غزل شمارهٔ ۳۵۸
ای کعبهٔ مقصودم، وی قبلهٔ آمالم
مپسند بدین روزم، مگذار بدین حالم
هم سینه به تنگ آمد از نالهٔ شب گیرم
هم دیده به جان آمد از گریهٔ سیالم
در شامگه هجرش بگداخت تن و جانم
در دامگه عشقش بشکست پر و بالم
در حسرت دیدارش طی گشت شب و روزم
در محنت بسیارش بگذشت مه و سالم
از زلف پریشانش در هم شده ایامم
کز صف زده مژگانش وارون شده اقبالم
از شعلهٔ رخسارش میسوزم و میسازم
وز جلوهٔ رفتارش میگریم و مینالم
شب نیست که در پایش تا روز به صد زاری
یا جبهه نمیسایم یا چهره نمیمالم
گر با رخ زیبایش یکشام به صبح آرم
فیروز شود روزم، فرخنده شود فالم
گر زلف و خطش بینی معلوم شود بر تو
هم معنی اوضاعم، هم صورت احوالم
فردا که گنهکاران در پای حساب آیند
جز عشق گناهی نیست در نامهٔ اعمالم
آن روز فروغی من از قتل شوم ایمن
کاو خط امان بخشد زان غمزهٔ قتالم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای کعبهٔ مقصودم، وی قبلهٔ آمالم
مپسند بدین روزم، مگذار بدین حالم
هوش مصنوعی: ای کعبهٔ آرزوهایم، ای مکانی که به سوی تو در نهادم، این حال و روز مرا نپسند و اجازه نده که در این وضعیت باقی بمانم.
هم سینه به تنگ آمد از نالهٔ شب گیرم
هم دیده به جان آمد از گریهٔ سیالم
هوش مصنوعی: دل و جانم از نالههای شب به تنگ آمده و چشمانم از اشکهای بیپایان خسته شده است.
در شامگه هجرش بگداخت تن و جانم
در دامگه عشقش بشکست پر و بالم
هوش مصنوعی: در شب جدایی، جسم و روح من به شدت دچار عذاب شد و در دام عشق او، توان پرواز و آزادیام را از دست دادم.
در حسرت دیدارش طی گشت شب و روزم
در محنت بسیارش بگذشت مه و سالم
هوش مصنوعی: شب و روزم در آرزوی دیدن او سپری شد و در سختیهای زیاد، ماه و سالها گذشت.
از زلف پریشانش در هم شده ایامم
کز صف زده مژگانش وارون شده اقبالم
هوش مصنوعی: از آنکه زلفهای پریشانش مرا به هم ریخته است، روزگارم به هم خورده و از تاثیر مژگانش، سرنوشتم برعکس شده است.
از شعلهٔ رخسارش میسوزم و میسازم
وز جلوهٔ رفتارش میگریم و مینالم
هوش مصنوعی: از زیبایی چهرهاش میسوزم و به عشق او ادامه میدهم، و از زیبایی حرکاتش اشک میریزم و دلم را به حال خودم میسوزانم.
شب نیست که در پایش تا روز به صد زاری
یا جبهه نمیسایم یا چهره نمیمالم
هوش مصنوعی: در طول شب تا صبح، از شدت درد و غم یا صورت خود را نمیمالم یا لباس خود را به خاک نمیزنم.
گر با رخ زیبایش یکشام به صبح آرم
فیروز شود روزم، فرخنده شود فالم
هوش مصنوعی: اگر با چهره زیبا و دلفریبش یک شب تا صبح را بگذرانم، روزم خوشبخت و فال من نیکو خواهد شد.
گر زلف و خطش بینی معلوم شود بر تو
هم معنی اوضاعم، هم صورت احوالم
هوش مصنوعی: اگر زلف و خط او را ببینی، حال و اوضاع من برایت آشکار میشود و حالتهایم نیز به نمایش گذاشته میشود.
فردا که گنهکاران در پای حساب آیند
جز عشق گناهی نیست در نامهٔ اعمالم
هوش مصنوعی: فردا که گنهکاران برای محاسبهٔ اعمالشان حاضر میشوند، فقط عشق را بهعنوان گناهی در کارنامهام خواهم داشت.
آن روز فروغی من از قتل شوم ایمن
کاو خط امان بخشد زان غمزهٔ قتالم
هوش مصنوعی: در آن روز، من از خطر مرگ در امانم که آن کسی که با نگاهش میتواند جانم را بگیرد، به من امنیت میدهد.