گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۱

بس که دل سوختگی ز آتش هجران دارم
گر به دوزخ بریم، شکر فراوان دارم
اشک و آهم ز فراقت به هم آمیخته شد
بلعجب بین که در آب آتش سوزان دارم
گر بسوزد نفسم هر دو جهان را نه عجب
زان که در سینه بسی سوزش پنهان دارم
داغ و دردی که رسید از تو حرامم بادا
که سر مرهم و اندیشهٔ درمان دارم
شیخ ناپخته به من این همه گو خنده مزن
که دل سوخته و دیدهٔ گریان دارم
بخت برگشته و لخت جگر و چشم پر آب
به هواداری آن صف زده مژگان دارم
من و با خاطر مجموع نشستن، هیهات
که سر و کار بدان زلف پریشان دارم
من و از بندگی خواجه گذشتن، حاشا
که ز فرمانبریش بر همه فرمان دارم
خوش دلم در غم او با همه ویرانی دل
که بسی گنج در این خانهٔ ویران دارم
عین مقصود من از دیر و حرم دست نداد
سر خون ریختن گبر و مسلمان دارم
عاقلان دست به زنجیر جنونم نزنید
که من این سلسله را سلسله جنبان دارم
تا فروغی به سیه روزی خود ساخته‌ام
منتی بر سر خورشید درخشان دارم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس که دل سوختگی ز آتش هجران دارم
گر به دوزخ بریم، شکر فراوان دارم
هوش مصنوعی: من چنان از درد جدایی رنج می‌برم که اگر به دوزخ هم بروم، باز هم شکرگزار خواهم بود.
اشک و آهم ز فراقت به هم آمیخته شد
بلعجب بین که در آب آتش سوزان دارم
هوش مصنوعی: گریه و ناله‌ام به خاطر دوری‌ات به هم گره خورده است؛ در عجبم که چگونه در آب، آتش سوزان را احساس می‌کنم.
گر بسوزد نفسم هر دو جهان را نه عجب
زان که در سینه بسی سوزش پنهان دارم
هوش مصنوعی: اگر نفس من بسوزد، جهانی را شعله‌ور کند، جای تعجب نیست؛ زیرا در دل من آتش‌ها و سوزش‌های بسیاری نهفته است.
داغ و دردی که رسید از تو حرامم بادا
که سر مرهم و اندیشهٔ درمان دارم
هوش مصنوعی: آن درد و رنجی که از تو به من رسیده، برایم گناهی بزرگ است، زیرا من خود مرهم و راه حل دردهایم را دارم.
شیخ ناپخته به من این همه گو خنده مزن
که دل سوخته و دیدهٔ گریان دارم
هوش مصنوعی: شیخ ناپخته به من خیلی گفت که خنده نکن، چون من قلبی سوخته و چشمی گریان دارم.
بخت برگشته و لخت جگر و چشم پر آب
به هواداری آن صف زده مژگان دارم
هوش مصنوعی: من دلی شکسته و چشمی پر از اشک دارم، در حالی که به خاطر عشق و زیبایی آن چشم‌های خمار صف کشیده‌ام.
من و با خاطر مجموع نشستن، هیهات
که سر و کار بدان زلف پریشان دارم
هوش مصنوعی: من و جمع دوستان در کنار هم نشسته‌ایم، اما ای کاش که به موهای درهم و برهم او کاری نداشتم.
من و از بندگی خواجه گذشتن، حاشا
که ز فرمانبریش بر همه فرمان دارم
هوش مصنوعی: من از بندگی آقایی که دارم فراتر رفته‌ام، هرگز نمی‌توانم بگویم که از دستور او فراتر رفته‌ام، زیرا او بر همه چیز تسلط دارد.
خوش دلم در غم او با همه ویرانی دل
که بسی گنج در این خانهٔ ویران دارم
هوش مصنوعی: من با وجود همهٔ دل‌شکستگی‌ها و خرابی‌ها، از عشق او خوشحالم و در این دل ویران، گنجینهٔ ارزشمندی دارم.
عین مقصود من از دیر و حرم دست نداد
سر خون ریختن گبر و مسلمان دارم
هوش مصنوعی: من از معبد و مکان‌های مقدس انتظار دارم که هدف اصلی‌ام برای من محقق شود، زیرا بی‌وقفه در حال تلاش و فداکاری برای به دست آوردن هدفم هستم، چه مسلمان باشم و چه غیرمسلمان.
عاقلان دست به زنجیر جنونم نزنید
که من این سلسله را سلسله جنبان دارم
هوش مصنوعی: افراد عاقل، به من که دچار جنون هستم، آسیب نزنید چون من در این وضعیت کنترل‌کننده‌ای دارم که همه چیز را به دست خودم می‌چرخانم.
تا فروغی به سیه روزی خود ساخته‌ام
منتی بر سر خورشید درخشان دارم
هوش مصنوعی: من با تلاش و کوشش خود، نوری به زندگی تاریک خود بخشیده‌ام و به این خاطر، خود را نسبت به خورشید روشنایی که همیشه درخشان است، در جایگاهی بالاتر احساس می‌کنم.