غزل شمارهٔ ۶
مکن حجاب وجودت لباس دیبا را
که نیست حاجت دیبا وجود زیبا را
تو را برهنه در آغوش باید آوردن
گرفتی از همه عضوت مراد اعضا را
ز پای تا به سرت میمکم چو نیشکر
به دستم ار بسپارند آن سر و پا را
هنوز اهل صفا پرده در میان دارند
بیار ساقی مجلس می مصفا را
ز گریهٔ سحری گرد دیده پاک بشوی
که در قدح نگری خندههای صهبا را
شبانه جام جهانبین ز دست ساقی گیر
که آشکار ببینی نهان فردا را
چه شعله بود که سر زد ز خیمهٔ لیلی
که سوخت خرمن مجنون دشتپیما را
کمال حسن وی از چشم من تماشا کن
ببین ز دیدهٔ وامق جمال عذرا را
دلش هنوز نیامد به پرسش دل من
مگر به دلها نشنید راه دلها را
سحر فرشتهٔ فرخ سرشتهای دیدم
که مینوشت به زر این سه بیت غرا را
ستاره درگه مولود شاه ناصردین
گرفت دامن اقبال مهد علیا را
ستوده پرده نشینی که فر معجز او
شکسته اختر پرویز و تاج دارا را
خجسته کوکب بختش به آسمان میگفت
که من خریدم خورشید عالمآرا را
فروغی آن مه تابنده سوی خویشتنم
چنان کشید که رخشنده مهر حربا را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مکن حجاب وجودت لباس دیبا را
که نیست حاجت دیبا وجود زیبا را
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که زیباییات را پشت یک حجاب پنهان کنی، چرا که نیازی به چنین پوششی نیست وقتی وجود تو خود زیبایی است.
تو را برهنه در آغوش باید آوردن
گرفتی از همه عضوت مراد اعضا را
هوش مصنوعی: باید تو را بدون هیچ پوششی در آغوش گرفت، زیرا از تمام اجزای وجودت، هدف و مقصود را به دست آوردهام.
ز پای تا به سرت میمکم چو نیشکر
به دستم ار بسپارند آن سر و پا را
هوش مصنوعی: نمیتوانم از تو دور شوم، چرا که دوستت دارم و وجودت برایم همچون شکر شیرین است. اگر به من بسپارند، تمام وجودت را در آغوش میگیرم و از محبتت سیراب میشوم.
هنوز اهل صفا پرده در میان دارند
بیار ساقی مجلس می مصفا را
هوش مصنوعی: هنوز افرادی که به خوشی و صفا گرایش دارند در برابر یکدیگر دیواری از حجاب و فاصله دارند. بیا ای ساقی، جام می خالص و زلال را به ما بده تا در مجلس خوشی بنوشیم.
ز گریهٔ سحری گرد دیده پاک بشوی
که در قدح نگری خندههای صهبا را
هوش مصنوعی: از اشکهای سحرگاه صورت خود را بشوی تا بتوانی به زیباییهای شراب در جام نگاه کنی.
شبانه جام جهانبین ز دست ساقی گیر
که آشکار ببینی نهان فردا را
هوش مصنوعی: در شب، جامی که به تو آگاهی میدهد را از ساقی بگیر، تا بتوانی آنچه را که در آینده پنهان است، به روشنی ببینی.
چه شعله بود که سر زد ز خیمهٔ لیلی
که سوخت خرمن مجنون دشتپیما را
هوش مصنوعی: چه آتش و نوری بود که از خیمهٔ لیلی برخاست و باعث شد خرمن (محصول) مجنون، که در دشت میگشت، بسوزد.
کمال حسن وی از چشم من تماشا کن
ببین ز دیدهٔ وامق جمال عذرا را
هوش مصنوعی: زیبایی کامل او را با چشم خود تماشا کن و ببین چگونه از نگاه وامق، زیبایی عذرا نمایان است.
دلش هنوز نیامد به پرسش دل من
مگر به دلها نشنید راه دلها را
هوش مصنوعی: دل او هنوز به سوالات من پاسخ نمیدهد، مگر اینکه دلها با همدیگر ارتباطی داشته باشند و راه ارتباط دلها را بشنوند.
سحر فرشتهٔ فرخ سرشتهای دیدم
که مینوشت به زر این سه بیت غرا را
هوش مصنوعی: صبح زود فرشتهای خوشاقبال را دیدم که این سه بیت زیبا را با طلا مینوشت.
ستاره درگه مولود شاه ناصردین
گرفت دامن اقبال مهد علیا را
هوش مصنوعی: ستارهای که در آسمان درخشید، نشاندهنده ولادت شاه ناصرالدین بود و در حقیقت، نشانگر خوششانسی و سعادت مهد علیا نیز به شمار میرفت.
ستوده پرده نشینی که فر معجز او
شکسته اختر پرویز و تاج دارا را
هوش مصنوعی: زنی که در پرده نشسته است بسیار ستایشبرانگیز است، زیرا جاذبه و زیبایی او باعث شده تا ستارهی پرویز و تاج دارا تحت تأثیر قرار بگیرند و از شکوه و جلال خود فاصله بگیرند.
خجسته کوکب بختش به آسمان میگفت
که من خریدم خورشید عالمآرا را
هوش مصنوعی: در آسمان یک ستاره خوشبختی به همه اعلام میکند که من نور خورشید زیبا و درخشان را به دست آوردهام.
فروغی آن مه تابنده سوی خویشتنم
چنان کشید که رخشنده مهر حربا را
هوش مصنوعی: نور و روشنی آن ماه درخشان به سوی خودم چنان جلب و جذبم کرد که مثل خورشید تابان، همه چیز را روشن و واضح کرد.
حاشیه ها
1388/01/12 13:04
مهدی
این غزل ظاهرا به تقلید از غزل استاد سخن ،سعدی شیرازی با مطلع:
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
سروده شده است
1389/04/10 08:07
a.hashemi
mesraa 2 az beit 9 kamelan az vazn kharej ast
---
پاسخ: از دوستانی که به دیوان چاپی دسترسی دارند خواهشمندم در این مورد ما را راهنمایی کنند.
1396/05/28 19:07
به نسخه دسترسی ندارم
اما با توجه به معنی و وزن باید بستند باشه نه ببشیند
مگر به دلها بستند راه دلهارا