گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱

به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است
که بندهٔ تو ز بند کدورت آزاد است
چگونه پیش تو ناید پری به شاگردی
که مو به موی تو در علم غمزه استاد است
ز سیل حادثه غم نیست میگساران را
که آستانه میخانه سخت بنیاد است
غم زمانه مرا سخت در میانه گرفت
بیا فدای تو ساقی که وقت امداد است
دلی که هیچ فسونگر نکرد تسخیرش
کنون مسخر افسون آن پری‌زاد است
هوای سرو بلندی فتاده بر سر من
که سایه‌اش به سر هیچکس نیفتاده است
مذاق عیش مرا تلخ کرد شیرینی
که تلخ‌کام لبش صدهزار فرهاد است
فغان که داد ز دست ستمگری است مرا
که هرگزش نتوان گفت این چه بیداد است
شهی به خون اسیران عشق فرمان داد
که تیغ بر کف ترکان کج کله داد است
فروغی از ستم مهوشان به درگه عشق
چرا خموش نشینی که جای فریاد است
جهان گشای عدوبند شاه ناصردین
که تیغ اوهمه درهای بسته بگشاد است
سر ملوک عجم تاجدار کشود جم
که ذات او سبب دستگاه ایجاد است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است
که بندهٔ تو ز بند کدورت آزاد است
هوش مصنوعی: هر چند که در زندگی با مشکلات و غم‌ها روبه‌رو می‌شوم، اما خاطر من خوش است زیرا که من بندگی تو را می‌کنم و از اندوه و دل‌مشغولی‌ها رهایی یافته‌ام.
چگونه پیش تو ناید پری به شاگردی
که مو به موی تو در علم غمزه استاد است
هوش مصنوعی: چطور ممکن است پری زیبایی به شاگردی نزدیک شود، در حالی که تو در علم جذابیت و زیبایی، استاد بی‌نظیری هستی؟
ز سیل حادثه غم نیست میگساران را
که آستانه میخانه سخت بنیاد است
هوش مصنوعی: شرایط سخت و مشکلات زندگی، تاثیری بر میگساران ندارد، زیرا مکان میخانه به قدری مستحکم است که می‌تواند در برابر حوادث ایستادگی کند.
غم زمانه مرا سخت در میانه گرفت
بیا فدای تو ساقی که وقت امداد است
هوش مصنوعی: غم و اندوه زندگی به شدت مرا در میانه راه گرفتار کرده است. بیایید دمی بنوشیم و به یاد تو، ای ساقی، که در این زمان نیاز به یاری دارم، فدای تو شوم.
دلی که هیچ فسونگر نکرد تسخیرش
کنون مسخر افسون آن پری‌زاد است
هوش مصنوعی: دلی که هیچ جادوگری نتوانسته بود آن را تسخیر کند، اکنون تحت تأثیر جادوی آن پری زیبا قرار گرفته است.
هوای سرو بلندی فتاده بر سر من
که سایه‌اش به سر هیچکس نیفتاده است
هوش مصنوعی: من در کنار سرو بلندی قرار گرفته‌ام که سایه‌اش بر کسی نمی‌افتد و این وضعیت خاص و دلنشین، توجه و افکارم را به خود جلب کرده است.
مذاق عیش مرا تلخ کرد شیرینی
که تلخ‌کام لبش صدهزار فرهاد است
هوش مصنوعی: زندگی‌ام را با طعم شیرینی که به خاطر تلخی لب‌هایش به تلخی تبدیل شده، تلخ کرده است. این تلخی به اندازه تعداد فرهادها در دلش وجود دارد.
فغان که داد ز دست ستمگری است مرا
که هرگزش نتوان گفت این چه بیداد است
هوش مصنوعی: آه و افسوس که ظلم و ستم بر من چیره شده و به قدری دردناک است که نمی‌توانم به راحتی بگویم این چه ناعدالتی و بی‌رحمی است.
شهی به خون اسیران عشق فرمان داد
که تیغ بر کف ترکان کج کله داد است
هوش مصنوعی: سلطان عشق، به طور وحشتناکی دستور داد که اسیران عشق را به قتل برسانند و این کار را به دلاوران کج‌کلاه واگذار کرد.
فروغی از ستم مهوشان به درگه عشق
چرا خموش نشینی که جای فریاد است
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که به خاطر ستم و بی‌عدالتی که بر ما می‌رود، باید در برابر عشق و محبت فریاد بزنیم؟ چرا ساکت نشسته‌ای و صدایت را بلند نمی‌کنی؟
جهان گشای عدوبند شاه ناصردین
که تیغ اوهمه درهای بسته بگشاد است
هوش مصنوعی: شاه ناصرالدین با شمشیرش توانسته همه درهای بسته را باز کند و به جهانی وسیع دست یابد.
سر ملوک عجم تاجدار کشود جم
که ذات او سبب دستگاه ایجاد است
هوش مصنوعی: ملوک عجم (پادشاهان ایرانی) تاجی را برسر خود گذاشتند که به خاطر قدرت و ذات الهی جم، این تاج نشان‌دهنده‌ی عظمت و حکمرانی اوست.

حاشیه ها

1392/05/29 05:07
ساسان کمالی

سطر آخر
منظور کشور است؟ یا کشود.

1392/05/29 07:07
امین کیخا

در تمام داستان ویس و رامین کشور کضود نوشته شده است

1392/05/29 11:07
امین کیخا

درود به همه میهنم، جان ناقابلم فدای میهنم از هر قومی از ان ، اذری ها تاج سرمان هستند . دشنام دادن ناخرسندی و بیماری روان است .

1392/05/31 00:07
امین کیخا

با درود در صورت امکان نوشته هایی را هم که در پاسخ دشنام ها می نویسیم هم با پاک کردن دشنام ها پاک بشود زیرا نا مربوط به نظر می رسند

1393/06/25 11:08
محمد

در متن ششم
هوای سرو بلندی فتاده بر سر من به نظر میاد درست باشه

1398/10/28 21:12

که آستانه میخانه سخت بنیاد است----
هوای سرو بلندی فتاده بر سر من----
درست است
سر ملوک عجم تاجدار کشواد جم---پیشنهاد میشود