گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۴

ای خنده تو راهزن کاروان قند
ما نیش عشق خورده و لعل تو نوشخند
برخاست نیشکر که ز قد تو دم زند
از هم جدا جدا شد و ببریده بندبند
مردم سپند بر سر آتش نهند و تو
آتش زدی به عالم از آن خال چون سپند
ماهی ندیده‌ام چو تو در چارسوی حسن
خودرای و خودنما، خودآرای خودپسند
بالا گرفت آه من از شمع قد تو
چون شعله‌ای که از سر آتش شود بلند
من مو به مو جراحت و جعد تو مشک بو
تو سر به سر ملاحت من خسته گزند
چشم از فراق روی تو در گریه تا به کی
دل ز اشتیاق موی تو در مویه تا به چند
عشاق را کشیده‌ای از زلف چین به چین
آفاق را گرفته‌ای از خم به خم کمند
جمعی اسیر آن سر زلفین تاب دار
شهری شهید آن خم ابروی تیغ بند
بیرون نمی‌رود غم لیلی به هیچ روی
عاقل نمی‌شود دل مجنون به هیچ بند
بر آن دو زلف دست فروغی نمی‌رسد
بی همت بلند خداوند هوشمند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خنده تو راهزن کاروان قند
ما نیش عشق خورده و لعل تو نوشخند
هوش مصنوعی: خنده‌های تو مثل دزدهایی هستند که به کاروان قند ما حمله می‌کنند. عشق ما طعمه‌اش را خورده و لبخند تو مثل نوشیدنی‌ای از لعل (سنگ قیمتی) است.
برخاست نیشکر که ز قد تو دم زند
از هم جدا جدا شد و ببریده بندبند
هوش مصنوعی: نیشکر از قد و قامت تو به وجد آمده و در نتیجه، از هم جدایش شده و به تکه‌های کوچک تقسیم شده است.
مردم سپند بر سر آتش نهند و تو
آتش زدی به عالم از آن خال چون سپند
هوش مصنوعی: مردم برای سوختن، سپند را بر روی آتش می‌گذارند و تو با آن خال زیبایت، آتش عشق و شور و شوقی به جهان زدی.
ماهی ندیده‌ام چو تو در چارسوی حسن
خودرای و خودنما، خودآرای خودپسند
هوش مصنوعی: هیچ موجودی را مانند تو در تمام زوایای زیبایی ندیده‌ام، که این‌قدر مغرور و خودبین باشد و به زیبایی خود ببالد.
بالا گرفت آه من از شمع قد تو
چون شعله‌ای که از سر آتش شود بلند
هوش مصنوعی: آه من به اندازه‌ای بلند و فراز شده است که همچون شعله‌ای که از بالای آتش بلند می‌شود، به سمت بالا رفته است.
من مو به مو جراحت و جعد تو مشک بو
تو سر به سر ملاحت من خسته گزند
هوش مصنوعی: من به دقت هر زخم و کجی موهای تو را بررسی می‌کنم، تو همچون مشک خوشبو هستی و زیبایی‌ات همه‌جا را فرا گرفته است. من از این زیبایی و لطافت خسته‌ام.
چشم از فراق روی تو در گریه تا به کی
دل ز اشتیاق موی تو در مویه تا به چند
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر دوری چهره‌ات همیشه در اشک است و دل‌ام به خاطر علاقه به موهای تو به شدت ناراحت و غمگین است. این حال و روز چه زمانی تمام خواهد شد؟
عشاق را کشیده‌ای از زلف چین به چین
آفاق را گرفته‌ای از خم به خم کمند
هوش مصنوعی: عشاق را با زلف‌های پیچیده‌ات به دام کشیده‌ای و آسمان را از طریق خم‌های مختلف به چنگ آورده‌ای.
جمعی اسیر آن سر زلفین تاب دار
شهری شهید آن خم ابروی تیغ بند
هوش مصنوعی: گروهی به خاطر زیبایی‌های دلربا و جذاب آن شهر، دلبسته و گرفتار شده‌اند. آن شهر به خاطر خم ابروهای زیبای خود، مانند شمشیری برنده معروف است.
بیرون نمی‌رود غم لیلی به هیچ روی
عاقل نمی‌شود دل مجنون به هیچ بند
هوش مصنوعی: غم لیلی هیچ‌گاه از دل مجنون بیرون نمی‌رود و دل او هرگز به حالت عادی برنمی‌گردد.
بر آن دو زلف دست فروغی نمی‌رسد
بی همت بلند خداوند هوشمند
هوش مصنوعی: دست هیچ‌کس به زلف‌های زیبا و درخشان آن دو نمی‌رسد، مگر اینکه خداوند با خُلق و اراده‌ی بلندش آن را مقدر کرده باشد.