گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۰

زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری
من و پیمودن پیمانه و دیوانه‌گری
چون همه وضع جهان گذران در گذر است
مگذر از عالم شیدایی و شوریده‌سری
تا کی از شعبدهٔ دور فلک خواهد بود
بادهٔ عیش به جام من و کام دگری
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
تا شدم بی‌اثر، از ناله اثرها دیدم
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری
تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست
خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری
بیستون تاب دم تیشهٔ فرهاد نداشت
عشق را بین که از آن کوه گران شد کمری
پری از شرم تو در پرده نهان شد وقتی
که برون آمدی از پرده پی پرده‌دری
شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاه
تو به خوش منظری و بنده به صاحب نظری
آفتاب فلک عدل ملک ناصردین
که ازو ملک ندیده‌ست به جز دادگری
آن که تا دست کرم گسترش آمد به کرم
تنگ دستی نکشیدیم ز بی سیم و زری
تا فروغی خط آن ماه درخشان سر زد
فارغم روز و شب از فتنه دور قمری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری
من و پیمودن پیمانه و دیوانه‌گری
هوش مصنوعی: زاهد، با تسبیحی که صد دانه دارد و در دلش ذکر صبحگاهی می‌گوید، در حالی که من در حال نوشیدن شرابی‌ام و در دنیای جنون و سرمستی غوطه‌ورم.
چون همه وضع جهان گذران در گذر است
مگذر از عالم شیدایی و شوریده‌سری
هوش مصنوعی: از آنجا که همه چیز در این دنیا مدام در حال تغییر و گذر است، نباید به حالت‌های شیدایی و دیوانگی وابسته باشی و در آن‌ها غرق شوی.
تا کی از شعبدهٔ دور فلک خواهد بود
بادهٔ عیش به جام من و کام دگری
هوش مصنوعی: تا کی باید منتظر باشم که خوشبختی و شادمانی به دستم برسد، در حالی که دیگران از آن بهره‌مند می‌شوند؟
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
هوش مصنوعی: وقتی از خودم بی‌خبر شدم، به اطلاعات و خبرهایی دست پیدا کردم. حالا به تو می‌گویم که در این حالت بی‌خبری، خبرهایی وجود دارد.
تا شدم بی‌اثر، از ناله اثرها دیدم
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری
هوش مصنوعی: وقتی از خودم بی‌اثر شدم، متوجه شدم که ناله‌ها و حالم اثراتی دارد. پس بی‌اثر شو تا بفهمی که در این بی‌اثری هم هنوز اثرهایی وجود دارد.
تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
هوش مصنوعی: وقتی هنرمند بزرگ به خود می‌بالد و هنر خود را نشان می‌دهد، مردم او را جدی نمی‌گیرند. اما وقتی کسی بی‌هنر باشد، هنری خاص در این بی‌هنری وجود دارد که ممکن است نادیده گرفته شود.
سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
هوش مصنوعی: سرو وقتی از درخت آزاد شد که هیچ میوه‌ای نداد. بی‌فایده باش، چون در این بی‌فایده بودن، میوه‌هایی وجود دارد.
تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست
خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری
هوش مصنوعی: تا زمانی که خود را به عشق و محبت دوست نسپاریم و به او اعتماد نکنیم، نمی‌توانیم آرامش خاطر پیدا کنیم و از سرگردانی و بی‌جایی رهایی یابیم.
بیستون تاب دم تیشهٔ فرهاد نداشت
عشق را بین که از آن کوه گران شد کمری
هوش مصنوعی: بیستون نتوانست تاب بیاورد تا فرهاد با تیشه‌اش آن را بشکند؛ عشق را ببین که چقدر سنگین و دشوار بود و چگونه از آن کوه بزرگ توانست کمری خم کند.
پری از شرم تو در پرده نهان شد وقتی
که برون آمدی از پرده پی پرده‌دری
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو باعث شد که پری، به خاطر شرم و حیا، پشت پرده پنهان شود. وقتی که تو از پرده بیرون آمدی، او بیشتر از قبل به حیا و شرم دچار شد.
شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاه
تو به خوش منظری و بنده به صاحب نظری
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و همت تو، در دنیا معروف و شناخته شده شدم و با داشتن دیدگاه‌های خوب و مناسب، به مقام و منزلتی رسیدم.
آفتاب فلک عدل ملک ناصردین
که ازو ملک ندیده‌ست به جز دادگری
هوش مصنوعی: خورشید آسمان، عدالت پادشاه ناصرالدین است که جز عدالت، چیزی از او دیده نشده است.
آن که تا دست کرم گسترش آمد به کرم
تنگ دستی نکشیدیم ز بی سیم و زری
هوش مصنوعی: آن کسی که در هنگام سختی و تنگدستی، دست مهربانی خود را به دیگران گستراند و کمک کرد، در واقع نشان داد که به کمک و بخشش اهمیت می‌دهد و از حسودان و کسانی که به خاطر نداشتن ثروت، بی‌احترامی می‌کنند، دوری می‌گزید.
تا فروغی خط آن ماه درخشان سر زد
فارغم روز و شب از فتنه دور قمری
هوش مصنوعی: زمانی که نور آن ماه درخشان تابید، دیگر برایم فرقی ندارد که روز باشد یا شب، چرا که از آشفتگی‌های شب قمر دور شدم.

حاشیه ها

1392/09/11 14:12
مسعود عبدلی

با سلام. این غزل بسیار زیبا را که بنده برای اولین بار از آقای ملک مسعودی خواننده خوش صدا در برنامه دستان شنیدم، حرف دل همه هنرمندان دل سوخته و عاشق است که عمری را در راه هنر و عشق ورزیدن به آن صرف کرده اند و متاًسفانه هیچکس قدر هنرشان را نمیداند و همه چیز را مسایل مادی در بر گرفته است! هنر و هنرمندی، فقط پول در آوردن و مادیات و آنهایی که بویی از هنر و احساس نبرده اند!... عاشق و اهل هنر

1394/07/03 17:10

شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاه
به نظر" شدیم" صحیح تر است

1395/02/25 11:04
hasan soltani

f\بیت 4 از اخر اینگونه صحیح است:
شهرهٔ شهر شدیم از نظر همت شاه
تو به خوش منظری و بنده به صاحب نظری

1395/02/25 11:04
hasan soltani

بیت اخر اینگونه مناسب تر است:
تا فروغ خط آن ماه درخشان سر زد
فارغم روز و شب از فتنه دور قمری
وزن را فدای تخلص کرده!

1395/02/25 13:04
سیدمحمد

حسن سلطانی جان
اشتباه است
فروغی نام شاعر است
نمی گوید فروغ خط آن ماه ، خطاب به خودش می گوید ای فروغی تا خط آن ماه سر زد.
تا بر میگردد به بعد از فروغی
زنده باشی

1395/03/05 07:06
کامبیز درودیان

بی شک شاعر تحت تاثیر این غزل حضرت مولانا، غزل خویش را سروده است:
آن نفسی که باخودی، یار چه خار آیدت! وآن نفسی که بی‌خودی، یار چه کار آیدت!
آن نفسی که باخودی، خود تو شکار پشه‌ای وآن نفسی که بی‌خودی، پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی، بستهٔ ابر غصه‌ای وآن نفسی که بی‌خودی، مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی، یار کناره می‌کند وآن نفسی که بی‌خودی بادهٔ یار آیدت
آن نفسی که باخودی، همچو خزان فسرده‌ای وآن نفسی که بی‌خودی دی چو بهار آیدت
جملهٔ بی‌قراریت از طلب قرار توست طالب بی‌قرار شو، تا که قرار آیدت
جملهٔ ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ار کنی، زهر گوار آیدت
جملهٔ بی‌مرادیت از طلب مراد توست ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
عاشق جور یار شو، عاشق مهر یار نی تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت
خسرو شرق شمس‌دین از تبریز چون رسد از مه و از ستاره‌ها والله عار آیدت

1396/11/24 20:01
عمار

دکتر صادق فطرت ملقب به ناشناس، خواننده افغان نیز این شعر را به زیبایی اجرا کرده است.

1397/10/07 08:01
امیرعباس تیموری

به نظر بنده مصرع " بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری" می تواند به صورت زیر نیز نوشته شود:
"بی ثمر شو که سمرهاست در این بی ثمری"

1398/03/20 02:06
میلاد

بدون شک شاه بیت این شعر بسیار زیبا این بیت است:
تا زدم لاف هنر ، خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری

1398/10/18 15:01

تا فروغی ز خط ماه درخشان سر زد---هم پیشنهاد میشود
جناب امیر عباس تیموری لطفا معنی سمر چیست در لغت نامه که چیزی نیست

1398/10/18 23:01
nabavar

بی سمر شو اشتباه است
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
بی خبر شو / خبر هاست
بی اثر شو / اثرهاست
بی هنر شو / هنرهاست
بی ثمرشو/ ثمرهاست
سمر = افسانه و قصه که درین بیت بی معناست

1399/02/05 15:05
بهزاد

در مصرع دوم از بیت دوم شاید
مگذر به ضم گاف به صورت مگذر ز عالم زیباتر باشد از مگذر از عالم

1399/02/09 15:05
ایرانی

زنده یاد محمودی خوانساری نیز چند بیتی از این غزل زیبای فروغی بسطامی را در برنامه گلها در نهایت زیبایی خوانده اند.

1399/11/01 15:02
علی والاتبار

در بیت چهارم محل صحیح ویرگول باید بعد از بی خبر باشد و نه بعد از خویش:
تا شدم بی خبر، از خویش خبرها دارم...

1399/11/01 20:02
nabavar

گرامی والاتبار
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
جای ویرگول بعد از خویش درست است،
می گوید از خویش به دَر شو تا خبر دار شوی. تا گرفتار خودی در بی خبری به سر می بری.
همان است که می گوید قبل از مرگ بمیرید{ موتوا قبل أن تموتوا }

1402/03/11 16:06
فاطمه یاوری

زاهد و سبحه ی صد دانه و ذکر سحری

من و پیمودن پیمانه و دیوانه گری.......

1402/03/12 00:06
فاطمه یاوری

تا کی از شعبده ی دور فلک خواهد بود

باده ی عیش به جام من و کام دگری.....؟!