند؟
به دوستی تو با عالمی شدم دشمن
چه دشمنی است ندانم که با من است تو را
هوش مصنوعی: به خاطر دوستی‌ام با تو، حالا با همه دنیا دشمن شده‌ام. نمی‌دانم این دشمنی چه معنایی دارد، اما حس می‌کنم که تو با من هستی.
دلم شکستی و چشم از دو عالمم بستی
دو زلف پرشکن و چشم پر فن است تو را
هوش مصنوعی: دل من را شکستی و از هر دو عالم بریدم، زلف‌های پرغلطت و چشمان فریبت مرا مسحور کرده‌اند.
به سایهٔ تو خوشم ای همای زرین بال
که بر صنوبر دلها نشیمن است تو را
هوش مصنوعی: من از سایهٔ تو بسیار خوشحالم ای پرندهٔ طلایی که بر درخت دل‌ها منزل کرده‌ای.
کجا ز وصل تو قطع نظر توان کردن
که در میان دل و دیده مسکن است تو را
هوش مصنوعی: کجا می‌توان از وصال تو چشم‌پوشی کرد، در حالی که تو در دل و دیده‌ام جا داری؟
چسان متاع دل و دین مردمان نبری
که چشم کافر و مژگان رهزن است تو را
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی ارزش قلب و دین مردم را بگیری، در حالی که نگاه فرد کافر و مژگانش تو را فریب می‌دهند؟
ز بخت تیره فروغی بدان که دم نزند
که تیره بختی عشاق روشن است تو را
هوش مصنوعی: اگر بخت تو تاریک است، بدان که نباید زیاد صحبت کنی، زیرا که در زندگی عاشقان، با وجود بخت بد، روشنایی و امید وجود دارد.

حاشیه ها

1389/04/10 08:07

dar mesraa aval az beit 7 bejaye homay haman darj shodeh
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.