گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۷

تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم
هم ایمن از بلاییم، هم فارغ از گزندیم
گفتی برو ز کویم تا پای رفتنت هست
زین جا کجا توان رفت زیرا که پایبندیم
از طاق ابروانت وز تار گیسوانت
هم خسته کمانیم، هم بسته کمندیم
در دعوی محبت هم خوار و هم عزیزیم
در عالم مودت هم پست و هم بلندیم
او جز ملامت ما بر خود نمی‌پذیرد
ما جز سلامت او بر خود نمی‌پسندیم
در عین تیرباران چشم از تو برنبستیم
در وقت دادن جان دل از تو برنکندیم
وقتی نشد که بی دوست بر حال خود نگرییم
روزی نشد که در عشق بر کار خود نخندیم
گو از کمان مزن تیر کز دل به خون تپیدیم
گو از میان مکش تیغ کز کف سپر فکندیم
با قهر و لطف معشوق در عاشقی فروغی
هم چشمه‌سار زهریم، هم کاروان قندیم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم
هم ایمن از بلاییم، هم فارغ از گزندیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر چشمان جذاب تو دچار درد و رنج هستیم، اما در عین حال از خطرات و آسیب‌ها در امانیم و بی‌خیال از مشکلات زندگی هستیم.
گفتی برو ز کویم تا پای رفتنت هست
زین جا کجا توان رفت زیرا که پایبندیم
هوش مصنوعی: گفتی که برو از کوی من، تا زمانی که هنوز پای رفتنت هست. اما از اینجا کجا می‌توانم بروم، زیرا که به تو وابسته‌ام.
از طاق ابروانت وز تار گیسوانت
هم خسته کمانیم، هم بسته کمندیم
هوش مصنوعی: از قوس ابروهایت و از تارهای موهایت هم دل‌باخته‌ام و هم اسیر عشقت شده‌ام.
در دعوی محبت هم خوار و هم عزیزیم
در عالم مودت هم پست و هم بلندیم
هوش مصنوعی: در عشق و محبت گاهی احساس حقارت و شکست دارم و گاهی هم احساس بزرگی و ارزشمند بودن. در روابط محبت‌آمیز، هم در موقعیت پایین قرار دارم و هم در جایگاه بالا.
او جز ملامت ما بر خود نمی‌پذیرد
ما جز سلامت او بر خود نمی‌پسندیم
هوش مصنوعی: او هیچ چیزی را جز سرزنش ما قبول نمی‌کند و ما هیچ چیز دیگری جز سلامت او را نمی‌پسندیم.
در عین تیرباران چشم از تو برنبستیم
در وقت دادن جان دل از تو برنکندیم
هوش مصنوعی: ما در شرایط سخت و دشوار امتیاز تو را فراموش نکردیم و حتی در زمانی که جانمان خطر داشت، عشق و محبت تو را از دل بیرون نکردیم.
وقتی نشد که بی دوست بر حال خود نگرییم
روزی نشد که در عشق بر کار خود نخندیم
هوش مصنوعی: وقتی نتوانستیم بدون دوست به خودمان نگاه کنیم، روزی هم نشد که در عشق به کار خود بخندیم.
گو از کمان مزن تیر کز دل به خون تپیدیم
گو از میان مکش تیغ کز کف سپر فکندیم
هوش مصنوعی: نمی‌خواهیم که تیر را از کمان بگذاری، چون دل ما از درد و رنج پر خون است. همچنین درخواست می‌کنیم که تیغ را از وسط برداری، زیرا ما سلاح خود را زمین گذاشته‌ایم.
با قهر و لطف معشوق در عاشقی فروغی
هم چشمه‌سار زهریم، هم کاروان قندیم
هوش مصنوعی: در عشق هم خشم و هم محبت معشوق وجود دارد. این احساسات می‌توانند مانند چشمه‌ساری زهرآگین و در عین حال مانند کاروانی از قند شیرین باشند.

حاشیه ها

1392/01/07 10:04
ناشناس

در دعوی محبت هم خوار و هم عزیزم --> در دعوی محبت هم خوار و هم عزیزیم