گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۸

شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن
آرام جان او مشو، آزار جان ما مکن
از بهر حسرت خوردنم، لب بر لب ساغر منه
دست از پی آزردنم در گردن مینا مکن
در بزم غیر ای بی وفا بهر خدا مگذار پا
ما را و خود را بیش از این آزرده و رسوا مکن
هردم به مجلس ای رقیب از یار دلجویی مجو
خاطر نگهداریش را خاطر نشان ما مکن
دردِ فروغی را دوا ، تا کِی به فردا افکنی،
اندیشه از فردا بدار، امروز را فردا مکن

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن
آرام جان او مشو، آزار جان ما مکن
هوش مصنوعی: در شب‌ها به میهمانی مدعی نرو و به آرامش او لطمه نزن. جان او را آزار نده و به ما نیز زحمت نرسان.
از بهر حسرت خوردنم، لب بر لب ساغر منه
دست از پی آزردنم در گردن مینا مکن
هوش مصنوعی: برای اینکه حسرتی در دل نداشته باشم، دستت را از ساغر دور نگه‌دار و در پی آزردن من نباش، لطفاً به گردن معشوقم هم آسیب نزن.
در بزم غیر ای بی وفا بهر خدا مگذار پا
ما را و خود را بیش از این آزرده و رسوا مکن
هوش مصنوعی: ای بی وفا! در جشن و مهمانی دیگران، به خاطر خدا، ما را ترک نکن و خودت را بیش از این در معرض آزار و رسوایی قرار نده.
هردم به مجلس ای رقیب از یار دلجویی مجو
خاطر نگهداریش را خاطر نشان ما مکن
هوش مصنوعی: هر لحظه در مجلس تو به یاد یار دلجویی نکن، خودت را مشغول نگه‌داری از او نکن و به ما یادآوری نکن که چه حسی داریم.
دردِ فروغی را دوا ، تا کِی به فردا افکنی،
اندیشه از فردا بدار، امروز را فردا مکن
هوش مصنوعی: هیچ زمان درد و رنج خود را به آینده واگذار نکن. به جای اینکه نگرانی‌ها و افکار منفی‌ات را به فردا منتقل کنی، سعی کن امروز را زندگی کنی و به بهبود اوضاع بپردازی.

حاشیه ها

1398/10/16 15:01

درد فروغی را دوا تا کی بفردا افکنی---درست است

1403/02/14 22:05
سیدمحمد جهانشاهی

دردِ فروغی را دوا ، تا کِی به فردا افکنی