گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۲

پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام
حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام
من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست
تیغ بردار که منت کش بازوی توام
سینه چاکان محبت همه دانند که من
سپر انداختهٔ تیغ دو ابروی توام
نتوان کام مرا داد به دشنامی چند
که همه عمر ثناخوان و دعاگوی توام
آن چنان پیش رخت ساخت پراکنده دلم
که پراکنده‌تر از مشک فشان موی توام
گرچه در چشم تو مقدار ندارم لیکن
این قدر هست که درویش سر کوی توام
من که در گوش فلک حلقه کشیدم چو هلال
حالیا حلقه به گوش خم گیسوی توام
ای قیامت ز قیام تو نشانی، برخیز
که به جان در طلب قامت دل‌جوی توام
آخر ای آتش سوزان فروغی تا چند
دل سودازده هر لحظه کشد موی توام

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام
حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن که من به خاطر زیبایی تو سوخته‌ام و حسرت چهرهٔ نیکوی تو را در دل دارم.
من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست
تیغ بردار که منت کش بازوی توام
هوش مصنوعی: من از تو دست نمی‌کشم و نمی‌توانم جدا شوم، زیرا وابسته‌ام به تو. بهتر است که با قدرت و شجاعت به روابط‌مان ادامه دهیم.
سینه چاکان محبت همه دانند که من
سپر انداختهٔ تیغ دو ابروی توام
هوش مصنوعی: عاشقان و دل‌باختگان عشق، خوب می‌دانند که من در برابر زیبایی‌ها و جذابیت‌های تو به‌راستی تسلیم شده‌ام.
نتوان کام مرا داد به دشنامی چند
که همه عمر ثناخوان و دعاگوی توام
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به چند دشنام به آنچه می‌خواهم برسم، زیرا تمام عمر من در ستایش و دعا برای تو گذشته است.
آن چنان پیش رخت ساخت پراکنده دلم
که پراکنده‌تر از مشک فشان موی توام
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و شکوه تو، دل من به گونه‌ای دچار آشفتگی و سردرگمی شده است که حتی نمی‌توانم آن را با عطر مشک موی تو مقایسه کنم.
گرچه در چشم تو مقدار ندارم لیکن
این قدر هست که درویش سر کوی توام
هوش مصنوعی: هرچند در چشم تو ارزشی ندارم، اما همینقدر برایم کافی است که درویش گوشه‌ای از کوی تو هستم.
من که در گوش فلک حلقه کشیدم چو هلال
حالیا حلقه به گوش خم گیسوی توام
هوش مصنوعی: من که مانند هلال ماه در گوش آسمان گردونه‌ای دارم، اکنون به خاطر زیبایی موهای تو، به حلقه‌ای در گوش تو تبدیل شده‌ام.
ای قیامت ز قیام تو نشانی، برخیز
که به جان در طلب قامت دل‌جوی توام
هوش مصنوعی: ای قیامت، از جلال و عظمت تو خبر دارم، لطفاً برخیز که من به شدت به دنبال دیدن و داشتن جمال و زیبایی تو هستم.
آخر ای آتش سوزان فروغی تا چند
دل سودازده هر لحظه کشد موی توام
هوش مصنوعی: ای آتش سوزان، تا چه زمانی دلم را که پر از عشق و شوق است، به سوز و گداز می‌کنی؟ هر لحظه مرا به یاد تو و زیبایی‌ات می‌اندازی.