غزل شمارهٔ ۴۸۹
چنین نگار ندیدم به هیچ ایوانی
چنین بهار نیاید به هیچ بستانی
شکست و بست، دل و دست شه سواران را
چنین سوار نیاید به هیچ میدانی
هنوز بر سر من زین شراب مستیهاست
چنین قدح نکشیدم به هیچ دورانی
متاع مهر و وفا را نمیخرند به هیچ
چنین متاع ندیدم به هیچ دکانی
دل شکستهٔ ما را نمیتوان بستن
مگر به تار سر زلف عنبرافشانی
چگونه جمع کنم این دل پریشان را
گرم مدد نکند طرهٔ پریشانی
کنون به چارهٔ رنجور خویش کوشش کن
نه آن زمان که بکوشی و چاره نتوانی
به ابروان ز تکبر هزار چین زدهای
مگر که حاجب قصر جلال خاقانی
ستوده ناصردین شه نصیر دولت و دین
که چشم چرخ شبیهش ندیده سلطانی
قدر ورای هوایش نخوانده طوماری
قضا خلاف رضایش نداده فرمانی
فروغی از نظر پادشاه روی زمین
بر آسمان سخن آفتاب تابانی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین نگار ندیدم به هیچ ایوانی
چنین بهار نیاید به هیچ بستانی
هوش مصنوعی: من هرگز چنین معشوقهای را در هیچ جایی ندیدهام و هیچ باغی به این زیبایی بهاری نخواهد داشت.
شکست و بست، دل و دست شه سواران را
چنین سوار نیاید به هیچ میدانی
هوش مصنوعی: سواران دل و دستشان را به درستی آماده کردهاند، اما هیچ سوار دیگری به توان و مهارت آنها نمیرسد و نمیتواند در میدانهای نبرد با آنها رقابت کند.
هنوز بر سر من زین شراب مستیهاست
چنین قدح نکشیدم به هیچ دورانی
هوش مصنوعی: من هنوز تحت تأثیر این شراب هستم و به هیچ زمانی از عمرم چنین حالتی نداشتهام.
متاع مهر و وفا را نمیخرند به هیچ
چنین متاع ندیدم به هیچ دکانی
هوش مصنوعی: محبت و وفاداری را به هیچ قیمتی نمیخرند و چنین کالایی را در هیچ جایی ندیدهام.
دل شکستهٔ ما را نمیتوان بستن
مگر به تار سر زلف عنبرافشانی
هوش مصنوعی: دل شکستهٔ ما را نمیتوان معالجه کرد، مگر با زیبایی و جذابیت موی یکی که مانند انگور میدرخشد.
چگونه جمع کنم این دل پریشان را
گرم مدد نکند طرهٔ پریشانی
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم این دل آشفته را سامان دهم، وقتی که نازکدلی تو مدد نرساند؟
کنون به چارهٔ رنجور خویش کوشش کن
نه آن زمان که بکوشی و چاره نتوانی
هوش مصنوعی: اکنون برای حل مشکلات و دردهای خود تلاش کن، نه زمانی که تلاش کنی اما نتوانی به نتیجه برسی.
به ابروان ز تکبر هزار چین زدهای
مگر که حاجب قصر جلال خاقانی
هوش مصنوعی: چشمان تو با ابروان کمانیات هزاران نشانه از خودخواهی به جا گذاشته است، انگار که تو نگهبان قصر عظمت پادشاهی.
ستوده ناصردین شه نصیر دولت و دین
که چشم چرخ شبیهش ندیده سلطانی
هوش مصنوعی: ستوده ناصردین شاه، که حامی دولت و دین است، به گونهای است که هیچ چشمی در آسمان، مانند او را در مقام سلطنت ندیده است.
قدر ورای هوایش نخوانده طوماری
قضا خلاف رضایش نداده فرمانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر چیزی که در زندگی ما اتفاق میافتد، از قدرت و حکمت بالایی ناشی میشود و گونی از خواستههای ما فراتر میرود. اگر چه ممکن است ما نخواهیم یا انتظار دیگری داشته باشیم، اما در نهایت تقدیر و قضا به گونهای عمل میکند که هیچ دستوری از خواست ما تخلف نکند.
فروغی از نظر پادشاه روی زمین
بر آسمان سخن آفتاب تابانی
هوش مصنوعی: نور و روشنی که از دید پادشاه به زمین میتابد، مانند نوری است که از آسمان و خورشید ساطع میشود.
حاشیه ها
1398/10/18 16:01
به ابروان به تکبر هزار چین زده ائی ----درست است