گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳

چنان بر صید مرغ دل فکند آن زلف پرچین را
که شاهی افکند بر صعوهٔ بیچاره شاهین را
گهی زلفش پریشان می‌کند یک دشت سنبل را
گهی رخسارش آتش می‌زند یک باغ نسرین را
گر از رخ آن بت زیبا گشاید پردهٔ دیبا
فرو بندند نقاشان، در بت خانهٔ چین را
کسی کاندر جهان آن روی زیبا را نمی‌بیند
همان بهتر که بندد از جهان چشم جهان بین را
گذشتم بر در میخانه از مسجد به امیدی
که ساقی بر سر چشمم گذارد ساق سیمین را
به شکر این که واعظ غافل است از رحمت ایزد
فدای دستت ای ساقی بده صهبای رنگین را
دمادم چون نبوسم لعل او در عالم مستی
که بهر بوسه یزدان آفرید آن لعل نوشین را
سبوی باده نوشیدم ، نگار ساده بوسیدم
ندانم پیش فضلش در شمار آرم کدامین را
گر آن شیرین دهن لب را به شکر خنده بگشاید
کف خسرو به خاک تیره ریزد خون شیرین را
دهان شاهد ما را پر از گوهر کند خازن
در آن مجلس که خواهند مدح سلطان ناصرالدین را
شهنشاه بلند اختر ، فلک فر و ملک منظر
که بر خاک درش بینی همه روی سلاطین را
فروغی قطره خون مرا کی در حساب آرد
سیه چشمی که هر دم خون کند دلهای مسکین را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان بر صید مرغ دل فکند آن زلف پرچین را
که شاهی افکند بر صعوهٔ بیچاره شاهین را
هوش مصنوعی: زلف‌های پیچیده و زیبا به قدری دل‌ربا هستند که مانند شاهی بر طعمه‌ای ضعيف و بیچاره فرود می‌آید.
گهی زلفش پریشان می‌کند یک دشت سنبل را
گهی رخسارش آتش می‌زند یک باغ نسرین را
هوش مصنوعی: گاهی زلف او به قدری پریشان و زیباست که می‌تواند یک دشت پر از سنبل را تحت تاثیر قرار دهد و گاهی هم چهره‌اش به قدری دلربا و آتشین است که زیبایی یک باغ نسرین را به آتش می‌کشد.
گر از رخ آن بت زیبا گشاید پردهٔ دیبا
فرو بندند نقاشان، در بت خانهٔ چین را
هوش مصنوعی: اگر چهره آن معشوق زیبا را از پرده نازک بردارند، نقاشان در معبد چین آن را به تصویر می‌کشند و پنهانش می‌کنند.
کسی کاندر جهان آن روی زیبا را نمی‌بیند
همان بهتر که بندد از جهان چشم جهان بین را
هوش مصنوعی: کسی که در این دنیا آن زیبایی را نمی‌بیند، بهتر است که از چشمان خود بر روی دنیا بربندد.
گذشتم بر در میخانه از مسجد به امیدی
که ساقی بر سر چشمم گذارد ساق سیمین را
هوش مصنوعی: گذشتم از کنار مسجد به سمت میخانه، به امید این که ساقی لیوان نقره‌ای را بر روی چشمانم بگذارد.
به شکر این که واعظ غافل است از رحمت ایزد
فدای دستت ای ساقی بده صهبای رنگین را
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه واعظ از رحمت خدا غافل است، ای ساقی، برایت جانم را فدای خود می‌کنم و نوشیدنی رنگین را به من بده.
دمادم چون نبوسم لعل او در عالم مستی
که بهر بوسه یزدان آفرید آن لعل نوشین را
هوش مصنوعی: هر لحظه که نتوانم لب‌های او را ببوسم، در حال مستی به یاد می‌آورم که به خاطر بوسه‌ای از طرف خداوند، آن لعل زیبای زندگی آفریده شده است.
سبوی باده نوشیدم ، نگار ساده بوسیدم
ندانم پیش فضلش در شمار آرم کدامین را
هوش مصنوعی: من جرعه‌ای از شراب نوشیدم و بوسه‌ای بر لبان معشوقه‌ام زدم. نمی‌دانم در فضل و شکوه او، کدام یک از این دو را باید بیشتر از دیگری شمارش کنم.
گر آن شیرین دهن لب را به شکر خنده بگشاید
کف خسرو به خاک تیره ریزد خون شیرین را
هوش مصنوعی: اگر آن دلبر شیرین‌زبان لب‌هایش را با خنده‌ای شهدین باز کند، خون شیرین خسرو بر خاک تیره خواهد ریخت.
دهان شاهد ما را پر از گوهر کند خازن
در آن مجلس که خواهند مدح سلطان ناصرالدین را
هوش مصنوعی: در آن مجلس، شاهد ما با لبانی پر از زیبایی و سخن‌های گرانبها، نقشی از خود به جای می‌گذارد و خزانه‌دار نیز به ستایش و مدح سلطان ناصرالدین خواهد پرداخت.
شهنشاه بلند اختر ، فلک فر و ملک منظر
که بر خاک درش بینی همه روی سلاطین را
هوش مصنوعی: پادشاهی با سرنوشتی بزرگ و پرجلال، که در آسمان و زمین همگان او را می‌ستایند؛ اگر بر درگاه او بنگری، همه چهره‌های سلاطین را خواهی دید.
فروغی قطره خون مرا کی در حساب آرد
سیه چشمی که هر دم خون کند دلهای مسکین را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند ارزش اندک من را در نظر بگیرد، وقتی که افرادی با چشم‌های تیره و تار، هر لحظه دل‌های بی‌گناه را می‌آزارند و خونشان را می‌ریزند.