گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲

من گرفته‌ام بر کف نقد جان شیرین را
تو نهفته ای در لب خنده‌های شیرین را
من فکنده‌ام در دل عقده‌های بی‌حاصل
تو گشوده‌ای بر رخ طره‌های پرچین را
من ز دیده می‌ریزم قطره‌های گوناگون
تو زشیشه می نوشی باده‌های رنگین را
تا نشانده‌ام در دل ساق سرو و سیمینت
چیده‌ام به هر دستی میوه‌های سیمین را
چون به چهر بفشانی چین زلف مشک افشان
کس به هیچ نستاند بار نافهٔ چین را
تا به گوشهٔ چشمت یک نظر کنم روزی
شب ز گریه تر کردم گوشه‌های بالین را
آتش هوای دل شعله زد ز هر مویم
تا بر آتش افکندی موی عنبر آگین را
از رخ عرقناکت پرده را به دور افکن
تا فلک بپوشاند روی ماه و پروین را
کارخانهٔ مانی در زمانه گم گردد
گر ز پرده بنمایی زلف و خال مشکین را
با کدام بیگانه تازه آشنا گشتی
کز همین سبب کشتی آشنای دیرین را
کشتهٔ تو در محشر خون‌بها نمی‌خواهد
گر به خونش آلایی ساعد بلورین را
ای که بر سر از عنبر افسر شهی داری
التفات کن گاهی عاشقان مسکین را
گفتهٔ فروغی را مطرب ار نکو خواند
بر سر نشاط آرد شاه ناصرالدین را
آن شهی که بگشوده بر سخن‌وران یک سر
هم سرای احسان را هم لسان تحسین را

اطلاعات

وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من گرفته‌ام بر کف نقد جان شیرین را
تو نهفته ای در لب خنده‌های شیرین را
هوش مصنوعی: من جان شیرینم را به خاطر تو در دست گرفته‌ام، در حالی که تو خنده‌های شیرینت را پنهان کرده‌ای.
من فکنده‌ام در دل عقده‌های بی‌حاصل
تو گشوده‌ای بر رخ طره‌های پرچین را
هوش مصنوعی: من در دل تو، که پر از ناراحتی‌های بی‌فایده است، افکارم را ریخته‌ام و تو به زیبایی‌های خودت توجه کرده‌ای و آن‌ها را به نمایش گذاشته‌ای.
من ز دیده می‌ریزم قطره‌های گوناگون
تو زشیشه می نوشی باده‌های رنگین را
هوش مصنوعی: من از چشم خود اشک‌های مختلفی می‌ریزیم، در حالی که تو از شیشه، نوشیدنی‌های رنگارنگ می‌نوشی.
تا نشانده‌ام در دل ساق سرو و سیمینت
چیده‌ام به هر دستی میوه‌های سیمین را
هوش مصنوعی: به قلب خود درختی از زیبایی‌های تو کاشته‌ام و از آن درخت، میوه‌های نقره‌ای به هر دست و موقعیتی می‌چینم.
چون به چهر بفشانی چین زلف مشک افشان
کس به هیچ نستاند بار نافهٔ چین را
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و جذابیت خود را در چهره به نمایش می‌گذاری و چین زلفی که با عطر مشک آراسته شده است را می‌افشانی، هیچ کس نمی‌تواند بار زحمتی که از زیبایی و جذابیت تو به دوش می‌کشد را نادیده بگیرد.
تا به گوشهٔ چشمت یک نظر کنم روزی
شب ز گریه تر کردم گوشه‌های بالین را
هوش مصنوعی: من روزی برای یک لحظه به چشمانت نگاه می‌کنم و آن روز به اندازه‌ای برای تو گریه کرده‌ام که گوشه‌های بستر من خیس شده است.
آتش هوای دل شعله زد ز هر مویم
تا بر آتش افکندی موی عنبر آگین را
هوش مصنوعی: آتش عشق در دل من چنان شعله‌ور شده که از هر تار موی من دود برمی‌خیزد، به گونه‌ای که اگر تو موهای خوشبوی مرا به آتش افکنی، شعله‌های بیشتری از آن برمی‌خیزد.
از رخ عرقناکت پرده را به دور افکن
تا فلک بپوشاند روی ماه و پروین را
هوش مصنوعی: پرده را از روی عرقناکت کنار بزن تا آسمان روی ماه و ستاره پرتوان را بپوشاند.
کارخانهٔ مانی در زمانه گم گردد
گر ز پرده بنمایی زلف و خال مشکین را
هوش مصنوعی: اگر مانی در زمانهٔ خود گمنام شود، کافی است که زیبایی و جاذبهٔ زلف و خال مشکی را به نمایش بگذاری.
با کدام بیگانه تازه آشنا گشتی
کز همین سبب کشتی آشنای دیرین را
هوش مصنوعی: با کدام فرد غریبه جدید آشنا شدی که به همین دلیل، رابطه قدیمی و آشنای خود را فراموش کرده‌ای؟
کشتهٔ تو در محشر خون‌بها نمی‌خواهد
گر به خونش آلایی ساعد بلورین را
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر تو کشته شده، در قیامت طلب خون‌بها نمی‌کند، زیرا اگر دست بلورینش به خون آلوده شود، ارزش و زیبایی‌اش را از دست می‌دهد.
ای که بر سر از عنبر افسر شهی داری
التفات کن گاهی عاشقان مسکین را
هوش مصنوعی: ای کسی که تاجی از عطر خوشبو بر سر داری، گاهی به حال عاشقان بیچاره توجهی کن.
گفتهٔ فروغی را مطرب ار نکو خواند
بر سر نشاط آرد شاه ناصرالدین را
هوش مصنوعی: اگر مطرب، آواز زیبای فروغی را به خوبی بخواند، باعث شادی و نشاط شاه ناصرالدین می‌شود.
آن شهی که بگشوده بر سخن‌وران یک سر
هم سرای احسان را هم لسان تحسین را
هوش مصنوعی: آن کسی که زیبایی‌های کلام و هنر را به سخن‌گویان معرفی کرده، نه تنها نیکوکاری و احسان را گشوده، بلکه زبان تحسین و ستایش را نیز به روی آن‌ها باز کرده است.