گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۸

من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری
همت آن است که الا تو نگیرد یاری
ای سر زلف قمرپوش عجب طراری
عقربی، میرشبی، بلعجبی، جراری
دوش یک نکته ز بوی تو حکایت کردم
تا صبا مهر کند خانهٔ هر عطاری
طبلهٔ مشک تتاری همه آتش گیرد
گر تو بر باد دهی زان خم گیسو تاری
هم از آن موی سیه مایهٔ هر سودایی
هم از آن روی نکو یوسف هر بازاری
از خط نافه گشا مرهم هر مجروحی
وز لب شهدفشان شربت هر بیماری
تو به خواب خوش و من شب همه شب بیدارم
که مباد از پی این خفته بود بیداری
به که بر جان بکشم منت آزار تو را
من که تن داده‌ام از چرخ به هر آزاری
مستی ما همه این است که در مجلس دوست
با خبر نیست ز کیفیت ما هشیاری
عارف آن است که جز دوست نبیند چیزی
عاشق آن است که جز عشق نداند کاری
از فروغ نظر پاک فروغی پیداست
که ندارد به جز از نیر اعظم یاری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری
همت آن است که الا تو نگیرد یاری
هوش مصنوعی: من هیچ کس دیگری را به عنوان دوست و یار نمی‌گیرم، واقعاً هدفم این است که جز تو یاری نداشته باشم.
ای سر زلف قمرپوش عجب طراری
عقربی، میرشبی، بلعجبی، جراری
هوش مصنوعی: ای کسی که زلفت مانند قمر است، چقدر جالب و مرموزی! تو در شب مانند یک فرمانروا به نظر می‌رسی و شگفت‌انگیز هستی.
دوش یک نکته ز بوی تو حکایت کردم
تا صبا مهر کند خانهٔ هر عطاری
هوش مصنوعی: دیشب به نسیم صبح گفتم که بوی تو را به همه عطاری‌ها برساند و دل‌ها را پر از محبت کند.
طبلهٔ مشک تتاری همه آتش گیرد
گر تو بر باد دهی زان خم گیسو تاری
هوش مصنوعی: اگر تو رشتهٔ گیسویت را به باد بدهی، حتی مشک تاتاری هم به آتش خواهد افتاد.
هم از آن موی سیه مایهٔ هر سودایی
هم از آن روی نکو یوسف هر بازاری
هوش مصنوعی: از موهای سیاه او هر نوع خیال و آرزویی شکل می‌گیرد و همچنین از چهره‌ی زیبا و دل‌انگیز او، هر کسی می‌تواند سودای عشق و زیبایی را در سر بپروراند.
از خط نافه گشا مرهم هر مجروحی
وز لب شهدفشان شربت هر بیماری
هوش مصنوعی: از خط موهای تو، درمان هر زخمی پیدا می‌شود و از لبان شیرین‌ات، نوشیدنی برای هر بیماری به دست می‌آید.
تو به خواب خوش و من شب همه شب بیدارم
که مباد از پی این خفته بود بیداری
هوش مصنوعی: تو در خواب خوشی و من تمام شب بیدارم تا مبادا بیداری تو را از خواب دور کند.
به که بر جان بکشم منت آزار تو را
من که تن داده‌ام از چرخ به هر آزاری
هوش مصنوعی: من چه نیازی به دردسرهای تو دارم، در حالی که خودم از زندگی و سختی‌های آن به شدت رنج می‌برم.
مستی ما همه این است که در مجلس دوست
با خبر نیست ز کیفیت ما هشیاری
هوش مصنوعی: ما همه در حال مستی هستیم و در این جمع دوستانه، هیچ‌کس از حال ما باخبر نیست که چقدر هشیاریم.
عارف آن است که جز دوست نبیند چیزی
عاشق آن است که جز عشق نداند کاری
هوش مصنوعی: عارف کسی است که فقط به دوست می‌نگرد و هیچ چیز دیگری را نمی‌بیند. عاشق نیز کسی است که جز عشق، هیچ کار دیگری نمی‌شناسد و به آن توجهی ندارد.
از فروغ نظر پاک فروغی پیداست
که ندارد به جز از نیر اعظم یاری
هوش مصنوعی: از نگاه خالص و روشن، درخششی نمایان است که تنها از نور بزرگ‌ترین و بهترین یاری می‌سازد.

حاشیه ها

1392/03/31 14:05
امین کیخا

چونانی می شود کیفیت ،

1398/10/18 15:01

همت آنست که الا تو نگیرم یاری--- درست است