غزل شمارهٔ ۴۳۵
ای اهل نظر کشتهٔ تیر نگه تو
خون همه در عهدهٔ چشم سیه تو
هر جا که خرامان گذری با سپه ناز
شاهان همه گردند اسیر سپه تو
ملک دل صاحب نظران زیر و زبر شد
زان فتنه که خفتهست به زیر کله تو
یعقوب اگر چاه زنخدان تو بیند
بی خود فکند یوسف خود را به چه تو
خورشید فروزنده شبی پردهنشین شد
کآمد به در از پرده مه چارده تو
زلف و رخت از بهر همین دل کش و زیباست
تا فرخ و میمون گذرد سال و مه تو
من چاره چشم تو خود هیچ ندانم
الا که علاجش کنم از خاک ره تو
گر خون مرا چشم تو بی جرم بریزد
بینم گنه خویش و نبینم گنه تو
ترسم که پس از کوشش بسیار فروغی
رحمی به گدایان نکند پادشه تو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای اهل نظر کشتهٔ تیر نگه تو
خون همه در عهدهٔ چشم سیه تو
هوش مصنوعی: ای اهل نظر، تو با یک نگاه به من، قلبم را مجروح کردهای و همهٔ حسرتها و دردهای ناشی از عشق، بر عهدهٔ چشمهای تیره و زیبای توست.
هر جا که خرامان گذری با سپه ناز
شاهان همه گردند اسیر سپه تو
هوش مصنوعی: هر جا که تو با زیبایی و ناز قدم برداری، تمام ستارههای خوشبختی و محبوبیت کسانی که مانند شاهان باشکوهند، تحت تاثیر و جذبه تو قرار خواهند گرفت.
ملک دل صاحب نظران زیر و زبر شد
زان فتنه که خفتهست به زیر کله تو
هوش مصنوعی: دلهای اهل نظر به خاطر آن فتنه که در زیر سر تو خوابیده است، به هم ریخته و آشفته شده است.
یعقوب اگر چاه زنخدان تو بیند
بی خود فکند یوسف خود را به چه تو
هوش مصنوعی: اگر یعقوب چهره تو را ببیند، چنان عاشق تو میشود که تمام روزگار خود را فراموش میکند و خود را به خطر میاندازد، همانطور که یوسف خود را به چاه انداخت.
خورشید فروزنده شبی پردهنشین شد
کآمد به در از پرده مه چارده تو
هوش مصنوعی: خورشید درخشان شب پردهنشین شد و ماه چهارده به در آمد.
زلف و رخت از بهر همین دل کش و زیباست
تا فرخ و میمون گذرد سال و مه تو
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت چهره و موی تو برای این است که دل را شاد و خوشنود کند، تا سال و ماه به خوشی و شادابی بگذرد.
من چاره چشم تو خود هیچ ندانم
الا که علاجش کنم از خاک ره تو
هوش مصنوعی: من هیچ راه حلی برای چشمان تو نمیشناسم، جز این که درد آنها را با خاکی که در مسیر توست درمان کنم.
گر خون مرا چشم تو بی جرم بریزد
بینم گنه خویش و نبینم گنه تو
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو بدون هیچ دلیلی ریختن خون مرا ببینند، من تنها خطای خود را میبینم و خطای تو را نادیده میگیرم.
ترسم که پس از کوشش بسیار فروغی
رحمی به گدایان نکند پادشه تو
هوش مصنوعی: میترسم که بعد از تلاش زیاد، پادشاه تو رحم و توجهی به فقرا نکند.