غزل شمارهٔ ۴۸
ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما
وین سلسله سرمایهٔ دیوانگی ما
سر بر دم تیغ تو نهادیم به مردی
کس نیست درین عرصه به مردانگی ما
با ما نشدی محرم و از خلق دو عالم
سودای تو شد علت بیگانگی ما
آن مرغ اسیریم به دام تو که خوردند
مرغان گلستان غم بی دانگی ما
گفتم که کسی نیست به بیچارگی من
گفتا که بتی نیست به جانانگی ما
گفتم که بود قاتل صاحبنظران، گفت
چشمی که بود منشا مستانگی ما
عالم همه را سوخت به یک شعله فروغی
شمعی که بود باعث پروانگی ما
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما
وین سلسله سرمایهٔ دیوانگی ما
هوش مصنوعی: ای زلف تو باعث بر هم خوردن خرد و عقل ما شده است و این زنجیر، نشانهٔ سرمایه و گنجینهٔ دیوانگی ماست.
سر بر دم تیغ تو نهادیم به مردی
کس نیست درین عرصه به مردانگی ما
هوش مصنوعی: ما جان خود را به خطر انداختیم و در میدان شجاعت تنها کسی که به مردانگی ما برسد وجود ندارد.
با ما نشدی محرم و از خلق دو عالم
سودای تو شد علت بیگانگی ما
هوش مصنوعی: تو با ما دوست و نزدیک نشدی و به همین دلیل، عشق و آرزوی تو در دل دیگران باعث شد که ما احساس بیگانگی کنیم.
آن مرغ اسیریم به دام تو که خوردند
مرغان گلستان غم بی دانگی ما
هوش مصنوعی: ما مانند پرندهای در قفسی هستیم که در دام تو افتادهایم، در حالی که پرندگان آزاد گلستان عشق، غم و بیخبری ما را میخورند.
گفتم که کسی نیست به بیچارگی من
گفتا که بتی نیست به جانانگی ما
هوش مصنوعی: من گفتم کسی به درد و رنج من نمیرسد، او پاسخ داد که هیچ معشوقی به زیبایی و دلربایی ما نیست.
گفتم که بود قاتل صاحبنظران، گفت
چشمی که بود منشا مستانگی ما
هوش مصنوعی: گفتم که چه کسی میتواند قاتل اندیشمندان باشد، او پاسخ داد که چشمی که باعث شگفتی و سرمستی ماست، همان منبع این موضوع است.
عالم همه را سوخت به یک شعله فروغی
شمعی که بود باعث پروانگی ما
هوش مصنوعی: جهان را شعلهای از نور یک شمع سوزانده است که همین شمع باعث شده ما پروانهوار حول آن بچرخیم.