گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۱

تا به چشمان سیه سرمه درانداخته‌ای
آهوان را همه خون در جگر انداخته‌ای
به هوای لب بامت که نشیمن نتوان
طایران را همه از بال و پر انداخته‌ای
ای دل غم زده از عجز تو معلومم شد
که بر تیغ محبت سپر انداخته‌ای
می‌توان یافتن از تیشهٔ فرهاد ای عشق
که بسی کوه گران از کمر انداخته‌ای
به کمند تو اگر تازه گرفتاری نیست
پس چرا یار قدیم از نظر انداخته‌ای
هیچ مرغ دلی از حلقهٔ زلف تو نجست
این چه دامی است که در رهگذر انداخته‌ای
سرگران رفته‌ای از حلقهٔ عشاق برون
جان به کف طایفه را در خطر انداخته‌ای
گره از چین سر زلف گشودستی باز
یا به دامان صبا مشک تر انداخته‌ای
نه همین کشتهٔ عشق تو فروغی تنهاست
ای بسا کشته که بر یکدیگر انداخته‌ای

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به چشمان سیه سرمه درانداخته‌ای
آهوان را همه خون در جگر انداخته‌ای
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبای تو که با سرمه تزیین شده، چنان دل‌فریب است که همه آهوها را به غم و اندوه انداخته است.
به هوای لب بامت که نشیمن نتوان
طایران را همه از بال و پر انداخته‌ای
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی لب‌های شما، تمام پرندگان را از بال و پرشان بی‌نصیب کرده‌اید، طوری که آنها نمی‌توانند بر روی بام شما بنشینند.
ای دل غم زده از عجز تو معلومم شد
که بر تیغ محبت سپر انداخته‌ای
هوش مصنوعی: ای دل غمگین، از ناتوانی تو فهمیدم که در برابر عشق، تسلیم شده‌ای و از خود دفاع نمی‌کنی.
می‌توان یافتن از تیشهٔ فرهاد ای عشق
که بسی کوه گران از کمر انداخته‌ای
هوش مصنوعی: عشق، تو می‌توانی به راحتی به یاری تیشهٔ فرهاد، کوه‌های عظیم را از جا بکنید.
به کمند تو اگر تازه گرفتاری نیست
پس چرا یار قدیم از نظر انداخته‌ای
هوش مصنوعی: اگر در دام تو هنوز شخصی جدید نیفتاده، پس چرا دوست قدیمی‌ات را فراموش کرده‌ای؟
هیچ مرغ دلی از حلقهٔ زلف تو نجست
این چه دامی است که در رهگذر انداخته‌ای
هوش مصنوعی: هیچ پرنده‌ای نتوانسته از دام زلف تو رهایی یابد. این چه دام عجیبی است که در مسیر عشق گذاشته‌ای؟
سرگران رفته‌ای از حلقهٔ عشاق برون
جان به کف طایفه را در خطر انداخته‌ای
هوش مصنوعی: تو که از جمع عاشقان دور شده‌ای، جان را در دست گرفته‌ای و با این کار، طایفه و گروهی را در خطر قرار داده‌ای.
گره از چین سر زلف گشودستی باز
یا به دامان صبا مشک تر انداخته‌ای
هوش مصنوعی: یا اینکه گره‌ای از چین‌های موی خود باز کرده‌ای، یا اینکه به خاطر نسیم صبا مشک تازه‌ای را بر دامن خود انداخته‌ای.
نه همین کشتهٔ عشق تو فروغی تنهاست
ای بسا کشته که بر یکدیگر انداخته‌ای
هوش مصنوعی: عشق تو تنها من را به خاک انداخت، اما چه بسیار افرادی که به خاطر عشق، دیگران را نیز به کشتن داده‌اند.

حاشیه ها

1398/03/30 18:05
مسعود

بیت‌ اخر یکدگر درسته