گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷۵

تا با کمان ابرو بنشست در کمینم
در خون خویش بنشاند از تیر دلنشینم
هم طره‌اش بهم زد طومار صبر و تابم
هم غمزه‌اش ز جا کند بنیاد عقل و دینم
گاهی به دل کند جا، گاهی به دیده ما را
یک جا نمی‌نشیند شاه حشم نشینم
هر گوشه اهل رازی دارد بدو نیازی
در راه عشق بازی تنها نه من چنینم
تو خرمن جمالی، من خوشه‌چین مسکین
تو خواجه بزرگی، من بنده کمینم
تو پادشاه حسنی، من دادخواه عشقم
تو فتنهٔ زمانی، من شورش زمینم
خاری که از تو آید بهتر ز تو ستانم
بویی که از تو باشد خوش تر ز یاسمینم
دست از تو بر ندارم گر می‌کشی به دارم
مهر از تو برنگیرم گر می‌کشی به کینم
روزی اگر ببینم خود را بر آستانت
دیگر کسی نبیند جان را در آستینم
آن دم که بر لب آید جانم ز زهر هجران
از لعل نوشخندت مشتاق انگبینم
بر آسمان خوبی دارم مهی فروغی
کز سجده زمینش مهری است بر جبینم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا با کمان ابرو بنشست در کمینم
در خون خویش بنشاند از تیر دلنشینم
هوش مصنوعی: زمانی که با حالت کمانی ابرو خود در کمین نشسته، به دام دلنشین من افتاده است و من را غرق در خون و غم کرده است.
هم طره‌اش بهم زد طومار صبر و تابم
هم غمزه‌اش ز جا کند بنیاد عقل و دینم
هوش مصنوعی: موهای آن معشوق به قدری زیبا و دلرباست که صبر و تحمل من را به هم می‌زند و نگاهی که به من می‌کند، عقل و ایمانم را از جا می‌کند.
گاهی به دل کند جا، گاهی به دیده ما را
یک جا نمی‌نشیند شاه حشم نشینم
هوش مصنوعی: گاهی دل ما را مورد توجه قرار می‌دهد و گاهی نیز نمی‌گذارد به راحتی در یک مکان بیاحساس بمانیم و آرامش را تجربه کنیم. من خود را در مقام یک خدمتگزار می‌بینم.
هر گوشه اهل رازی دارد بدو نیازی
در راه عشق بازی تنها نه من چنینم
هوش مصنوعی: هر شخصی در زندگی خود رازهایی دارد و برای بیان آنها نیازی به دیگران ندارد. در مسیر عشق، تنها نیستم و دیگران نیز همچون من هستند.
تو خرمن جمالی، من خوشه‌چین مسکین
تو خواجه بزرگی، من بنده کمینم
هوش مصنوعی: تو دارای زیبایی و جمال فراوانی هستی، و من مثل یک کشاورز بی‌نوا هستم که خوشه‌های زیبایی تو را جمع‌آوری می‌کند. تو در موقعیت و مقام بالایی قرار داری، در حالی که من در مقام بندگی و خدمت به تو هستم.
تو پادشاه حسنی، من دادخواه عشقم
تو فتنهٔ زمانی، من شورش زمینم
هوش مصنوعی: تو مانند یک پادشاه زیبا هستی و من کسی هستم که در پی عشق تو دادخواستی می‌کنم. تو خودت باعث اختلاف و هیجان در این زمانه‌ای، و من هم مانند شورشی در زمین هستم.
خاری که از تو آید بهتر ز تو ستانم
بویی که از تو باشد خوش تر ز یاسمینم
هوش مصنوعی: هر خاری که از تو به وجود بیاید برای من ارزشمندتر از خود توست و هر بویی که از تو بیرون بیاید خوشبوتر از عطر یاسمن است.
دست از تو بر ندارم گر می‌کشی به دارم
مهر از تو برنگیرم گر می‌کشی به کینم
هوش مصنوعی: هرگز از تو جدا نخواهم شد، حتی اگر به خاطر تو جانم را بگیرند. عشق من به تو آنقدر عمیق است که حتی در سخت‌ترین شرایط نیز نمی‌توانم آن را کم‌رنگ کنم.
روزی اگر ببینم خود را بر آستانت
دیگر کسی نبیند جان را در آستینم
هوش مصنوعی: روزی اگر خودم را در حضورت ببینم و کسی دیگر در آنجا نباشد، جانم را در آغوشم حس خواهم کرد.
آن دم که بر لب آید جانم ز زهر هجران
از لعل نوشخندت مشتاق انگبینم
هوش مصنوعی: زمانی که جانم از درد جدایی به لبم می‌رسد، به خاطر لب‌های شیرین و لبخند تو، بسیار مشتاق و در انتظار عشق و شکرینی هستم.
بر آسمان خوبی دارم مهی فروغی
کز سجده زمینش مهری است بر جبینم
هوش مصنوعی: بر آسمان خوبی، نوری دارم که از سجده زمین، نشانه‌ای بر پیشانی من است.

حاشیه ها

1398/10/16 02:01

خاری که از تو آید بهتر ز بوستانم-----درست است