گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۱

بخت سیه به کین من، چشم سیاه یار هم
حادثه در کمین من، فتنهٔ روزگار هم
از مژه ترک مست من صف زده بر شکست من
کار بشد ز دست من، چارهٔ نظم کار هم
ساقی از این مقام شد، صبح نشاط شام شد
خواب خوشم حرام شد، بادهٔ خوش‌گوار هم
تار طرب گسسته شد، پای طلب شکسته شد
راه امید بسته شد، چشم امیدوار هم
طایر تیر خورده‌ام، ره به چمن نبرده‌ام
فصل خزان فسرده‌ام، موسم نوبهار هم
زهر ستم چشیده‌ام، بار الم کشیده‌ام
رنج فراق دیده‌ام، محنت انتظار هم
ای زده راه دین من، شاهد دل نشین من
چشم تو در کمین من، غمزهٔ جان شکار هم
شاد ز تو روان من، زنده به بوت جان من
ذکر تو بر زبان من، مخفی و آشکار هم
ای بت دل پسند من، هر سر موت بند من
کاکل تو کمند من، طرهٔ تاب دار هم
لعل تو برق خرمنم زلف تو طوق گردنم
وه که به فکر کشتنم، مهره فتاده، مار هم
دوش فروغی از مهی یافته جانم آگهی
کز پی او به هر رهی دل بشد و قرار هم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخت سیه به کین من، چشم سیاه یار هم
حادثه در کمین من، فتنهٔ روزگار هم
هوش مصنوعی: سرنوشت تلخ من و دشمنی که دارم، باعث شده که چشم یار سیاه‌پوست من نیز برای من حادثه‌هایی را به وجود آورد. سختی‌های زندگی هم مزید بر علت شده است.
از مژه ترک مست من صف زده بر شکست من
کار بشد ز دست من، چارهٔ نظم کار هم
هوش مصنوعی: مژه‌های زیبا و جذاب معشوقه‌ام مانند تیرهای عشق به من اصابت کرده و باعث شده که کارهایم به هم بریزد. دیگر از من کاری بر نمی‌آید و به دنبال راه حلی برای نظم بخشیدن به اوضاع هستم.
ساقی از این مقام شد، صبح نشاط شام شد
خواب خوشم حرام شد، بادهٔ خوش‌گوار هم
هوش مصنوعی: ساقی از این مکان رفت، صبح شادابی آغاز شد و شب خواب خوشم را از من گرفت، همچنین نوشیدنی خوشمزه هم.
تار طرب گسسته شد، پای طلب شکسته شد
راه امید بسته شد، چشم امیدوار هم
هوش مصنوعی: موسیقی شادی خاموش شده، تلاش برای رسیدن به هدف ناکام مانده، امید به آینده از بین رفته و چشم‌های منتظر نیز ناامید شده‌اند.
طایر تیر خورده‌ام، ره به چمن نبرده‌ام
فصل خزان فسرده‌ام، موسم نوبهار هم
هوش مصنوعی: من همچون پرنده‌ای که تیر خورده‌ام، نتوانسته‌ام به باغی زیبا بروم. در فصل خزان پژمرده‌ام، در حالی که هنوز به بهار تازه نرسیده‌ام.
زهر ستم چشیده‌ام، بار الم کشیده‌ام
رنج فراق دیده‌ام، محنت انتظار هم
هوش مصنوعی: من طعم تلخ ظلم را چشیده‌ام و بار سنگین غم را به دوش کشیده‌ام. رنج دوری را تجربه کرده‌ام و سختی انتظار را نیز تحمل کرده‌ام.
ای زده راه دین من، شاهد دل نشین من
چشم تو در کمین من، غمزهٔ جان شکار هم
هوش مصنوعی: ای کسی که راه دین و روش من را نشان می‌دهی،‌ محبوب دل‌انگیز من! چشمان تو مانند کمینی برای من به انتظار نشسته‌اند و ناز و عشوه‌ات جان مرا صیقل می‌زند.
شاد ز تو روان من، زنده به بوت جان من
ذکر تو بر زبان من، مخفی و آشکار هم
هوش مصنوعی: روح من به خاطر تو شاد است و جانم به وجود تو زنده است. نام تو همواره بر زبانم جاری است و در دل پنهان و در ظاهر آشکار است.
ای بت دل پسند من، هر سر موت بند من
کاکل تو کمند من، طرهٔ تاب دار هم
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا و دل‌نواز من، هر جایی که بمیری، روح من را با خود می‌بری. موهای تو همچون دام من است و رشته‌های تاب‌دار آن دل من را به خودش جلب می‌کند.
لعل تو برق خرمنم زلف تو طوق گردنم
وه که به فکر کشتنم، مهره فتاده، مار هم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی عاشقانه و پرداختن به زیبایی معشوق پرداخته است. "لعل تو" نشان‌دهنده زیبایی و جذابیت معشوق است که مانند مروارید درخشانی، توجه را جلب می‌کند. "زلف تو" به موهای معشوق اشاره دارد که به عنوان زینتی برای او و یا نمادی از عشق و دل‌باختگی به نظر می‌رسد. "برق خرمنم" به روشنی و ماندگاری احساسات عاشق اشاره دارد که مانند نوری در زندگی عاشق می‌درخشد. از طرفی، "طوق گردنم" به وابستگی و دلبستگی عمیق عاشق به معشوق اشاره می‌کند و "وه که به فکر کشتنم" به شدت احساسات و نگرانی‌های عاشق درباره این عشق اشاره دارد. در پایان، "مهره فتاده، مار هم" نشان‌دهنده ناپایداری و خطر عشق است که ممکن است به کشتن احساسات یا بر هم زدن آرامش عاشق منجر شود. در کل، این متن بیانگر شدت عشق و چالش‌های مربوط به آن است.
دوش فروغی از مهی یافته جانم آگهی
کز پی او به هر رهی دل بشد و قرار هم
هوش مصنوعی: دیشب نوری از ماه به من الهام داد و جانم را آگاه ساخت که به خاطر او، دل و آرامشم از دست رفته است و در هر مسیری دنبالش می‌روم.

حاشیه ها

1392/01/07 09:04
ناشناس

ای بت دل پسند من، "هر سرت" موت بند من --> ای بت دل پسند من، "هر سر" موت بند من

1396/02/27 19:04
علیرضا

لذت بردم

1397/01/02 22:04
بیگانه

واااااااااااااااااااااو!!!!!!! خدااااااااای من!!!! فووووووق العاده ،فوووووووووووق العاده!!! محشر بود! کم تر شعری خونده بودم که تا این حد هر واژه ای بجه و عالی باشه... بی نظیر... همین.

1399/02/08 18:05
یعقوب زارع ندیکی

لعل تو برق خرمنم زلف تو طوق گردنم
وه که به فکر کشتنم، مهره فتاده، مار هم
در این بیت، از نظر فنون ادبی، آرایه لف‌ونشر و استعاره مکنیه را با هم می‌بینیم رو می‌بینیم که تصویر بسیار زیبایی ایجاد کرده است.
لعل در مصراع اول همان لب است که به سبب سرخی زیاد مثل صاعقه است که در خرمن زندگی شاعر افتاده است.در مصراع دوم مهره، همان مهره‌ی مار است که استعاره از لب معشوق است. مهره مار باید اصولا باید باعث نجات و شفا باشد ولی باعث هلاکت شاعر می‌شود. مار هم استعاره از موی معشوق است که بنا به ذات خویش، کُشنده است. در مجموع هم‌زمان؛ صاعقه و طناب دار و مهره‌ی مار و خود مار، دمار از روزگار شاعر در می‌آورند.