گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۵

یک باره گر از سبحه در انکار نبودم
از زلف بتان صاحب زنار نبودم
تا رطل گران از کف ساقی نگرفتم
سرمست و سبک روح و سبک بار نبودم
روزی ز قضا قسمت من خون جگر بود
کز صومعه در خانهٔ خمار نبودم
بر مست غم دور فلک دست ندارد
ای کاش در این غمکده هشیار نبودم
سرمایهٔ سودا اگر این زلف نبودی
سودازده در هر سر بازار نبودم
وقتی که شدم با خبر از سر دهانش
از هستی خود هیچ خبردار نبودم
در خواب نیاید گرم آن ماه، عجب نیست
کاندر خور این دولت بیدار نبودم
از روی تو کی شد که بر آتش ننشستم
وز نور تو کی بود که در نار نبودم
می رفت فروغی ز سر کویت و می‌گفت
کز دست دل ای کاش چنین زار نبودم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک باره گر از سبحه در انکار نبودم
از زلف بتان صاحب زنار نبودم
هوش مصنوعی: اگر یک بار از زنجیره‌های سبحه (دعا) بیرون نیامدم، به این خاطر بود که هیچ‌گاه از زیبایی و جذابیت زلف معشوق دور نشدم.
تا رطل گران از کف ساقی نگرفتم
سرمست و سبک روح و سبک بار نبودم
هوش مصنوعی: تا زمانی که وزن سنگینی را از دست ساقی نگرفتم، نه سرمست بودم و نه روحی سبک و آسوده داشتم.
روزی ز قضا قسمت من خون جگر بود
کز صومعه در خانهٔ خمار نبودم
هوش مصنوعی: روزی به خاطر تقدیر، نصیب من درد دل و رنجی عمیق شد، زیرا در آن زمان در خانهٔ شرابی نبودم و از راه رسیدن به حقیقت و لذت‌های زندگی محروم مانده بودم.
بر مست غم دور فلک دست ندارد
ای کاش در این غمکده هشیار نبودم
هوش مصنوعی: ای کاش در این دنیای پر از غم و ناراحتی، من هم مانند دیگران بی‌خبر و خوشحال بودم و نمی‌دانستم چه مشکلاتی در اطرافم وجود دارد.
سرمایهٔ سودا اگر این زلف نبودی
سودازده در هر سر بازار نبودم
هوش مصنوعی: اگر این زلف زیبا وجود نداشت، حتماً در هر گوشه‌ای از بازار به خاطر عشق و اشتیاقم سردرگم و آشفته نمی‌بودم.
وقتی که شدم با خبر از سر دهانش
از هستی خود هیچ خبردار نبودم
هوش مصنوعی: زمانی که از حرف‌های او باخبر شدم، از وجود خودم هیچ اطلاعی نداشتم.
در خواب نیاید گرم آن ماه، عجب نیست
کاندر خور این دولت بیدار نبودم
هوش مصنوعی: در خواب هیچ وقت آن ماه زیبا و دلفریب نمی‌آید، جای تعجب نیست که من در زمان این نعمت بیداری نبودم.
از روی تو کی شد که بر آتش ننشستم
وز نور تو کی بود که در نار نبودم
هوش مصنوعی: از زمانی که وجود تو را دیدم، دیگر در آتش درد و رنج ننشستم و در روشنایی تو هرگز در آتش نیستم.
می رفت فروغی ز سر کویت و می‌گفت
کز دست دل ای کاش چنین زار نبودم
هوش مصنوعی: فروغی در حالی که از کنار خانه‌ات می‌گذشت، می‌گفت ای کاش دل از دستم در نمی‌آمد و چنین ناراحت و زار نبودم.

حاشیه ها

1398/10/14 01:01

بر مست غمت ، دور فلک دست ندارد----
پیشنهاد میشود

1398/10/14 01:01

با عرض معذرت شاید هم
بر مست غمش دور فلک دست ندارد-----مناسبتر باشد