غزل شمارهٔ ۳۰۲
رنج بیهوده مکش، گه به حرم گاه به دیر
گنج مقصود بجو از دل ویرانهٔ خویش
از بلا مرد خدا هیچ ندارد پروا
وز هوا شیر علم هیچ ندارد تشویش
همه شاهان سپر افکندهٔ تیر فلکند
مرد میدان قضا نیست کسی جز درویش
دل یک قوم به خون خفتهٔ آن چشم سیاه
حال یک جمع پراکندهٔ آن زلف پریش
چه کنم گر نخورم تیر بلا از چپ و راست
که سر راه مرا عشق گرفت از پس و پیش
قوت من خون جگر بود ز یاقوت لبش
هیچ کس در طلب نوش نخورد این همه نیش
من و ترک خط آن ترک ختایی، هیهات
که میسر نشود توبهٔ صوفی ز حشیش
عشق نزدیک سر زلف توام راه نداد
تا نجستم ز کمند خرد دوراندیش
باوجود تو دگر هیچ نباید ما را
که هم آسایش رنجوری و هم مرهم ریش
مهر آن مهر فروغی نپذیرد نقصان
نور خورشید فروزنده نگردد کم و بیش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رنج بیهوده مکش، گه به حرم گاه به دیر
گنج مقصود بجو از دل ویرانهٔ خویش
هوش مصنوعی: به خودت زحمت بیفایده نده؛ گاهی به مکانهای مقدس و گاهی به مکانهای فرهنگی برو، اما هدف اصلیات را از اعماق روح خودت پیدا کن.
از بلا مرد خدا هیچ ندارد پروا
وز هوا شیر علم هیچ ندارد تشویش
هوش مصنوعی: مرد خدا از مشکلات نگران نیست و از خواستههای دنیا نیز هیچ ترسی ندارد.
همه شاهان سپر افکندهٔ تیر فلکند
مرد میدان قضا نیست کسی جز درویش
هوش مصنوعی: در میدان سرنوشت، هیچکس جز درویش نمیتواند از تیرهای تقدیر در امان باشد، حتی تمامی پادشاهان نیز از این تیرها در امان نیستند و سپر خود را به زمین انداختهاند.
دل یک قوم به خون خفتهٔ آن چشم سیاه
حال یک جمع پراکندهٔ آن زلف پریش
هوش مصنوعی: دلهای یک جمعیت به خاطر محبت و زیبایی آن چشمان سیاه در غم و اندوه خوابیده است، حال آنکه تجمعی از افراد به خاطر درهم بودن و بینظمی آن زلف پریشان به هم ریختهاند.
چه کنم گر نخورم تیر بلا از چپ و راست
که سر راه مرا عشق گرفت از پس و پیش
هوش مصنوعی: چه کار کنم اگر از هر سو نصیبم درد و بلاست، در حالی که عشق مرا از جلو و عقب محاصره کرده است؟
قوت من خون جگر بود ز یاقوت لبش
هیچ کس در طلب نوش نخورد این همه نیش
هوش مصنوعی: نیروی من از عشق و دردهای درونیام نشأت میگیرد، اما زیبایی لبانش باعث میشود هیچکس برای نوشیدن عشق در پی من نیفتد، هرچند که با این عشق زخمها و رنجهای زیادی متحمل شدهام.
من و ترک خط آن ترک ختایی، هیهات
که میسر نشود توبهٔ صوفی ز حشیش
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به رابطهاش با یک فرد ترک اشاره میکند و میگوید که نمیتواند از این عشق و علاقه دور شود. او همچنین میگوید که توبه کردن و دوری از این عشق، به سادگی امکانپذیر نیست؛ به ویژه زمانی که این عشق عمیق و غیرقابل کنترل است. در نتیجه، او از پیوندی که با این فرد دارد، نمیتواند به راحتی دست بکشد.
عشق نزدیک سر زلف توام راه نداد
تا نجستم ز کمند خرد دوراندیش
هوش مصنوعی: عشق به من اجازه نداد که از زلف تو دور شوم و از دام اندیشهام رهایی یابم.
باوجود تو دگر هیچ نباید ما را
که هم آسایش رنجوری و هم مرهم ریش
هوش مصنوعی: با حضور تو دیگر نیازی به چیزی نداریم، زیرا هم مشکل ما را حل میکنی و هم آرامش را به ما بازمیگردانی.
مهر آن مهر فروغی نپذیرد نقصان
نور خورشید فروزنده نگردد کم و بیش
هوش مصنوعی: عشق یا محبت حقیقی هرگز دچار کاهش و کمبود نمیشود. نور خورشید نیز هرگز کمتر یا بیشتر نمیشود؛ آنچه واقعی است، همیشه درخشان و ثابت میماند.
حاشیه ها
1399/04/21 07:06
م.
لگر این شعر غزل است؟ چرا رعایت قافیه نشده؟ بین اول جا افتاده؟