غزل شمارهٔ ۳۰۵
شبان تیره به سر وقت چشم جادویش
چنان برو که نیفتی ز طاق ابرویش
یکی فتاده به زنجیر زلف مشکینش
یکی دویده به دنبال چشم آهویش
یکی سپرده تن سخت را به هجرانش
یکی نهاده سر بخت را بر ایوانش
یکی به غایت حسرت ز لعل میگونش
یکی به عالم حیرت ز روی نیکویش
یکی به حال پریشان ز موی پیچانش
یکی بر آتش سوزان ز تابش رویش
به یک تجلی رخسار او جهان میسوخت
اگر حجاب نمیشد نقاب گیسویش
من از عدم به همین مژده آمدم به وجود
که هم بمیرم و هم زنده گردم از بویش
فغان که تا خط سبز از رخش هویدا شد
گریختند حریفان سفله از کویش
چه کامی از لب شیرین رسید خسرو را
که پارهٔ جگرش پاره کرد پهلویش
به غیر شاه فروغی کسی نمیبینم
که داد من بستاند ز خال هندویش
جهان گشای عدوبند ناصرالدین شاه
که آسمان همه دم بوسه زد به بازویش
غزل شمارهٔ ۳۰۴: آن را که اول از همه خواندی به سوی خویشغزل شمارهٔ ۳۰۶: بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبان تیره به سر وقت چشم جادویش
چنان برو که نیفتی ز طاق ابرویش
هوش مصنوعی: شبانی با لباس تیره به سراغ چشمان جادویی او میرود، طوری که از زیبایی ابروهایش منحرف نشود و به دام نیفتد.
یکی فتاده به زنجیر زلف مشکینش
یکی دویده به دنبال چشم آهویش
هوش مصنوعی: یک نفر به خاطر زلفهای سیاه و دلربای کسی به بند اسارت افتاده، و دیگری به دنبال چشمان زیبا و فریبندهاش میدود.
یکی سپرده تن سخت را به هجرانش
یکی نهاده سر بخت را بر ایوانش
هوش مصنوعی: یکی با دل تنگ و سختیهای جدایی، بار سنگینی از دلتنگی را تحمل کرده است و دیگری در حالتی از خوشبختی، سرنوشت را بر آستان خانهاش قرار داده و از آن بهرهمند است.
یکی به غایت حسرت ز لعل میگونش
یکی به عالم حیرت ز روی نیکویش
هوش مصنوعی: یکی از عشق و زیبایی دلش بسیار پر از حسرت است، و دیگری به خاطر چهره زیبایش دچار حیرت و شگفتی شده است.
یکی به حال پریشان ز موی پیچانش
یکی بر آتش سوزان ز تابش رویش
هوش مصنوعی: یک نفر به خاطر حالت آشفتهاش، به دلیل موهای تابدارش دچار پریشانی است و نفر دیگر از شدت گرمای سوزان به خاطر درخشش چهرهاش، در حالت عذاب به سر میبرد.
به یک تجلی رخسار او جهان میسوخت
اگر حجاب نمیشد نقاب گیسویش
هوش مصنوعی: اگر چهره او نمایان میشد، نور آن به قدری قوی بود که جهان را نابود میکرد؛ اما حجاب موهایش این نور را پنهان کرده است.
من از عدم به همین مژده آمدم به وجود
که هم بمیرم و هم زنده گردم از بویش
هوش مصنوعی: من از نیستی به خاطر این خبر خوش به وجود آمدم که هم بمیرم و هم دوباره زنده بشوم به خاطر عطر و بوی او.
فغان که تا خط سبز از رخش هویدا شد
گریختند حریفان سفله از کویش
هوش مصنوعی: آه و ناله که وقتی نشانههای زیبایی در چهرهاش آشکار شد، رفقای ناتوان و بیارزش از نزد او فرار کردند.
چه کامی از لب شیرین رسید خسرو را
که پارهٔ جگرش پاره کرد پهلویش
هوش مصنوعی: خسرو از لب شیرین چه لذتی تجربه کرد که وقتی او را در آغوش گرفت، دلی از شوق و هیجانش در پهلویش شکست.
به غیر شاه فروغی کسی نمیبینم
که داد من بستاند ز خال هندویش
هوش مصنوعی: به جز شاه فروغی، کسی را نمیبینم که بتواند از زیبایی خال هندویش، در حق من تجلی کند یا کمکی کند.
جهان گشای عدوبند ناصرالدین شاه
که آسمان همه دم بوسه زد به بازویش
هوش مصنوعی: جهانگشای عدوبند ناصرالدین شاه به عنوان یکی از شخصیتهای تاریخی، مورد توجه و عشق آسمان قرار گرفته است، به طوری که آسمان همواره او را تحسین کرده و به او عشق میورزد.