غزل شمارهٔ ۴۵۳
ای صورت زیبا که به سیرت ملکستی
بر روی زمین غیرت ماه فلکستی
یارب چه سواری تو که بر غارت دلها
سرگرم ز هر گوشه پی تاز و تکستی
ای کاش ببینند جراحات درونم
تا خلق بدانند که کان نمکستی
عشق آمده عقل از پی بیچارگیش رفت
وین نیست یقین تو که در عین شکستی
ای شیخ که منعم کنی از جنت کویش
زین نکته توان یافت که اهل دَرَکستی
ای عشق جهانسوز درآ از در اغیار
تا یار بداند که چه مجرب محکستی
نازم سرت ای شمع فروزان فروغی
زیرا که در این بزم الفوار یکستی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای صورت زیبا که به سیرت ملکستی
بر روی زمین غیرت ماه فلکستی
هوش مصنوعی: ای زیبای خوشچهره، که به روح و باطنات مانند فرشتگانی، بر روی زمین هستی و حسادت ماه آسمان به توست.
یارب چه سواری تو که بر غارت دلها
سرگرم ز هر گوشه پی تاز و تکستی
هوش مصنوعی: ای خدای من، تو چه سواری هستی که دلها را به یغما میبری و از هر سو در جستجوی تازگی و تحولی.
ای کاش ببینند جراحات درونم
تا خلق بدانند که کان نمکستی
هوش مصنوعی: ای کاش دیگران زخمهای باطنم را ببینند تا بفهمند چه دردی را تحمل میکنم و چه سختیهایی را پشت سر گذاشتهام.
عشق آمده عقل از پی بیچارگیش رفت
وین نیست یقین تو که در عین شکستی
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که عقل از پریشانیاش فرار کند، و این مطمئن نیست که تو در حالی که دچار تردید هستی، به یاد عشق نیفتی.
ای شیخ که منعم کنی از جنت کویش
زین نکته توان یافت که اهل دَرَکستی
هوش مصنوعی: ای شیخ، تو که مرا از بهشت کوی خود محروم میکنی، از این نکته میتوان فهمید که تو انسانی معمولی هستی.
ای عشق جهانسوز درآ از در اغیار
تا یار بداند که چه مجرب محکستی
هوش مصنوعی: ای عشق که آتش در دلها میافروزی، از راه غیرت وارد شو تا محبوب بداند که تو چه اندازه قوی و با تجربهای.
نازم سرت ای شمع فروزان فروغی
زیرا که در این بزم الفوار یکستی
هوش مصنوعی: من به تو افتخار میکنم، ای شمع درخشان و روشن، زیرا که در این مهمانی پرشکوه، تو یگانهای و بینظیری.