گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۷

آن که به دیوانگی در غمش افسانه‌ام
آه که غافل گذشت از دل دیوانه‌ام
در سرشکم نشد لایق بازار دوست
قابل قیمت نگشت گوهر یک دانه‌ام
گاه ز شاخ گلش هم نفس عندلیب
گاه ز شمع رخش هم دم پروانه‌ام
سرو فرازنده‌ای خاسته از مجلسم
ماه فروزنده‌ای تافته در خانه‌ام
با سگ او هم‌نشین وز همه مستوحشم
با غم او آشنا از همه بیگانه‌ام
سفرهٔ می‌خانه شد خرقهٔ پشمینه‌ام
بر سر پیمانه ریخت سبحهٔ صد دانه‌ام
باده پیاپی رسید از کف ساقی مرا
توبه دمادم شکست بر سر پیمانه‌ام
آتش رخسار او سوخت نه تنها مرا
خانهٔ شهری بسوخت جلوهٔ جانانه‌ام
مستی من تازه نیست از لب میگون او
شحنه مکرر شنید نعرهٔ مستانه‌ام
تا نشود آن هما سایه‌فکن بر سرم
پا نگذارد ز ننگ جغد به ویرانه‌ام
جلوهٔ فروغی نکرد در نظرم آفتاب
تا مه رخسار دوست تافت به کاشانه‌ام

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن که به دیوانگی در غمش افسانه‌ام
آه که غافل گذشت از دل دیوانه‌ام
هوش مصنوعی: آنکه غم‌هایش مرا دیوانه کرده است، آه که او بی‌خبر از درد دل من گذر کرده است.
در سرشکم نشد لایق بازار دوست
قابل قیمت نگشت گوهر یک دانه‌ام
هوش مصنوعی: در دل من، عشق و دوستی به قدری ارزشمند است که هیچ بازار یا معاملاتی نمی‌تواند آن را به درستی بسنجد. من مانند یک جواهر منحصر به فرد هستم که تنها در میان محبت‌ها و دوستی‌های واقعی می‌درخشد.
گاه ز شاخ گلش هم نفس عندلیب
گاه ز شمع رخش هم دم پروانه‌ام
هوش مصنوعی: گاهی از گل‌هایش، همانند بلبل، زیبایی و عطرش را استشمام می‌کنم و گاهی از تلالو صورتش، مانند پروانه‌ای به شمع، به شوق و شگفتی می‌افتم.
سرو فرازنده‌ای خاسته از مجلسم
ماه فروزنده‌ای تافته در خانه‌ام
هوش مصنوعی: در مجلس من، درختی بلند و زیبا شکوفا شده و در خانه‌ام ماهی روشن و درخشان درخشیده است.
با سگ او هم‌نشین وز همه مستوحشم
با غم او آشنا از همه بیگانه‌ام
هوش مصنوعی: من با سگ او هم‌نشین شده‌ام و از دیگران بی‌خبرم. غم او را می‌شناسم و از همه افرادی که در زندگی‌ام هستند، تنها به او وابسته‌ام.
سفرهٔ می‌خانه شد خرقهٔ پشمینه‌ام
بر سر پیمانه ریخت سبحهٔ صد دانه‌ام
هوش مصنوعی: در میخانه، سفره‌ای گسترده به نشانهٔ خوش‌گذرانی و شادمانی است. من که لباس زهد و ریاضت به تن دارم، به خاطر سفرهٔ میخانه این لباس را بر سر دارم و در کنار آن، دانه‌های سبحه‌ام را رها کرده‌ام. این تصویر نشان‌دهندهٔ تداخل دنیا و معنویت در لحظات خاص زندگی است.
باده پیاپی رسید از کف ساقی مرا
توبه دمادم شکست بر سر پیمانه‌ام
هوش مصنوعی: شراب مدام از دست ساقی به من رسید و توبه‌ام بارها شکسته شد، در کنار لیوانم.
آتش رخسار او سوخت نه تنها مرا
خانهٔ شهری بسوخت جلوهٔ جانانه‌ام
هوش مصنوعی: آتش چهره او فقط من را نسوزاند، بلکه خانه و زندگی شهر را هم ویران کرد. زیبایی و جذابیت او تأثیر عمیقی بر من گذاشت.
مستی من تازه نیست از لب میگون او
شحنه مکرر شنید نعرهٔ مستانه‌ام
هوش مصنوعی: مستی من تازه نیست؛ از لب‌های دلبر می‌شنوند که همواره صدای شادی و شوق من بلند است.
تا نشود آن هما سایه‌فکن بر سرم
پا نگذارد ز ننگ جغد به ویرانه‌ام
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن پرنده خوشبختی بر سرم سایه نگیرد، از شرم جغد به ویرانه‌ام وارد نخواهم شد.
جلوهٔ فروغی نکرد در نظرم آفتاب
تا مه رخسار دوست تافت به کاشانه‌ام
هوش مصنوعی: نور خورشید در نظر من جلوه‌ای نداشت، زیرا چهره‌ی دوست بود که در خانه‌ام می‌درخشید.