گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۴

به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من
که منتی است ز شمشیر او به گردن من
فرشته سینه سپر می‌کند چو از سر ناز
سوار می‌گذرد ترک ناوک‌افکن من
اگر تجلی آن ماه سبز خط این است
بهل که برق بسوزد تمام خرمن من
سؤال کردم ازو فتنه در حقیقت چیست
جواب داد که رمزی ز چشم پر فن من
چگونه پای توانم کشید از آن سر کوی
کنون که دست محبت گرفته دامن من
چنان ز دوست ملولم که گر حدیث کنم
هزار ناله برآید ز قلب دشمن من
اثر در آن دل سنگین نمی‌کند چه کنم
وگرنه رخنه به فولاد کرده شیون من
سواد زلف و بیاض رخ تو روشن کرد
حکایت شب تاریک و روز روشن من
نصیب من ز تو هر روز تیر دلدوز است
فغان اگر نرسد روزی معین من
به شاخسار خود ای گل مرا نشیمن ده
که مرغ سدره خورد حسرت نشیمن من
فروغی از رخ آن مه نظر نمی‌بندم
اگر سپهر ببندد کمر به کشتن من

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من
که منتی است ز شمشیر او به گردن من
هوش مصنوعی: تن من که از خون ناشی از ضربه‌های قاتل رنگین شده، در واقع باری است بر دوش من که ناشی از رفتار شمشیر اوست و من باید تاوان آن را بپردازم.
فرشته سینه سپر می‌کند چو از سر ناز
سوار می‌گذرد ترک ناوک‌افکن من
هوش مصنوعی: زمانی که معشوقه‌ی زیبا و نازنینی با وقار و زیبایی از کنار می‌گذرد، فرشته‌ها به خاطر عظمت و جلال او سر خود را به زیر می‌اندازند و احترام می‌گذارند. عشق او نسبت به من مثل تیرهایی است که به قلبم فرود می‌آید.
اگر تجلی آن ماه سبز خط این است
بهل که برق بسوزد تمام خرمن من
هوش مصنوعی: اگر جلوه‌ی آن ماه سبز این طور باشد، بهتر است که تمام محصوالم بسوزد.
سؤال کردم ازو فتنه در حقیقت چیست
جواب داد که رمزی ز چشم پر فن من
هوش مصنوعی: سؤالی از او کردم که فتنه واقعی چیست. او پاسخ داد که این فتنه، رمزی است که در چشم‌های پر از هنر من نهفته است.
چگونه پای توانم کشید از آن سر کوی
کنون که دست محبت گرفته دامن من
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم از اینجا به آن طرف کوچه بروم در حالی که با محبت، دامن من را گرفته‌اند؟
چنان ز دوست ملولم که گر حدیث کنم
هزار ناله برآید ز قلب دشمن من
هوش مصنوعی: چنان از دوست ناامید شده‌ام که اگر بخواهم از دل‌تنگی‌ام بگویم، قلب دشمنم از این ناله‌ها به لرزه درخواهد آمد.
اثر در آن دل سنگین نمی‌کند چه کنم
وگرنه رخنه به فولاد کرده شیون من
هوش مصنوعی: در دل کسی که سنگین است، احساس من تأثیری ندارد. اگر نه، فریاد من می‌تواند به سختی همچون فولاد نیز نفوذ کند.
سواد زلف و بیاض رخ تو روشن کرد
حکایت شب تاریک و روز روشن من
هوش مصنوعی: رنگ سیاه موها و سفیدی صورت تو، داستان شب تاریک و روز روشن مرا روشن ساخت.
نصیب من ز تو هر روز تیر دلدوز است
فغان اگر نرسد روزی معین من
هوش مصنوعی: هر روز نصیب من از تو درد دل و تیر عشق است. آه، اگر روزی معین برای من نرسد.
به شاخسار خود ای گل مرا نشیمن ده
که مرغ سدره خورد حسرت نشیمن من
هوش مصنوعی: ای گل، بر روی شاخه‌ی خود به من پناه بده، چون پرنده‌ای که درخت سدره را آرزو می‌کند، من نیز آرزوی سکونت و آرامش در کنار تو را دارم.
فروغی از رخ آن مه نظر نمی‌بندم
اگر سپهر ببندد کمر به کشتن من
هوش مصنوعی: من هرگز نگاه از چهره آن معشوق برنمی‌دارم، حتی اگر آسمان (سرنوشت) تصمیم به حذف من بگیرد.