گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۹

ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری
نیکو نگاه‌دار دلی را که می‌بری
معشوق پرده‌پوشی و منظور پرده‌در
هم پرده می‌گذاری و هم پرده می‌دری
دلهای برده را همه آورده‌ای به دست
هم دلبری به عشوه‌گری هم دلاوری
می‌رانیم ز مجلس و می‌خوانیم ز در
هم بنده می‌فروشی و هم بنده می‌خری
من در کمند عشق اسیر ستم کشم
تو بر سریر حسن امیر ستم گری
کار من است دادن جان زیر تیغ تو
من کار خود چگونه گذارم به دیگری
تیغی نمی‌کشی که فقیری نمی‌کشی
جایی نمی‌روی که اسیری نمی‌بری
چشمت نظر به هیچ مسلمان نمی‌کند
این ظلم سر نمی‌زند از هیچ کافری
هر تشنه را که لعل تو آب حیات داد
نتوان برید حنجرش از هیچ خنجری
پیکان آه من به تو کاری نمی‌کند
تا در نظام لشکر آه مظفری
کشورگشای ناصردین شاه جنگ جوی
کز لشکرش ندیده امان هیچ لشکری
آن ماه بر سر تو فروغی گذر نکرد
در رهگذار او مگر از خاک کمتری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری
نیکو نگاه‌دار دلی را که می‌بری
هوش مصنوعی: ای چهره زیبا، تو زیباتر از پری هستی، دل کسی را که عاشق توست، حفظ کن و نگذار آن را بشکنی.
معشوق پرده‌پوشی و منظور پرده‌در
هم پرده می‌گذاری و هم پرده می‌دری
هوش مصنوعی: معشوق همواره رازها و اسرار خود را پنهان می‌کند و در عین حال با رفتار خود، برخی از این رازها را فاش می‌سازد.
دلهای برده را همه آورده‌ای به دست
هم دلبری به عشوه‌گری هم دلاوری
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و چاشنی عشق، دل‌های بسیاری را به دست آورده‌ای و همزمان، با دلاوری و فریبندگی‌ات، همه را تحت تأثیر قرار داده‌ای.
می‌رانیم ز مجلس و می‌خوانیم ز در
هم بنده می‌فروشی و هم بنده می‌خری
هوش مصنوعی: ما از محفل بیرون می‌رویم و در فضای بیرون به نغمه‌سرایی می‌پردازیم. تو هم دستی در کار می‌فروشی و هم خریدار هستی.
من در کمند عشق اسیر ستم کشم
تو بر سریر حسن امیر ستم گری
هوش مصنوعی: من در بند عشق گرفتار سختی‌ها هستم، در حالی که تو بر تخت زیبایی سلطنت می‌کنی و از ظلم و ستم دوری.
کار من است دادن جان زیر تیغ تو
من کار خود چگونه گذارم به دیگری
هوش مصنوعی: من وظیفه‌ام این است که جانم را فدای تو کنم، اما نمی‌دانم چطور می‌توانم این کار را به کس دیگری واگذار کنم.
تیغی نمی‌کشی که فقیری نمی‌کشی
جایی نمی‌روی که اسیری نمی‌بری
هوش مصنوعی: تو که به کسی آسیب نمی‌زنی و به کسی ظلم نمی‌کنی، پس چرا باید خود را به جایی برسانی که در آن دیگران را در بند کشیده باشند؟
چشمت نظر به هیچ مسلمان نمی‌کند
این ظلم سر نمی‌زند از هیچ کافری
هوش مصنوعی: چشمان تو به هیچ مسلمانی توجهی ندارند و این بی‌عدالتی از هیچ کافری ناشی نمی‌شود.
هر تشنه را که لعل تو آب حیات داد
نتوان برید حنجرش از هیچ خنجری
هوش مصنوعی: هر کسی که از لبان تو آب حیات بگیرد، نمی‌توان حنجره‌اش را با هیچ خنجری برید.
پیکان آه من به تو کاری نمی‌کند
تا در نظام لشکر آه مظفری
هوش مصنوعی: آوای اندوه من نمی‌تواند بر تو اثری بگذارد، همان طور که در نظام لشکر مظفری، تیرکمان به هدف نمی‌خورد.
کشورگشای ناصردین شاه جنگ جوی
کز لشکرش ندیده امان هیچ لشکری
هوش مصنوعی: این بیت درباره ناصرالدین شاه و حکومت او صحبت می‌کند. به این معناست که او فرمانده‌ای جنگجو است که لشکر او هیچ‌گونه پناهی یا آرامشی از سایر لشکرها نمی‌بیند، به این معنی که قدرت او به حدی است که دشمنان نمی‌توانند در برابر او قرار بگیرند و احساس امنیت کنند.
آن ماه بر سر تو فروغی گذر نکرد
در رهگذار او مگر از خاک کمتری
هوش مصنوعی: آن ماه نورش را بر تو نتابید و در مسیرش تنها از خاکی کمترین ردپایی را به جا گذاشت.