غزل شمارهٔ ۴۰۷
ای پیک سحرگاهی پیغامی از و سرکن
ور تنگ شکر خواهی این نکته مکرر کن
گفتی که بکش دامان از خاک در جانان
سر پیچم از این فرمان، فرمایش دیگر کن
خواهی نخوری یک جو خون از فلک کج رو
هم بنده ساقی شو، هم خدمت ساغر کن
ای از همه خوبان به، شکر کش و فرمان ده
هم پای به میدان نه، هم دست به خنجر کن
تو لعبت حوری وش، زان روی دلت دلکش
خط بر در جنت کش، خون در دل کوثر کن
با غمزهٔ غارتگر ترکانه درآ از در
هم خانه به یغما بر، هم شهر مسخر کن
تیر ستمت خوردم، بار المت بردم
یعنی ز غمت مردم، اندیشه ز داور کن
بت چون تو ندیدم من، سنگین دل و سیمین تن
یا بیخ مرا برکن، یا خاک مرا زر کن
ای کرده قدت بر پا هم فتنه و هم غوغا
برخیز و فروغی را آسوده ز محشر کن
غزل شمارهٔ ۴۰۶: یا که دندان طمع را از لب جانان بکنغزل شمارهٔ ۴۰۸: شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پیک سحرگاهی پیغامی از و سرکن
ور تنگ شکر خواهی این نکته مکرر کن
هوش مصنوعی: ای پیامآور صبحگاهی، پیامی برسان و اگر میخواهی شکر شیرین بچشی، این نکته را بارها تکرار کن.
گفتی که بکش دامان از خاک در جانان
سر پیچم از این فرمان، فرمایش دیگر کن
هوش مصنوعی: گفتی که از خاک جدا شو و به محبوب نزدیکتر شو، اما من از این دستور پیروی نمیکنم و از تو میخواهم دستور دیگری بدهی.
خواهی نخوری یک جو خون از فلک کج رو
هم بنده ساقی شو، هم خدمت ساغر کن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از مصائب و سختیهای زندگی خلاص شوی و از آنها آسیب نبینی، باید هم در خدمت دوست باشی و هم از نعمتها و لذتها بهرهمند شوی.
ای از همه خوبان به، شکر کش و فرمان ده
هم پای به میدان نه، هم دست به خنجر کن
هوش مصنوعی: ای زیباترین از همه، شکر را بپاش و فرمان بده، همپا به میدان بیا و هم با خنجر دست به کار شو.
تو لعبت حوری وش، زان روی دلت دلکش
خط بر در جنت کش، خون در دل کوثر کن
هوش مصنوعی: تو زیبا و دلربا هستی، آنچنان که چهرهات دل را میرباید. شکلی زیبا بر در بهشت بکش و خون محبت را در دل کوثر بریز.
با غمزهٔ غارتگر ترکانه درآ از در
هم خانه به یغما بر، هم شهر مسخر کن
هوش مصنوعی: با چشمان زیبا و جذاب خود، به خانه من وارد شو و با سحر و جادو، دل و زندگی مرا در اختیار بگیر و تمام شهر را تحت تأثیر خود قرار بده.
تیر ستمت خوردم، بار المت بردم
یعنی ز غمت مردم، اندیشه ز داور کن
هوش مصنوعی: من زیر بار ستم تو به شدت آسیب خوردم و از اندوه تو جانم به لب رسید. از خداوند بخواه تا به این وضعیت رسیدگی کند.
بت چون تو ندیدم من، سنگین دل و سیمین تن
یا بیخ مرا برکن، یا خاک مرا زر کن
هوش مصنوعی: من هرگز موجودی مانند تو را ندیدهام، تو با دلی سنگین و بدنی نقرهای. یا ریشهام را از زمین جدا کن، یا مرا به طلا تبدیل کن.
ای کرده قدت بر پا هم فتنه و هم غوغا
برخیز و فروغی را آسوده ز محشر کن
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبای من، قامت زیبا و کشیدهات باعث آشفتگی و هیاهو در دلها شده است، برخیز و روشنایی و روشنی را از این شور و هیجان دور کن و به آرامش برسان.
حاشیه ها
1395/10/18 09:01
کسرا
هوش از سر آدمی می برد
1398/10/16 15:01
ای از همه خوبان به، لشکرکش و فرمانده----درست است