گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۶

تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو
حلق من است و حلقهٔ زلف دوتای تو
گر من میان اهل محبت نبودمی
کس را نبود طاقت جور و جفای تو
دامن کشان گذر ننمودی به خاک من
تا جان نازنین ننمودم فدای تو
گر سایه به سرم فکند شاه باز بخت
دوری نمی‌کند سرم از خاک پای تو
دانی که در شریعت ما کیست کشتنی
بیگانه‌ای که هیچ نگشت آشنای تو
تو خود چه گلشنی که هوای خوش بهشت
بیرون نمی‌برد ز سر ما هوای تو
زاهد به یاد کوثر و صوفی به فکر می
ما و تصور لب مستی فزای تو
آگاهیش ز راحت عشاق خسته نیست
هر کاو نشد نشانهٔ تیر بلای تو
برگشته بخت آن که به خونش نیفکند
مژگان چشم ساحر مردم ربای تو
یارب چه مظهری که فروغی ز هر طرف
بگشاده چشم جان به امید لقای تو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو
حلق من است و حلقهٔ زلف دوتای تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق و وفا بین ما برقرار است، من همچنان به تو وابسته‌ام و ارتباطی عمیق با موهای تو دارم.
گر من میان اهل محبت نبودمی
کس را نبود طاقت جور و جفای تو
هوش مصنوعی: اگر من در میان دوستداران عشق نمی‌بودم، هیچ‌کس توانایی تحمل سختی‌ها و بی‌رحمی‌های تو را نداشت.
دامن کشان گذر ننمودی به خاک من
تا جان نازنین ننمودم فدای تو
هوش مصنوعی: تو به آرامی و با ناز از کنار من عبور نکردی، و من هم جان عزیزم را فدای تو نکردم.
گر سایه به سرم فکند شاه باز بخت
دوری نمی‌کند سرم از خاک پای تو
هوش مصنوعی: اگر شاه بخت بر من سایه بیفکند، دوری از تو برایم امکان‌پذیر نیست و سرم از خاک پای تو جدا نمی‌شود.
دانی که در شریعت ما کیست کشتنی
بیگانه‌ای که هیچ نگشت آشنای تو
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی در قوانین ما چه کسی را می‌توان کشت؟ کسی که هیچ‌گاه با تو آشنا نشده و بیگانه است.
تو خود چه گلشنی که هوای خوش بهشت
بیرون نمی‌برد ز سر ما هوای تو
هوش مصنوعی: تو چقدر زیبا هستی که حتی هوای دلپذیر بهشت هم نمی‌تواند دل ما را از یاد تو ببرد.
زاهد به یاد کوثر و صوفی به فکر می
ما و تصور لب مستی فزای تو
هوش مصنوعی: زاهد مشغول یادآوری نعمت‌های بهشتی است و صوفی در حال فکر کردن به می و شراب ماست و در ذهنش تصویر لب‌های هشیار تو را دارد که این لذت را افزایش می‌دهد.
آگاهیش ز راحت عشاق خسته نیست
هر کاو نشد نشانهٔ تیر بلای تو
هوش مصنوعی: آن کسی که از درد و رنج عاشقان بی‌خبر است، هرگز به نشانهٔ خنجر عشق تو مبتلا نشده است.
برگشته بخت آن که به خونش نیفکند
مژگان چشم ساحر مردم ربای تو
هوش مصنوعی: افرادی که دچار دل شکستگی و درد ناشی از عشق می‌شوند، به خاطر کارهای اشتباه و خیانت‌های دیگری، دیگر نمی‌توانند به خوشبختی و سعادت برسند. این افراد به نوعی گرفتار جادو و فریب عشق می‌شوند و نمی‌توانند از آن رهایی یابند.
یارب چه مظهری که فروغی ز هر طرف
بگشاده چشم جان به امید لقای تو
هوش مصنوعی: ای کاش چه نور زیبایی که از هر سو به جان می تابد و چشم انتظار دیدار تو هستم.

حاشیه ها

1398/08/31 04:10
کاظم ایاصوفی

بیت چهارم مصراع اول سایه بر سرم صحیح است