غزل شمارهٔ ۳۶۶
چون ترک تیر افکن تویی، باید به خون غلطیدنم
یارب کز این میدان مباد امکان برگردیدنم
گر خنجر مردافکنت از هم ببرد خنجرم
کی میتوان از دامنت دست طمع ببریدنم
امروز دادم را بده، امشب به فریادم برس
زیرا که فردای جزا مشکل توانی دیدنم
در آب و در آتش مرا تو میدهی جنبش مرا
ور نه کجا ممکن شود از جای خود جنبیدنم
تا در غمت گریان شدم هم شاد و هم خندان شدم
این گریهٔ مستانه شد سرمایهٔ خندیدنم
تا پستهات را دیدهام حرف کسی نشنیدهام
یعنی سراسر بسته شد گوش سخن بشنیدنم
تا خیمه زد گل در چمن حسرت نصیبی کو چو من
نه بهره از شاخ سمن، نه قسمت از گل چیدنم
بیدادگر صیاد من نشنید چندان داد من
تا خود برفت از یاد من کیفیت نالیدنم
من طایر آزادهام در دام خاک افتادهام
باید که بر بام فلک زین خاک دان پریدنم
گفتم ز شوق بوسهات تا کی رسد جانم به لب
گفتا بسی جان بر لب است از خواهش بوسیدنم
تا شد فروغی طبع من مدحت گر شاه زمن
شد شهره در هر انجمن وضع ثنا سنجیدنم
شه ناصرالدین کز کرم وقتی که میبخشد درم
گوید به معدن شد ستم از دست زر بخشیدنم
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون ترک تیر افکن تویی، باید به خون غلطیدنم
یارب کز این میدان مباد امکان برگردیدنم
هوش مصنوعی: تو که به مانند تیرکمان چابک و توانمند هستی، باید در این میدان به سختی و خونریزی بیفتم. خدایا، نگذار که این امکان به وجود آید که از این میدان عقبنشینی کنم.
گر خنجر مردافکنت از هم ببرد خنجرم
کی میتوان از دامنت دست طمع ببریدنم
هوش مصنوعی: اگر خنجری تو را قطع کند، خنجر من چگونه میتواند از دامن تو دست طمع من را قطع کند؟
امروز دادم را بده، امشب به فریادم برس
زیرا که فردای جزا مشکل توانی دیدنم
هوش مصنوعی: امروز به من کمک کن و به ندای من پاسخ بده، چون فردا ممکن است دیدن تو برای من سخت و غیرممکن باشد.
در آب و در آتش مرا تو میدهی جنبش مرا
ور نه کجا ممکن شود از جای خود جنبیدنم
هوش مصنوعی: تو با وجود خود، هم در آب و هم در آتش به من زندگی و حرکت میدهی. اگر تو نبودى، چگونه ممکن بود از جایی که هستم، حرکت کنم؟
تا در غمت گریان شدم هم شاد و هم خندان شدم
این گریهٔ مستانه شد سرمایهٔ خندیدنم
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر دلتنگیات گریه کردم، همزمان احساس شادمانی و خوشحالی هم کردم. این اشکهای شاداب و سرمست من، بهانهای شد برای خندیدن و شادیام.
تا پستهات را دیدهام حرف کسی نشنیدهام
یعنی سراسر بسته شد گوش سخن بشنیدنم
هوش مصنوعی: از زمانی که پستهات را دیدهام، دیگر به هیچ سخنی گوش ندادهام. این نشاندهندهی آن است که تمام تمرکزم بر روی تو بوده و هیچ چیز دیگری برایم اهمیت نداشته است.
تا خیمه زد گل در چمن حسرت نصیبی کو چو من
نه بهره از شاخ سمن، نه قسمت از گل چیدنم
هوش مصنوعی: تا وقتی که گل در چمن شکوفا شد و خیمهاش را برپا کرد، من در حسرت آسیبپذیری و بینصیبیم. من نه به شاخ سمن دسترسی دارم و نه میتوانم گلی بچینم.
بیدادگر صیاد من نشنید چندان داد من
تا خود برفت از یاد من کیفیت نالیدنم
هوش مصنوعی: صیاد ظلمکننده من صدای نالههای مرا نشنید، به قدری که در نهایت او نیز مرا فراموش کرد و کیفیت زاری من از یادش رفت.
من طایر آزادهام در دام خاک افتادهام
باید که بر بام فلک زین خاک دان پریدنم
هوش مصنوعی: من یک پرندهٔ آزاد هستم که در دام زمین گرفتار شدهام. باید بتوانم از این خاک به سوی آسمان پرواز کنم.
گفتم ز شوق بوسهات تا کی رسد جانم به لب
گفتا بسی جان بر لب است از خواهش بوسیدنم
هوش مصنوعی: گفتم تا کی میتوانم برای بوسیدن تو انتظار بکشم که جانم در حال تمام شدن است. او پاسخ داد که بسیاری پیش از این، جانشان به لب آمده است و از شوق بوسیدن من به نفس تنگی افتادهاند.
تا شد فروغی طبع من مدحت گر شاه زمن
شد شهره در هر انجمن وضع ثنا سنجیدنم
هوش مصنوعی: زمانی که نبوغ من باعث شد تا نامم در هر جمع و محفل به خوبی برده شود، این به خاطر ستایشهایی بود که از شاه و حاکم زمانم کردم و در این میان، تواناییام در مدح و ثنای دیگران مورد ارزیابی قرار گرفت.
شه ناصرالدین کز کرم وقتی که میبخشد درم
گوید به معدن شد ستم از دست زر بخشیدنم
هوش مصنوعی: شاه ناصرالدین وقتی که از روی کرم و لطف خود به کسی پول یا کمکی میبخشد، این طور میگوید که از آنجایی که به من سختی میرسد، مثل این است که این بخشش طلا را از دل زمین خارج کردهام.
حاشیه ها
1398/10/16 01:01
گر خنجر مرد افکنت از هم ببرد حنجرم-----
در ست
أر آب و در آتش (((مرا))) تو میدهی جنبش مرا----در مورد لزوم کلمه (مرا) شک دارم.لطفا راهنمائی بفرمائید
1399/03/22 18:05
علی
باید این شعر و گذاشت جلوی مردم کشوری که ادعای می کنند شاعر بزرگ هم قومی آنهاست یک مصراع می توانند از شعر های ایشون بخونند