غزل شمارهٔ ۴۸۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
با سلام. این غزل بسیار زیبا را که بنده برای اولین بار از آقای ملک مسعودی خواننده خوش صدا در برنامه دستان شنیدم، حرف دل همه هنرمندان دل سوخته و عاشق است که عمری را در راه هنر و عشق ورزیدن به آن صرف کرده اند و متاًسفانه هیچکس قدر هنرشان را نمیداند و همه چیز را مسایل مادی در بر گرفته است! هنر و هنرمندی، فقط پول در آوردن و مادیات و آنهایی که بویی از هنر و احساس نبرده اند!... عاشق و اهل هنر
شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاه
به نظر" شدیم" صحیح تر است
f\بیت 4 از اخر اینگونه صحیح است:
شهرهٔ شهر شدیم از نظر همت شاه
تو به خوش منظری و بنده به صاحب نظری
بیت اخر اینگونه مناسب تر است:
تا فروغ خط آن ماه درخشان سر زد
فارغم روز و شب از فتنه دور قمری
وزن را فدای تخلص کرده!
حسن سلطانی جان
اشتباه است
فروغی نام شاعر است
نمی گوید فروغ خط آن ماه ، خطاب به خودش می گوید ای فروغی تا خط آن ماه سر زد.
تا بر میگردد به بعد از فروغی
زنده باشی
بی شک شاعر تحت تاثیر این غزل حضرت مولانا، غزل خویش را سروده است:
آن نفسی که باخودی، یار چه خار آیدت! وآن نفسی که بیخودی، یار چه کار آیدت!
آن نفسی که باخودی، خود تو شکار پشهای وآن نفسی که بیخودی، پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی، بستهٔ ابر غصهای وآن نفسی که بیخودی، مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی، یار کناره میکند وآن نفسی که بیخودی بادهٔ یار آیدت
آن نفسی که باخودی، همچو خزان فسردهای وآن نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت
جملهٔ بیقراریت از طلب قرار توست طالب بیقرار شو، تا که قرار آیدت
جملهٔ ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ار کنی، زهر گوار آیدت
جملهٔ بیمرادیت از طلب مراد توست ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
عاشق جور یار شو، عاشق مهر یار نی تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت
خسرو شرق شمسدین از تبریز چون رسد از مه و از ستارهها والله عار آیدت
دکتر صادق فطرت ملقب به ناشناس، خواننده افغان نیز این شعر را به زیبایی اجرا کرده است.
به نظر بنده مصرع " بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری" می تواند به صورت زیر نیز نوشته شود:
"بی ثمر شو که سمرهاست در این بی ثمری"
بدون شک شاه بیت این شعر بسیار زیبا این بیت است:
تا زدم لاف هنر ، خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
تا فروغی ز خط ماه درخشان سر زد---هم پیشنهاد میشود
جناب امیر عباس تیموری لطفا معنی سمر چیست در لغت نامه که چیزی نیست
بی سمر شو اشتباه است
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
بی خبر شو / خبر هاست
بی اثر شو / اثرهاست
بی هنر شو / هنرهاست
بی ثمرشو/ ثمرهاست
سمر = افسانه و قصه که درین بیت بی معناست
در مصرع دوم از بیت دوم شاید
مگذر به ضم گاف به صورت مگذر ز عالم زیباتر باشد از مگذر از عالم
زنده یاد محمودی خوانساری نیز چند بیتی از این غزل زیبای فروغی بسطامی را در برنامه گلها در نهایت زیبایی خوانده اند.
در بیت چهارم محل صحیح ویرگول باید بعد از بی خبر باشد و نه بعد از خویش:
تا شدم بی خبر، از خویش خبرها دارم...
گرامی والاتبار
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
جای ویرگول بعد از خویش درست است،
می گوید از خویش به دَر شو تا خبر دار شوی. تا گرفتار خودی در بی خبری به سر می بری.
همان است که می گوید قبل از مرگ بمیرید{ موتوا قبل أن تموتوا }
زاهد و سبحه ی صد دانه و ذکر سحری
من و پیمودن پیمانه و دیوانه گری.......
تا کی از شعبده ی دور فلک خواهد بود
باده ی عیش به جام من و کام دگری.....؟!