گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۴

ای خوش آنان که قدم در ره میخانه زدند
بوسه دادند لب شاهد و پیمانه زدند
به حقارت منگر باده‌کشان را کاین قوم
پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند
خون من باد حلال لب شیرین دهنان
که به کام دل ما خندهٔ مستانه زدند
جانم آمد به لب امروز مگر یاران دوش
قدح باده به یاد لب جانانه زدند
مردم از حسرت جمعی که از آن حلقهٔ زلف
سر زنجیر به پای دل دیوانه زدند
بنده حضرت شاهی شدم از دولت عشق
که گدایان درش افسر شاهانه زدند
عاقبت یک تن از آن قوم نیامد به کنار
که به دریای غمش از پی دردانه زدند
هیچ کس در حرمش راه ندارد کانجا
دست محرومی بر محرم و بیگانه زدند
گرنه کاشانهٔ دل خلوت خاص غم تست
پس چرا مهر تو را بر در این خانه زدند
کس نجست از دل گم گشتهٔ ما هیچ نشان
مو به مو هر چه سر زلف تو را شانه زدند
آخر از پیرهن شمع فروغی سر زد
آتشی را که نهان بر پر پروانه زدند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خوش آنان که قدم در ره میخانه زدند
بوسه دادند لب شاهد و پیمانه زدند
هوش مصنوعی: خوشا به حال آنهایی که به سوی میخانه رفتند و با بوسه‌ای بر لب محبوب و با نوشیدن پیمانه، لذت را احساس کردند.
به حقارت منگر باده‌کشان را کاین قوم
پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند
هوش مصنوعی: به بزرگی و شجاعت این افراد توجه کن که با تلاش و همت خود، به جایگاهی بلند و والا دست یافته‌اند. به کارهای کوچک و بی‌اهمیت برخی نپرداز، زیرا این افراد با اراده و اعتماد به نفس، به قله‌های عظمت دست یافته‌اند.
خون من باد حلال لب شیرین دهنان
که به کام دل ما خندهٔ مستانه زدند
هوش مصنوعی: خون من به اندازه‌ای برای لب‌های شیرین و زیبا ارزش دارد که آن‌ها با لبخند شاد و سرمستانه‌ای به دل ما شادابی و خوشحالی بخشیدند.
جانم آمد به لب امروز مگر یاران دوش
قدح باده به یاد لب جانانه زدند
هوش مصنوعی: امروز جانم به لب رسیده است، مگر اینکه دوستان شب گذشته با یاد لب های معشوق شراب نوشیدند.
مردم از حسرت جمعی که از آن حلقهٔ زلف
سر زنجیر به پای دل دیوانه زدند
هوش مصنوعی: مردم به خاطر حسرتی که از آن حلقهٔ مویی که به پای دل دیوانه بسته شده، در حال ناراحتی هستند.
بنده حضرت شاهی شدم از دولت عشق
که گدایان درش افسر شاهانه زدند
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به حضرت شاهی، به مقام بنده‌ای دست یافتم که حتی گدایان در کنار درش تاج و افسر سلطنتی بر سر گذاشتند.
عاقبت یک تن از آن قوم نیامد به کنار
که به دریای غمش از پی دردانه زدند
هوش مصنوعی: در نهایت، هیچ‌یک از آن افراد به کناره نرسیدند و به خاطر غم و دردهایشان به سمت دریای مشکلات روی آوردند.
هیچ کس در حرمش راه ندارد کانجا
دست محرومی بر محرم و بیگانه زدند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس اجازه ورود به حرم او را ندارد، زیرا آنها دست محرومیتی به محرم و بیگانه زده‌اند.
گرنه کاشانهٔ دل خلوت خاص غم تست
پس چرا مهر تو را بر در این خانه زدند
هوش مصنوعی: اگرچه دل من مکانی خصوصی برای اندوه است، پس چرا نام تو را بر در این خانه نوشته‌اند؟
کس نجست از دل گم گشتهٔ ما هیچ نشان
مو به مو هر چه سر زلف تو را شانه زدند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانست اثری از دل گمشده‌ی ما پیدا کند، هرچه هم که به موهای زلف تو رسیدگی کردند و شانه زدند، موفق نشدند.
آخر از پیرهن شمع فروغی سر زد
آتشی را که نهان بر پر پروانه زدند
هوش مصنوعی: در نهایت، شعله‌ای از پیرهن شمعی به وجود آمد که آتش نهانی را روشن کرد و بر پروانه‌ای که به آن نزدیک بود، تابید.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"(دشتی) (۱۲:۱۵ - ۲۵:۲۶) نوازندگان: فرهنگ شریف (‎تار) خواننده آواز: ‏ایرج سراینده شعر آواز: فروغی بسطامی (غزل) مطلع شعر آواز: ای خوش آنانکه که قدم در ره میخانه زدند"
(آلبوم برگ سبز » شمارهٔ ۵۰)
"(دشتی) (۰۷:۲۳ - ۲۱:۱۳) نوازندگان: جلیل شهناز (‎تار) خواننده آواز: ‏ایرج سراینده شعر آواز: فروغی بسطامی (غزل) مطلع شعر آواز: ای خوش آنانکه که قدم در ره میخانه زدند"
(آلبوم برگ سبز » شمارهٔ ۱۲۷)
"(افشاری) (۱۸:۴۱ - ۲۱:۳۰) نوازندگان: رضا ورزنده (‎سنتور) خواننده آواز: ناصر مسعودی سراینده شعر آواز: فروغی بسطامی (غزل) مطلع شعر آواز: ای خوش آنانکه که قدم در ره میخانه زدند"
(آلبوم برگ سبز » شمارهٔ ۲۲۳)
"(ابوعطا) (۱۷:۰۲ - ۲۱:۱۹) نوازندگان: مرتضی محجوبی (‎پیانو) خواننده آواز: مرضیه سراینده شعر آواز: فروغی بسطامی (غزل) مطلع شعر آواز: ای خوش آنانکه که قدم در ره میخانه زدند"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۱۵۸)
"(ماهور) (۰۷:۱۴ - ۰۷:۳۹) نوازندگان: ارکستر گل‌هاترانه سرا: فروغی بسطامی خواننده ترانه: عهدیه مطلع شعر آواز: ای خوش آنانکه که قدم در ره میخانه زدند"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۴۳۱)

حاشیه ها

1393/10/20 08:01
سعید اخیانی

این غزل با کمی تغییرات جزیی در همین سایت در دیوان شاطر عباس صبوحی تحت نام "همت مردانه "آمده است .
لطفا صاحب نظران گرامی مشخص کنند غزل سروده فروغی بسطامی است یا شاطر عباس صبوحی ؟

1395/03/05 11:06
کسرا

دوست عزیز ... بدون هیچ شک و تردیدی این غزل متعلق به فروغی بسطامی است ... سند عرض بنده ... برنامه برگ سبز شماره 50

1404/08/19 22:11
سیدمحمد جهانشاهی

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴
                               
ای خُوش آنان که ، قَدم در رَهِ میخانه زدند،
بوسه دادند لبِ شاهد و پیمانه زدند

به حقارت منگر باده‌کِشان را ، کاین قُوم،
پشتِ پا بر فلک ، از همّتِ مردانه زدند

خونِ من باد ، حلالِ لبِ شیرین دهنان،
که به کامِ دلِ ما ، خندهٔ مستانه زدند

جانم آمد به لب امروز ، مگر یاران دوش،
قدحِ باده ، به یادِ لبِ جانانه زدند

مُردم از حسرتِ جمعی ، که از آن حلقهٔ زلف،
سرِ زنجیر ، به پایِ دلِ دیوانه زدند

بندهء حضرتِ شاهی شدم ، از دُولتِ عشق،
که گدایانِ دَر اش ، افسرِ شاهانه زدند

عاقبت یک تن از آن قُوم نیامد به کنار،
که به دریایِ غم اش ، از پیِ دُردانه زدند

هیچ کَس در حرَم اش راه ندارد کانجا،
دستِ محرومی ، بر محرم و بیگانه زدند

گرنه کاشانهٔ دل ، خلوتِ خاصِ غمِ تو ست،
پس چرا مُهر تو را ،  بر درِ این خانه زدند

کَس نجُست از دلِ گم گشتهٔ ما ، هیچ نشان،
مو به مو ، هر چه سرِ زلفِ تو را  شانه زدند

آخر از پیرهنِ شمعِ  "فروغی" ، سر زد،
آتشی را  ، که نهان بر پَرِ پروانه زدند