گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۳

تو شکر لب که با خسرو بسی شیرین سخن داری
کجا آگاهی از شوریده حال کوه کن داری
مرا از انجمن در گوشهٔ خلوت نشانیدی
ولی با مدعی خوش خلوتی در انجمن داری
من آن شهرم که سیلاب محبت ساخت ویرانم
تو آن گنجی که در ویرانهٔ دلها وطن داری
نخواهی بر سر خاک من آمد روز محشر هم
که از هر سو هزاران کشتهٔ خونین کفن داری
گرفتار کمندت تازه گردیدم به امیدی
که لطف بی نهایت با اسیران کهن داری
اگر از پرده رازم آشکارا شد چه غم دارم
که پنهان از همه عالم نگاهی سوی من داری
هم از موی تو پابستم هم از بوی تو سرمستم
که سنبل در سمن داری و گل در پیرهن داری
تو هم یوسف کنی در چاه و هم از چه کشی بیرون
که هم چاه ذقن داری و هم مشکین رسن داری
کمانداری ندیدم در کمین گاه نظر چون تو
که دلها را نشان غمزهٔ ناوک فکن داری
سزد گر قدر قیمت بشکنی عنبر فروشان را
که خط عنبرین و طره عنبر شکن داری
نجات از تلخ کامی می‌توان دادن فروغی را
که هم شکر فشان یاقوت و هم شیرین دهن داری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو شکر لب که با خسرو بسی شیرین سخن داری
کجا آگاهی از شوریده حال کوه کن داری
هوش مصنوعی: تو زبان شیرینت را با خسروان خوش می‌گویی، اما از حال دیوانه‌وار کوه کن خبر نداری.
مرا از انجمن در گوشهٔ خلوت نشانیدی
ولی با مدعی خوش خلوتی در انجمن داری
هوش مصنوعی: تو مرا در گوشه‌ای دور از جمع نشانده‌ای، اما خودت با کسی که به ادعاهایش می‌نازی، در دل جمع در آرامشی لذت‌بخش هستی.
من آن شهرم که سیلاب محبت ساخت ویرانم
تو آن گنجی که در ویرانهٔ دلها وطن داری
هوش مصنوعی: من از آن شهری هستم که محبت، آن را به ویرانی کشانده است. تو مانند گنجی هستی که در دل‌های ویران شده، خانه دارد.
نخواهی بر سر خاک من آمد روز محشر هم
که از هر سو هزاران کشتهٔ خونین کفن داری
هوش مصنوعی: هرگز در روز قیامت بر سر خاک من نخواهی آمد، حتی اگر در آنجا هزاران کشتهٔ خونین کفن‌پوش وجود داشته باشند.
گرفتار کمندت تازه گردیدم به امیدی
که لطف بی نهایت با اسیران کهن داری
هوش مصنوعی: در دام محبت تو گرفتار شدم و امید دارم که لطف بی‌پایانت به اسیران قدیمی‌ات نیز شامل حال من شود.
اگر از پرده رازم آشکارا شد چه غم دارم
که پنهان از همه عالم نگاهی سوی من داری
هوش مصنوعی: اگر رازهای من به روشنی دربیاید، برایم مهم نیست که همه دنیا از آن باخبر شوند، چرا که تو همچنان یک نگاه خاص به من داری.
هم از موی تو پابستم هم از بوی تو سرمستم
که سنبل در سمن داری و گل در پیرهن داری
هوش مصنوعی: من هم به خاطر موی تو اسیر شده‌ام و هم به خاطر بوی تو سرشسته و شاداب. زیرا تو سنبل را در سمن (پوشاکی از لطافت) داری و گل را در آغوش خود.
تو هم یوسف کنی در چاه و هم از چه کشی بیرون
که هم چاه ذقن داری و هم مشکین رسن داری
هوش مصنوعی: تو هم مثل یوسف در چاه می‌افتی و هم با زحمت از آن بیرون می‌آیی، چرا که در عین حال که در چاه هستی، می‌توانی از زیبایی و جذابیت خود استفاده کنی.
کمانداری ندیدم در کمین گاه نظر چون تو
که دلها را نشان غمزهٔ ناوک فکن داری
هوش مصنوعی: کسی را ندیده‌ام که مانند تو در پنهان‌گاه خود، با یک نگاه، دل‌ها را هدف تیر غمزه‌اش قرار دهد.
سزد گر قدر قیمت بشکنی عنبر فروشان را
که خط عنبرین و طره عنبر شکن داری
هوش مصنوعی: اگر کسی قیمت تو را نشناخت و تو را زیر سوال برد، هیچ اشکالی ندارد چون تو خودت زیبایی و خاصیتی داری که دیگران نمی‌توانند آن را درک کنند.
نجات از تلخ کامی می‌توان دادن فروغی را
که هم شکر فشان یاقوت و هم شیرین دهن داری
هوش مصنوعی: نجات از ناکامی و مشکلات زندگی ممکن است به کمک روشنایی و زیبایی‌ای باشد که در وجود تو نهفته است، همچون یاقوتی که شیرینی و جذابیتش همگان را به خود جلب می‌کند.