غزل شمارهٔ ۳۰۶
بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق
طایر پران شدم از ناوک پران عشق
نوح را کشتی شکست از لطمهٔ توفان عشق
کس نیامد بر کنار از بحر بیپایان عشق
نعرهٔ منصورت از هر مو به سر خواهد زدن
گر نهی پای طلب در حلقهٔ مستان عشق
نشهٔ عشاق را هرگز نمیدانی که چیست
تا ننوشی جرعهای از بادهٔ رخشان عشق
تودهٔ خاکسترت گوگرد احمر کی شود
تا نسوزد پیکرت بر آتش سوزان عشق
گوشهٔ ابروی معشوقت نیاید در نظر
تا نریزد خونت از شمشیر خونافشان عشق
میخورد خون دل و از دیده میریزد برون
هر که را میسازد آن یاقوت لب مهمان عشق
فصل گل گر اشک گلگونت ز سر خواهد گذشت
گل به سر خواهی زدن از گلبن بستان عشق
گشته ویران خانهام از سیل عشق خانه کن
چشم آبادی مدار از خانمان ویران عشق
سر سرگردانی ما را نخواهی یافتن
تا نگردد تارکت گوی خم چوگان عشق
یا لبم را میرسانم بر لب میگون دوست
یا سرم را میگذارم بر سر پیمان عشق
چون تو خورشیدی نتابیدهست در ایوان حسن
ذرهای چون من نرقصیدهست در میدان عشق
همت سلطان عشقم داد طبع شاعری
شاعر سلطان شدم از دولت سلطان عشق
ناصرالدین شاه اعظم، کارفرمای ملوک
آن که نافذتر بود فرمانش از فرمان عشق
از طبیبان هم فروغی چارهٔ دردم نشد
جان من بر لب رسید از درد بی درمان عشق
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق
طایر پران شدم از ناوک پران عشق
هوش مصنوعی: بسته به خاطر عشق و تپشهای آن، به حدی تحت تأثیر قرار گرفتم که مانند پرندهای پرواز کردم و از تیرگیهای عشق فرار کردم.
نوح را کشتی شکست از لطمهٔ توفان عشق
کس نیامد بر کنار از بحر بیپایان عشق
هوش مصنوعی: نوح در برابر طوفان عشق دچار کابوس و سختی شد و کشتیاش شکست. هیچکس نتوانست از دریای بیپایان عشق نجات یابد.
نعرهٔ منصورت از هر مو به سر خواهد زدن
گر نهی پای طلب در حلقهٔ مستان عشق
هوش مصنوعی: اگر جستجوی عشق را آغاز کنی، صدای احساسات و شور و شوق در وجودت به اوج خواهد رسید.
نشهٔ عشاق را هرگز نمیدانی که چیست
تا ننوشی جرعهای از بادهٔ رخشان عشق
هوش مصنوعی: عشق و حالتهای عاشقی را هرگز نمیتوانی درک کنی تا زمانی که طعم شیرین و دلپذیر آن را تجربه نکنی.
تودهٔ خاکسترت گوگرد احمر کی شود
تا نسوزد پیکرت بر آتش سوزان عشق
هوش مصنوعی: تودهٔ خاکستری تو چه زمانی به گوگرد قرمز تبدیل میشود تا بدنت بر آتش سوزان عشق نسوزد؟
گوشهٔ ابروی معشوقت نیاید در نظر
تا نریزد خونت از شمشیر خونافشان عشق
هوش مصنوعی: نمیتوانی زیبایی کمنظیر ابروی معشوق را نادیده بگیری، زیرا اگر آن را ببینی، دلت به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد و با درد و رنج عشق مواجه میشوی.
میخورد خون دل و از دیده میریزد برون
هر که را میسازد آن یاقوت لب مهمان عشق
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق وفادار است و به خاطر آن دچار درد و رنج میشود، در عوض زیبایی و جواهر وجودش را به دیگران مینمایاند. این افراد با وجود غم و اندوه در دل، زیبایی را به اطرافیانشان هدیه میدهند.
فصل گل گر اشک گلگونت ز سر خواهد گذشت
گل به سر خواهی زدن از گلبن بستان عشق
هوش مصنوعی: اگر فصل شکوفایی و زیبایی به پایان برسد و اشکهای تو بر چهرهات بیفتند، تو همچنان از باغ عشق خواهید چید و بر سر خواهی گذاشت.
گشته ویران خانهام از سیل عشق خانه کن
چشم آبادی مدار از خانمان ویران عشق
هوش مصنوعی: خانهام از روزگار عشق ویران شده است، اما ای چشم، نگذار که محبت عشق، خانهام را نیز به ویرانی بکشاند.
سر سرگردانی ما را نخواهی یافتن
تا نگردد تارکت گوی خم چوگان عشق
هوش مصنوعی: ما به دنبال راهی برای پایان دادن به سرگردانیمان خواهیم بود، اما این زمانی ممکن است که عشق به تو به هدفی واضح تبدیل شود.
یا لبم را میرسانم بر لب میگون دوست
یا سرم را میگذارم بر سر پیمان عشق
هوش مصنوعی: یا اینکه لبم را به لب دوست میرسانم و بوسهای میزنم، یا سرم را بر سر عهد و پیمان عشق قرار میدهم.
چون تو خورشیدی نتابیدهست در ایوان حسن
ذرهای چون من نرقصیدهست در میدان عشق
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید هستی که در سایه زیباییات تابیده و هیچ ذرهای مانند من در میدان عشق به رقص درنیامده است.
همت سلطان عشقم داد طبع شاعری
شاعر سلطان شدم از دولت سلطان عشق
هوش مصنوعی: عشق و ارادهای که بارها از سوی معشوق و سلطان عشقم به من اراده شده، باعث شده است که من به شاعری شایسته تبدیل شوم و از نعمت و برکت این عشق بهرهمند گردم.
ناصرالدین شاه اعظم، کارفرمای ملوک
آن که نافذتر بود فرمانش از فرمان عشق
هوش مصنوعی: ناصرالدین شاه، حاکم بزرگ و صاحب قدرت، کسی بود که فرمانش برتر و قویتر از هر فرمان دیگری، حتی فرمان عشق، بود.
از طبیبان هم فروغی چارهٔ دردم نشد
جان من بر لب رسید از درد بی درمان عشق
هوش مصنوعی: حتی پزشکان نیز نتوانستند برای درد من را درمانی پیدا کنند. جانم از شدت درد عشق به لب رسیده است و چارهای ندارم.
حاشیه ها
1391/10/02 09:01
مصراع بیت اول اینه:
بس که بنشسته است تا پر بر تنم پیکان عشق