گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۵

گرد مه خط سیه‌کار نداری، داری
روز روشن به شب تار نداری، داری
صنعت دلکش داود ندانی، دانی
زره از طرهٔ طرار نداری، داری
زلف را دام دل‌آویز نسازی، سازی
فکر دل‌های گرفتار نداری، داری
صف دل‌ها همه از تیر ندوزی، دوزی
خم ابروی کمان‌دار نداری، داری
خون مردم همه بر خاک نریزی، ریزی
چشم سرمست دل‌آزار نداری، داری
بی‌دلان را همه رنجور نخواهی، خواهی
عاشقان را همه بیمار نداری، داری
چشم صاحب‌نظر از سحر نبندی، بندی
چشم افسونگر سحار نداری، داری
پی خونریزی عشاق نکوشی، کوشی
سپه غمزه خونخوار نداری، داری
بر فلک توسن اقبال نتازی، تازی
بر قمر عقرب جرار نداری، داری
جام می از کف اغیار ننوشی، نوشی
سر خونخواریم ای یار نداری، داری
بر فروغی ز جفا تیغ نیازی، یازی
قصد یاران وفادار نداری، داری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرد مه خط سیه‌کار نداری، داری
روز روشن به شب تار نداری، داری
هوش مصنوعی: تو در روشنایی روز نیز نمی‌توانی لکه‌ی سیاه را ببینی، اما در شب تاریک، هیچ نشانه‌ای از آن لکه ندارید.
صنعت دلکش داود ندانی، دانی
زره از طرهٔ طرار نداری، داری
هوش مصنوعی: زیبایی هنر داود را نمی‌دانی، اما می‌دانی که اگر زره‌ای از موهای پریشان داشته باشی، داری.
زلف را دام دل‌آویز نسازی، سازی
فکر دل‌های گرفتار نداری، داری
هوش مصنوعی: اگر زلف را به دام دل‌فریب نیندازی، به فکر دل‌های درگیر و گرفتار نیستی، اما در حقیقت، چنین تفکری را داری.
صف دل‌ها همه از تیر ندوزی، دوزی
خم ابروی کمان‌دار نداری، داری
هوش مصنوعی: دل‌های همه را با تیر عشق پر کرده‌ای، اما هیچ دوزی از ناز ابروی کمان‌دار را در خود نداری!
خون مردم همه بر خاک نریزی، ریزی
چشم سرمست دل‌آزار نداری، داری
هوش مصنوعی: مردم فدای تو نشوند، اما تو از درد و رنج عشقت بی‌خبر نیستی و به آن توجهی نداری.
بی‌دلان را همه رنجور نخواهی، خواهی
عاشقان را همه بیمار نداری، داری
هوش مصنوعی: در بین افرادی که دل شاداب و دوستی دارند، نمی‌توانی همه را همیشه غمگین ببینی؛ همچنین نمی‌توانی عاشقان را بدون درد و رنج تصور کنی، چرا که خودت نیز این تجربه را داری.
چشم صاحب‌نظر از سحر نبندی، بندی
چشم افسونگر سحار نداری، داری
هوش مصنوعی: اگر به جاذبه‌های سحر و زیبایی‌های طبیعی توجه نکنی، نمی‌توانی از زیبایی‌های آن بهره‌مند شوی. تو خود داری اما آن زیبایی واقعی را نمی‌بینی.
پی خونریزی عشاق نکوشی، کوشی
سپه غمزه خونخوار نداری، داری
هوش مصنوعی: اگر برای عشق و احساسات خود تلاش نکنی، در واقع باید در انتظار عواقب آن باشی، چون تیرگی و زخم‌های دل چه بسا به سراغت بیاید.
بر فلک توسن اقبال نتازی، تازی
بر قمر عقرب جرار نداری، داری
هوش مصنوعی: در آسمان، تو با شجاعت و موفقیت پیش می‌رانی، و در مقابل قمر و ستاره‌ها، تو هیچ ترسی نداری و در عین حال، وجودت ارزشمند است.
جام می از کف اغیار ننوشی، نوشی
سر خونخواریم ای یار نداری، داری
هوش مصنوعی: اگر از دست دیگران باده نخورید، باده‌ای بنوشید که در آن سرِ خونخواران وجود دارد، ای دوست. تو چیزی نداری، اما در واقع چیزی داری.
بر فروغی ز جفا تیغ نیازی، یازی
قصد یاران وفادار نداری، داری
هوش مصنوعی: تو به خاطر جفا و ظلم خودت، بی‌رحمانه به دوستان وفادار خودت حمله می‌کنی و اصلاً توجهی به آن‌ها نداری.

حاشیه ها

1399/05/02 12:08
. دکتر شکوهی

لَخت نخست بیت سوم:
نا-درست: زلف رام دام دل‌آویز نسازی، سازی
درست: زلف را دام دل‌آویز نسازی، سازی
.