گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۴

تا لب می‌پرست او داد شراب مستیم
مفتی شهر می‌خورد حسرت می پرستیم
کاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پری
چهره نشان نمی‌دهد تا به حجاب هستیم
دست امیدم ار شبی بر سر زلف او رسد
طعنه بر آسمان زند فر دراز دستیم
زندهٔ جاودانیم تا حرکات عشق شد
آلت زندگانیم، علت تندرستیم
بر سر هر گذار او خاک شدم فروغیا
تا فلک بلند سر خاک شود ز پستیم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا لب می‌پرست او داد شراب مستیم
مفتی شهر می‌خورد حسرت می پرستیم
هوش مصنوعی: تا وقتی که او لب‌هایش را می‌پرستد، ما از شراب مستی می‌نوشیم و مفتی شهر هم حسرت ما را می‌خورد.
کاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پری
چهره نشان نمی‌دهد تا به حجاب هستیم
هوش مصنوعی: ای کاش به جایی بروم که هیچ نشانی از خودم نداشته باشم و در آنجا از زیبایی معشوقم لذت ببرم؛ چرا که او در حالتی که من به دنیا وابسته‌ام، خود را نشان نمی‌دهد.
دست امیدم ار شبی بر سر زلف او رسد
طعنه بر آسمان زند فر دراز دستیم
هوش مصنوعی: اگر شب دست امیدم بر موهای او برسد، انگار به آسمان طعنه می‌زنم و به اوج می‌رسم.
زندهٔ جاودانیم تا حرکات عشق شد
آلت زندگانیم، علت تندرستیم
هوش مصنوعی: ما تا زمانی که عشق در وجود ما جریان دارد، زنده‌ایم. حرکات و احساسات عاشقانه، دلیل زندگی و سلامت ما هستند.
بر سر هر گذار او خاک شدم فروغیا
تا فلک بلند سر خاک شود ز پستیم
هوش مصنوعی: در هر نقطه‌ای که می‌روم، به خاطر محبت تو به خاک تبدیل می‌شوم، اما روزی خواهی دید که آسمان بلند هم پایین می‌آید و به خاک من نزدیک می‌شود، تا نشانه‌ای از برتری‌ام بر پستی‌ها باشد.